برای نقد و تحلیل یک کتاب چه پیشنهاداتی دارید؟

درود برشما. برای نقد وتحلیل یک کتاب به چه نکاتی توجه کنیم؟ و برای شروع نقد، کتاب را چگونه تحلیل و بررسی کنیم؟

2 پسندیده

ادبیات دان شیم! (یا یه چیزی تو این مایه ها)
نقد و تحلیل جنبه های مختلفی داره و به نظر من کار هر کسی نیست اما من همیشه این جوری نقد می نویسم:
اول یه پاراگراف یا بخشی که از کتاب برام لذت بخش تر بوده رو می نویسم
بعد احساس شخصیمو در مورد کتاب و نثر کتاب که ساده بود یا نه سخت و رو مخ (!) بود رو میگم
و در آخر بخش هایی از کتاب رو با روزمرگی ها یا جامعه امروزیمون مقایسه میکنم که این تو هر کتابی قابل اجراست.
اما طریقه نقد کردنم در طول کتابه! یعنی به نظر من این که بشینیم یه کتابو بخونیم و تهش بگیم خب حالا کی بگیم ممکنه نکاتیو از قلم بندازیم یا نظر اولیمون نسبت به کتاب در طول مطالعه عوض شه، بنابراین من همیشه یه برگه بین کتابام میذارم تا هر جا احساس کردم باید چیزی بنویسم تمجیدی کنم یا خرده ای بگیرم سریعا یادداشت کنم تا از یاد نبرم و در آخر هما یادداشت هامو سر و سامون میدم و میشه ریویوهای سایت گودریدزم!
پ.ن1: تقریبا با 80% کتابا این برخورد رو دارم
پ.ن2: اگر خواستید به شیوه من عمل کنید خیلی درگیر کتاب نشید، لذتشو ببرید اما اگر نکته ای جلب توجه کرد حتما یادداشتش کنید
پ.ن3: از نقد نوشتن خجالت نکشید!
گاها نقدهایی رو میخونم و با خودم میگم که چه شاهکاری ایشون نوشتن و چه انشای بچگانه ای من! اما خب ما که منتقد ادبی نیستیم باید بنویسیم خُب تا یاد بگیریم!

1 پسندیده

سپاس
ممنونم که راهنمایی کردید

مرسی از راهنمایی و تجربه ی خوبی که به اشتراک گذاشتی.
سوالایی که برام پیش اومد رو مینویسم:

  • بر چه اساسی کتابایی که میخونیم رو نقد کنیم؟ مثلاً نقد یه نوشته ی ادبی با نقد کتابای تاریخی مسلماً فرق داره. تو اولی اولویت من روونی و راحتی سبک نویسنده ست و تو دومی درستی وقایع توصیف شده. تو اولی نظر شخصی خیلی موثره ولی تو دومی واقعیته که مهمه. پس نقد کتاب بسته به نوع نوشته خیلی میتونه فرق کنه. اساس این کار رو چی بذاریم؟

  • آیا برای نقد یه کتاب میتونیم از تحلیلی که از کتابی دیگه داشتیم استفاده کنیم؟ بازم به نظرم بسته به نوع نوشته خیلی میتونه فرق داشته باشه. چجوری می تونیم از نوشته های دیگه واسه نقد کردن استفاده کنیم؟

  • چجوری میتونیم بکر بودن فکرمون رو در حین مطالعه یه کتاب حفظ کنیم؟ وقتی یه کتاب و یا یه نوشته خونده میشه، خوب یا بد، تاثیری زیادی روی افکار آدم داره. مثلاً تو همین پادپُرس، وقتی یه مسئله ای مطرح میشه و من خودم راجع بهش تجربه و یا نظری دارم، وقتی صورت و جزییات مسئله رو میخونم، قبل از اینکه جواب بقیه رو بخونم اول میام تجربه و یا سوالات خودم رو مطرح میکنم، بعد بلافاصله مواضع بقیه رو میخونم. اونوقت اگه نیاز به گفتن چیز اضافه ای باشه، مینویسم. اینجوری سعی میکنم ذهن خودم بِکر نگه دارم. ولی واسه یه کتاب چند صد صفحه ای و بدون هیچ نگرش خاصی نسبت بهش، با توجه به اینکه نویسنده اش یه آدمه و میتونه اشتباهات مختلفی رو انجام بده، چجوری میتونیم اون بِکارت ذهنمون رو حفظ کنیم در عین حال که میخونیمش؟

1 پسندیده

همون طور که تو پستم اشاره کردم میتونید یک کاغذ ابتدای کتابتون بذارید و اون فکری که به ذهنتون میاد رو ثبت کنید، هم اون تاثیر اولیه از یادتون نمیره و هم این که به شخصه شده اول کتاب کاغذم با کلی انتقاد پر شده اما به آخرش که رسیدم به کلی نظرم عوض شده.
در واقع با نوشتن شما افکارتون رو تا حدی تخلیه میکنید و ادامه کتاب رو راحت تر میتونید بخونید.
اگر بخواهیم نظر آخرمون رو در مورد یه کتاب به عنوان نقد بگیم به نظر من چندان صحیح نیست و باید همه نظراتمون رو به طور مقایسه ای بیان کنیم.

