بنظر شما اگه چندتا کتاب از مقطع ابتدایی حذف بشوند، مشکلی پیش میاد؟

من متوجه منظور شما شده بودم و الان تکمیل تر متوجه شدم
حرف شما غلط نیست بیراه هم نیست
مشکل به ساختار و پایه بر میگرده نه به چند کتاب درسی
همچنان در مورد حذف هرچیزی مخالفم چون نتایج حذفیات رو قبلا با کرات دیدیم و هیچکدام در ساختار فرهنگی و اجتماعی و سیاسی ما نمیگنجیده و نتیجه مثبت نبوده
پس جواب سوال شما که حذف کتب باشه کاملا مخالفم
اما در مورد اینکه میفرمایید مطالبی وجود داره که مهم تر از تاریخ و جغرافیا هست بله کاملا موافقم! رویکرد من نسبت به این آموزه ها مخصوصا ۱۰ موردی که فرمودید کاملا به خانه و خانواده بر میگرده نه مدرسه
اگر کودک من در خانه مقابله با استرس رو از من یاد بگیره بخاطر نمره استرس نمیکشه
اگر کودک من در خانه همدلی رو یاد بگیره میاد و حرف هاش رو به خودم میزنه من اصلا دوست ندارم کودک من همدلی رو در مدرسه یاد بگیره و در جامعه به دنبال همدل باشه! این خودش مشکل دوچندانی هست که الان در جامعه ما به شدت درگیرش هستیم زمان قدیم بسیار شدیدتر بود الان تعدیل شده تا حدی اما همچنان ضعف های بسیاری هست
همچنان معتقدم که زندگی پادشاهان دانستنش خالی از لطف نیست
اینکه شما میگید به چه دردی میخوره ما بدانیم احمد شاه شام چی میخورد حق با شماست بی هیچ دردی نمیخوره این مشکل از ساختار و ریشه اس اینکه مغز و ذهن کودکان رو با حفظ کردن مطالب بیهوده پر میکنن کاملا حق با شماست
راه حل این موضوع هم تغییر کل ساختار آموزش و پرورش هست که تغییر کشور و مهاجرت به مراتب از این کار شدنی تر هست
سر همین حفظیجات یادمه که در دوره راهنمایی دیگه درس های حفظ کردنی رو نخوندم و سوم راهنمایی یک ۸ زیبا بدست خانواده ام رسید
حس خانواده من از اون نمره چی میتونست باشه؟ بچه ای که المپیاد ریاضی مقام میاره انواع مسابقات احکام مقام میاره مستعد مدارس تیزهوشان و نمونه دولتیه یهو ۸ میگیره و این نگرانی بسیار زیادی رو برای هر خانواده ای ایجاد میکنه چون فکر میکنن یا سر بچه خورده به صندوق صدقه ای چیزی! یا که با دوستان بدی میچرخه یا مشکل روانی براش وجود داره و و و هزار فکر و خیال دیگه
در صورتی که من تصمیمم رو گرفتم که ذهنم رو خالی نگه دارم تا موارد مهم تری رو درش ذخیره کنم
این تصمیم من بر میگرده به یکی از اون ۱۰ مورد که گفتید پس اگر کودکی در خانه اون موارد رو بیاموزه و بهشون آگاه باشه با این اتفاق مقابله میکنه و وقتی توی کشور همه ۸ بگیرن خب اون درس اون کتاب بعد ۲ ۳ سال عوض میشه

جواب و راه حل مشکل به خانه و خانواده بر میگرده
مدرسه دشمن بچه ها نیست اما دوستشون هم نیست

2 پسندیده

سن شخصیت‌پذیری و اجتماعی شدن یه انسان همین بازه 9تا18سالگی است. در این سن یک انسان خوب ، مسئولیت‌پذیر ، با دانسته‌های اولیه لازم و غیره پرورش دادید که دادید. وگرنه دلخوش به دانشگاه و امثالهم نباشیم که اگه این شخصیت پذیری ناقص باشد و همگی این دانش آموزان در اکسفورد دکترا بگیرند باز هم کمیت جامعه میلنگه. چرا که سخته شخصیت ساخته شده در این سنین رو به دلیل کمبودها تکمیل کرد یا دوباره ساخت.

