توی هر روستا، شهرستان یا شهری که هستین،
چطور خودتون رو سرگرم می کنین؟
چطور تفریح می کنید؟
خیلی پیاده روی می کنم و تلویزیون و اینترنت.
من یه سال و نیم هست از زنجان اومدم تهران. و خوب تو تهران سبک زندگیم اصلا کن-فیکون شد!
تو زنجان برای تفریح، بسته به حس و حال خودم و دوستام انتخاب میکردم:
-
تنها یا با یکی از دوستام میرفتم پیاده روی تو کوچه-پس کوچه ها یا محله های قدیمی تر شهر.
-
می رفتم یه قبرستون قدیمی، میشستم آدما و قبرها رو نگاه میکردم و فکر میکردم.
این البته کمی تفریح عجیبی هست! ولی توصیه پدربزرگم بود، یه موقع داشتیم گپ میزدیم ایشون گفتن هر وقت دلت گرفت برو قبرستون و به کوتاه بودن زندگی فکر کن و دلت باز میشه. میگفتن قدیمی ها هر پنج شنبه حتما این کار رو میکردن، نه برای فاتحه خوندن برای مرده هاشون بلکه برای یادآوری کوتاه بودن و غیرموندگار بودن زندگی. -
میرفتم بازار قدیمی به قصد خرید یا گشت و گذار و دیدن بعضی بازاری های باصفا از دور و نزدیک. کسانی که هر بار میدیدمشون یادم میفتاد انرژی میگرفتم برای بهتر زندگی کردن.
-
میشستیم بازی میکردیم با دوستام. بازی های رومیزی مثل ریسک یا کاتان یا از همه بهتر استوژیت.
-
میرفتیم تو باغ یکی از دوستان علف چینی و دور همی و … .
الان تو تهران و کرج، اون قد هزینه ی زمانی رفت و آمد بالاس و زندگی خارج از خونه کثیف و آلوده؛ که تفریحها اکثرا تنهایی و تو خونه اتفاق میفته؛ وبگردی، پادپرس بازی یا بازی کامپیوتری. تعداد بارهای معدودی هم با یکی از دوستان میریم ولیعصر پیاده روی.
یه پنج شنبه تصمیم گرفته بودیم بریم نمایشگاه هنرهای دستی یه بابایی، حداقل سه-چهار ساعت تو مسیر بودیم و کمتر از نیم ساعت تو خود گالری! همه چی هم هول هولکی که شب بتونیم به موقع برسیم و … .
- تو یه فنجون شیک که جهیزیه ی مادرمه و هیچکسم استفاده نمیکنه قهوه درست میکنم و شروع به خوندن کتاب مورد علاقم میکنم +یه موزیک بی کلام. یه آیینه هم جلومه که هر چند دقیقه یه بار خودمو توش نگاه میکنم.
- پیاده روی هم میکنم و بعضی از مسیرارو که ازش اطمینان دارم برعکس پیاده رویی میکنم.
پیاده رویی برعکس باعث تقویت مغز و افزایش خلاقیت میشه فواید پیاده روی برعکس
منم بجنورد که بودم، پیاده روی، بازار گردی، کافی شاپ و بعضی اوقات هم یهویی میرفتیم به دامان طبیعت؛ جاهایی مثل باباامان و بش قارداش
آخر هفته هام گاهی اوقات میرفتیم کوه، سفرهای کوتاه به روستاها یا شهرهای اطراف بجنورد.
تو خوابگاه هم که بازی های گروهی… یا اگه خیلی حوصله مون سر میرفت، می رقصیدیم و یا آرایش می کردیم
فریمان محیط کوچکتره، تفریحاتمون میشه دید و بازدید.خونه ی خاله و عمو و…
برای تفریح دوست دارم اینکارا رو انجام بدم. البته که همه تفریح من اینها نیست و فقط برای نمونه میگم و شاید هم بعضی هاشو هنوز انجام نداده باشم.
رفتن به جایی که متروکه است و تو دید کسی نیست مثل بناهای تاریخی دور افتاده ،گیاهی وسط یک بیابان ، نمکزاری دور تر از آبادی،حیوانات حیات وحش حتی مورچه های وسط یک بیابون ! و…
انجام سرزده و بدون هماهنگی یک کار که واقعا لذت بخش هست ! مثلا رفتن به مغازه دوست قدیمی ت، رفتن به خانه یکی از اقوام دور،ریختن طرح یک بازی یا گردش برای دوستان اونم زمانی که دور از انتظاره! ، دیدن منظره های جدید از کوچه های شهر مثل بازی کردن بچه ها ، گشتن کوچه هایی که تا حالا زیاد نرفتی ، بازارگردی، غذا خوردن حیوانات،اختلاط پیرمردان در پارک ،دیدن یک سری از فعالیت های مردم از راه دور و… بطوری که حتی شده از داخلش به یافته های علمی ،تخیلی و نوآورانه میشه دست یافت😅