شخصا کتاب هایی که دارم رو یادداشت میکنم و اونهایی که ب نظرم مشابهن با علامت مشخص میکنم تا پشت سر هم بخونم و دلیلش همین مقایسه است برای مثال من دو کتاب “خاطرات صد در صد واقعی یک سرخ پوست پاره وقت” و “درخت زیبای من” رو پشت سر هم خوندم چون میدونستم هر دو راجب پسربچه های فقیر سرخ پوسته اما بعد از مطالعه دیدم خیلی باهم فرق دارند.
یا کتابای مختلف یک نویسنده رو در آخر باهم مقایسه میکنم (اگر شباهت نگارش یا موضوع داشته باشند و یا تفاوت هایی که در سطح ادبیاتی من قابل لمس بودن)
و این مقایسه کردن ها میتونه خیلی تو پرورش نقد و بیشتر شناختن کتاب ها و نویسنده ها کمک کنه.
پ.ن: “تحلیل گفتمان” نوعی نقد و تحلیل ادبیه که در بخشی از اون به مقایسه کتب مختلف می پردازند.

1 پسندیده

دو تا نتیجه گرفتم از این تجربت:

  • اگه به قصد تحلیل کردن میخوایم بخونیم دو تا روش مناسبه: 1- کتابای مشابه و مربوط به هم رو پشت سر هم بخونیم. 2- کتابای مختلف یه نویسنده بخصوص رو پشت سر هم بخونیم.
  • همیشه یه قلم و کاغذ کنار دستمون باشه برای یادداشت کردن. یا بهتره اینجوری بگم که وقتی میخوایم شروع کنیم به خوندن مجموعه ای از کتابای مرتبط به هم، چه نویسنده مرتبط و چه موضوع مرتبط، بهتره که از همون اول افکار و ذهنیتمون رو بنویسیم و در طول مطالعه این کار رو ادامه بدیم.
    ###نظر شخصی
    چه بهتر که با یه سوال شروع کنیم و در طول روند ببینیم آیا به جوابی رسیدیم یا خیر!
1 پسندیده

برای پرسش باید تا حدی موضوع اصلی کتاب رو حداقل بدونیم این جوری اسپویل نمیشه کتاب؟
در مورد مشابهات و نوشته های یک نویسنده البته میشه سوال مقایسه ای پرسید.

پ.ن: همیشه خوندن ی سری کتاب مشخص با ژانر یکسان خسته کننده میشه اما

من خودم تا حالا اینجوری منسجم به فکر تحلیل و یا نقد یه کتاب نبودم. ولی بعضی وقتا که کتابی رو میخوام بخونم راجع بهش یه کلیتی میدونم بعد میرم سراغ خوندنش. به طور مثال خوندن کتابای فلسفی واسه من یه مقدار سنگینه و اگه از الان بخوام یدفعه ای کتاب و یا مقاله ای از فلان فیلسوف درجه یک دنیا بخونم معمولاً چیزی دستگیرم نمیشه، حتی نمیدونم چی رو بخونم. ولی چند وقت پیش به این صرافت افتادم که قبل از خوندن اصل مقالات و نوشته ها اول برم مطالبی رو که بقیه راجع به سبک زندگی فیلسوفا نوشتن بخونم و کم کم برم سراغ اصل ماجرا. به همین دلیل کتاب «مسئله اسپینوزا» رو شروع کردم به خوندن و سوالم هم اون اول از خودم این بود: طرف کی بوده؟
کتاب روند داستانی داشت که تو اون مورد بخصوص، لزوماً باب طبعم نبود ولی خوبیش این بود که عنوان کرده بود که چه جاهایی برداشت خود نویسنده ست و چه جاهایی از منابع تاریخی استفاده کرده.
بعد از خوندن کتاب به این نتیجه رسیدم که برداشت یکی از زندگی یه آدمه دیگه لزوماً پاسخگوی جواب سوال اولیه م نیست و بیشتر مجبورم میکرد بگردم دنبال نوشته های خود شخص، هر چند که شاید نوشته و یا مقاله ای از خود اسپینوزا وجود واحد نداشته باشه.