برای یه نوزاد باید همه ویتامینها و پروتئین‌های اصلی و لازم تامین بشه. نمیشه تمرکز کنیم روی یک سری ویتامینها و بگیم خودش که بزرگ شد بقیه رو برای بدن تامین میکنه. این دانسته‌ها به عقیده من حکم ویتامین‌ها رو داره نه فرق شیربرنج با کباب.

حرف قبلیم رو تکرار میکنم که اون انسان پرورش یافته باید یک سطح معلوماتی عمومی داشته باشه. شما ممکنه فکر کنی منظورم اینکه بره نام پادشاهان قاجار یا رودخانه‌های شمال رو حذف کنه. هرچند که اینها به عنوان اطلاعات عمومی خوبه (و ما ایرانیان در حوزه اطلاعات عمومی زیر خط فقر علمی هستیم _ پیمایش اجتماعی انجام شده ، ذکر شده در کتاب «علوم انسانی و مسئله تاثیر اجتماعی» تالیف دکتر فراستخواه _ اما این اطلاعات عمومی به کنار. باید دانسته‌های اساسی اجتماعی شدن در همان ابتدایی شروع به تدریس بشه تا آخر متوسطه. پله به پله عمیق‌تر و تحلیلی‌تر. اون اصول چندگانه که فرمودید بخشی از این مراحل است نه همه.

2 پسندیده

Mhbayat

باسلام
بحث رو سر شخصیت نیست دوست عزیز…!
درضمن به طور معمول، شکل گیری شخصیت را در سنین ۲ تا ۶ سال عنوان می‌کنند. همچنین احتمالاً تا سنین ۱۴ سالگی نیز این تغییرات صورت بگیر و بعد از آن می‌توان شخصیت فرزند خود را به صورت تقریباً کامل شده محسوب کرد.
از طرفی شخصیت رو نه تاریخ می سازه نه جغرافی نه علوم و… با اطلاعاتی که از این دروس به بچه ها داده میشه، شخصیت شکل نمی گیره.

حالا یه سوال؟
فعلاً پیشنهاد‌ بنده نه اجرا شده، نه امیدی به اجراشدندش هست و از ۱۰۰ سال پیش تا به امروز طبق روشی که شما می‌گید به موضوع تعلیم و تربیت پرداخته شده، آیا خروجی، یک خروجی ایده آل یا حتی نصف ایده آل هست!؟

بحث ویتامین رو هم روش دقت نکردین…!

ویتامین ها هر کدوم تو زمان خاصی به نوزاد داده میشه، هیچ جای دنیا تمام ویتامین های لازم برای یک نوزاد یکجا و باهم ارائه نمیشه… بلکه برحسب نیازهای رشد و در زمانهای مناسب ارائه میشه. مثلاً دانش آموزان دختر، از کلاس پنجم به بعد ضروری هست که قرص آهن مصرف بکنند. بدن تو هرسنی باتوجه به نیاز خاص خودش ویتامین نیاز داره. بنده دریافت ویتامین ها رو منکر نشدم، بلکه عرض کردم این ویتامین ها برای بچه ۱۲ ساله مناسب نیستند. و میشه بذاریم تو یه موقعیت دیگه بهشون بدیم. و بحث بنده بیشتر روی استرسی ست که به بچه ها بخاطر این ویتامین های خارج از موعد ارائه شده هست که بیش از آنکه سودده باشند، زیان بار هستند…!
دلیل فقر‌ مردم ما در حوزه اطلاعات اینه که در زمان مناسب اطلاعات رو کسب نکردند، تو شرایطی بهشون اطلاعات ارائه شده که نیازی به اون نبوده لذا توجهی بهش نکردن که بتونن عالم به اون اطلاعات بشوند.
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد…
یک انسان تا زمانی که تصمیم به مسافرت به یک شهر ناآشنا نگرفته، نمیاد در مورد راه های مواصلاتی اون شهر، جاهای دیدنی و … اون شهر اطلاعاتی رو کسب بکنه، ولی همینکه لازم شد بره اونجا، دنبال این اطلاعات خواهد گشت، بچه ۱۲ ساله، با هیچ کدوم از اون اطلاعات ارائه شده اجتماعی شدن رو نمی آموزه…! جلگه چیست؟ رود را تعریف کنید. سه مورد از اقدامات امیرکبیر را نام ببرید. رنگین کمان چگونه تشکیل می شود؟ علت انقراض سلسله هخامنشیان چه بود؟ و الی آخر… کدوم یک از این اطلاعات به اجتماع پذیری آدما کمک می کنه!؟ برید مهارتهای زندگی رو که تو پست های بالاتر بود یه مروری بکنید ببینید آیا اون مهارتها در مسیر اجتماع پذیر شدن کودک هست یا نه؟

ضمن تشکر از پاسخ تون خواستم یه مطلبی رو متذکر بشم که اگر بچه شما پزشک خواهد شد، چه نیازی به حفظ پله پله این مطالب داره؟ دانستن اقدامات فلان کس، یا تعریف فلان شیء به چه درد پزشک می خوره؟ البته هیچ وقت این مطالب به دانستن ختم نمیشن، بلکه به حافظه سپرده میشن که تو امتحان پاسخ سوالات رو داده باشی باهاشون، بعد از اون میره تو زباله دان ذهن…هرچند که اونجا هم نروند دردی رو درمان نخواهند کرد…

حرف تو این حیطه برای گفتن زیاده، ولی ممکنه از حوصله شما بزرگواران خارج باشه، وگرنه انقدر ایراد تو بحث تعلیم و تربیت ما هست که ایجاب می کنه به کلی شخم زده بشه و از نو بنا بشه.

1 پسندیده

طبق یافته‌های اریکسون، فرایند جامعه‌پذیری فرد شامل هشت مرحله می‌شود که هرکدام با یک «بحران روانی-اجتماعی» همراه است که باید حل شود تا فرد بتواند به درستی مراحل بعد را کنترل کند. این مراحل تاثیر بسزایی بر رشد شخصیت فرد داشته و پنج مورد از آنها طی نوزادی، کودکی و نوجوانی اتفاق می‌افتند.

نوزادی
فرد طی دو سال اول زندگی وارد اولین مرحله می‌شود: یادگیری اعتماد و عدم اعتماد پایه (امید). اگر از نوزاد به خوبی مراقبت شده و مورد محبت والدین قرار گیرد، اعتماد، امنیت و خوشبینی پایه در وی شکل می‌گیرد. اما اگر مراقبت خوبی از نوزاد انجام نگیرد، نوزاد دچار حس ناامنی شده و «بی‌اعتمادی پایه» در وی ایجاد می‌شود.

نوپایی
مرحله دوم طی سال‌های ابتدایی کودکی، ۱۸ ماهگی تا چهار سالگی، اتفاق می‌افتد. این مرحله شامل یادگیری استقلال یا شرم (اراده) می‌شود. کودکی که نگهداری خوبی داشته باشد، با اعتمادبه‌نفس و کنترلی که به تازگی آن را کسب کرده است بزرگ می‌شود. قسمت‌های ابتدایی این مرحله، برحسب خلق و خوی کودک، می‌تواند شامل کج‌خلقی، خیره‌سری و منفی‌گرایی شود.

دوران پیش از مدرسه
مرحله سوم در دوران بازی، مهدکودک و آمادگی و پیش‌دبستانی کودک اتفاق می‌افتد. در این مرحله کودک ابتکار یا گناه (هدف) را می‌آموزد. کودک یاد می‌گیرد از تخیل خود استفاده کند و از طریق بازی کردن فعالانه و خیال‌پردازی، همکاری با دیگران، دنبال کردن و رهبری کردن، مهارت‌های خود را گسترش دهد. اگر ناموفق باشد، کودک دچار ترس شده، نخواهد توانست در گروه‌های مختلف شرکت کرده و دچار احساسات مختلف گناه می‌شود. چنین کودکی تا حد بسیار زیادی به بزرگسالان وابسته شده و در رشد مهارت‌های بازی و خیال‌پردازی بسیار محدود خواهد بود.

دوران مدرسه
مرحله چهارم، یادگیری صنعت یا حقارت (توانایی)، طی دوران مدرسه تا قبل از دبیرستان اتفاق می‌افتد. کودک یاد می‌گیرد در مهارت‌های رسمی بیشتری توانایی پیدا کند:

• ارتباط برقرار کردن با همسالان طبق قوانین
• پیشرفت کردن در بازی‌های آزاد تا بازی‌هایی که قانون‌دار بوده و نیازمند کار گروهی است
• یادگیری مهارت‌های عقلانی پایه (خواندن، حساب)

در این مرحله، نیاز به نظم شخصی، سال به سال بیشتر می‌شود. کودکی که بخاطر مسیر موفقیت‌آمیز خود در مراحل قبلی، اعتمادپذیر، مستقل و سرشار از ابتکار شده است و خیلی زود یاد خواهد گرفت که کوشا و ساعی شود. اما کودک بی‌اعتماد به آینده تردید داشته و احساس حقارت می‌کند.

نوجوانی
مرحله پنجم، یادگیری هویت یا انتشار هویت (وفاداری)، طی دوران نوجوانی از ۱۳ تا ۱۴ سالگی شروع می‌شود. بلوغ طی این زمان اتفاق می‌افتد. فرد نوجوان اطمینان به خود را درمقابل تردید به خود و امتحان کردن نقش‌های سازنده مختلف به جای اتخاذ یک هویت منفی مثل تخلف، به دست می‌آورد. نوجوانی که به خوبی شکل گرفته باشد، نگاهی به سمت موفقیت داشته و در اواخر دوران نوجوانی هویت جنسی مشخصی پیدا می‌کند. فرد نوجوان به دنبال رهبری (کسی برای اینکه به او انگیزه دهد) است و به تدریج ایدآل‌هایی برای خود شکل می‌دهد که با آنها زندگی کند.

موسسه رشد کودک (cdi) عنوان می‌کند که اطلاعات کمی درمورد نوع محیط زیستی که می‌تواند موجب ایجاد خصوصیات بعنوان مثال اعتمادپذیری در فرد شود، در دسترس است. کمک به کودک در طول مراحل مختلف رشد احساسی و شخصیتی کاری پیچیده و دشوار است. امروزه بیشتر تحقیقات بر این اساس استوار هستند.

روانشناس مشهور، کارل راجرز، تاکید می‌کند که تجربیات کودکی تا حد بسیار زیادی بر رشد شخصیت تاثیر دارد. روانشناسان بسیاری اعتقاد دارند که دوره‌های خاص مهمی در رشد شخصیت وجود دارد - دوره‌هایی که در آن کودک به برخی عوامل محیطی حساس‌تر می‌شود. اکثر متخصصین عقیده دارند که تجربیات کودک در خانواده بر رشد شخصیت او تاثیر بسزایی دارد، نه آنطور که در مراحل اریکسون توضیح داده می‌شود، بلکه هماهنگ با اهمیت برآوردن نیازهای کودک در خانواده، بعنوان مثال، بچه‌هایی که دستشویی رفتن زود یا سختگیرانه به آنها آموزش داده می‌شود، ممکن است به کودکانی سرکش تبدیل شوند. نمونه دیگر را می‌توانید در کودکانی ببینید که رفتار درست در زندگی جنسی خود را بخاطر داشتن رابطه خوب با والدین هم‌جنس خود یاد می‌گیرند.

البته فراموش نشه که در راستای آموزش نباید از استعداد و توانایی کودکان غافل باشیم. اگر‌ دانش آموزی هوش منطقی - ریاضی نداره، دیگه نباید بیش از حد بهش گیر بدیم که حتماً باید ریاضی رو بلد باشه، بجای این کار باید ببینیم استعداد و توانایی ایشون در چه زمینه ای هست تا کمک کنیم در اون زمینه به رشد و شکوفایی برسه.

2 پسندیده

باسلام
قطعاً بازی های زیادی در این راستا طراحی شدند، منتها لازم نیست ما بازی های کنترل شده ای رو بهشون تحمیل بکنیم، می توانیم اجازه بدیم بازی رو خودشون انتخاب بکنند منتها ما به اون چیزی که مورد هدف هست بپردازیم. مثلا اگه قراره کار گروهی رو در وجود بچه ها نهادینه بکنیم، طی یک بازی فضایی رو طراحی بکنیم که تو اون فضا همکاری با دیگران بعنوان یک ارزش مدنظر باشه و همه دانش آموزان به این کار مبادرت بورزند. اینجوری اولا لذت این کار رو عملا لمس می کنند و در ثانی چون در عمل بکار می گیرند در وجودشون نهادینه می شه و ماندگار. مثل حفظ کردن نیست که هیچ لذتی و تجربه ای از موضوع نداشته باشند.

1 پسندیده

باسلام
دانسته های اساسی اجتماعی شدن از نظر شما چیا هستند؟
منظورتون از این دانسته ها چیه؟

وقتی بحث از دانسته اساسی میشه، یعنی داشتن اون بخش از اطلاعات لازمه. بنده هم موافق این مسئله هستم و آن بخش از اطلاعات ارائه شده توسط کتابها رو باهاش مخالفم که منجر به پرورش نشود…

مثالی می زنم تا مسئله شفاف تر بشه:
شما قرار هست یک درخت سیب رو پرورش بدهید، چیکار لازمه انجام بدید؟

  • نیازهای رشدی درخت سیب رو باید بدونید.
  • از هر چند روز باید آبیاری بکنیدش؟
  • چطوری و چه زمانی باید حرس بشه؟
  • و درکل خصوصیات اون درخت رو حتما باید بدونید.

نیازهای رشد یعنی چی؟ یعنی اون چیزهایی‌که درخت برای رشد کردن به اونها نیاز داره، مثل: آب، خاک مناسب، کود، نور خورشید، آفت زدایی یا سمپاشی و… یعنی اگر‌یکی از این موارد نباشه،‌پروسه رشد درخت ممکنه مختل بشه. چیز بیهوده اینجا نداریم.

حالا تو بحث پرورش کودک هم همین مطرح هست. باید چیزهایی بهش بدیم که باعث رشد و شکوفایی اون بشه. و همینطور توقع مون از اون درحد توانایی اون باشه نه بیشتر.

بنده اینها رو نیازهای اساسی می دونم و معتقدم نباید ازشون غافل بشیم.
حالا شما جواب سوال بنده رو بفرمائید تا به یک جمعبندی مناسب برسیم. ممنون

1 پسندیده

دوست عزیز ضمن عرض سلام و ادب
فک کنم لازمه در مورد این بخش یه توضیح مجزایی ارائه بشه.

وقتی تو سطر بالا می گید ویتامین ها و پروتئین های اصلی و لازم، یعنی اشاره به مواردی دارید که ضرورت داره حتماً باشند تا نوزاد رشد بکنه. یا رشد نرمالی داشته باشه.

حالا طبق این تعریف، آیا مطالب تاریخ و جغرافیا و علوم ابتدایی رو بر انسانی عرضه نکنند، گرفتار چه مشکلی میشه؟ کجای کارش پیش نمیره؟ آیا خللی در جامعه پذیری،‌رشد،سلامت روحی و روانی، سواد فرد ایجاد میشه؟
و اگر پیش نیازهای اجتماع پذیری این موارد بوده اند، کدوم یک از ماها اون مطالب رو نخوندیم؟ کدوم یک از ماها قرآن رو نخوندیم یا نشنیدیم که دیگران بخونن؟ حالا میشه بگین این اطلاعات چه تاثیری در وجود ما داشته اند؟ اگه ویتامین های اصلی باشند، باید نبودنشون پروسه رو دچار مشکل بکنه و بودنشون اثرخودش رو نشون بده…

مثال شیر و چلو کبابی که بنده آوردم به این منظور بود که هر چیز خوبی رو نمیشه در هر زمانی و برای هرکسی استفاده کرد. چون ممکنه آسیب بزنه. خوردن شیر برای انسانها لازم و ضروری هستش، اما اگه همین‌ شیر رو به اون شخصی که بیمار هست و روتون گلاب،‌ اسهال داره بدی، وضع شو بدتر می کنه…! پس لازمه که زمان عرضه هم بهش توجه بشه. یک کودک ۶ تا ۱۲ ساله، نیاز داره درک بشه، دیده بشه، پذیرفته بشه، بازی بکنه، تشویق دریافت بکنه، هیچ فشاری روش نباشه، هرگز تو جریان هیچ رقابتی قرار نگیره، با هیشکی مقایسه نشه، چیزی که توانایی انجام اون رو داره ازش خواسته بشه و الی آخر …حالا وقتی ما توجهی به این مسائل نکنیم و کسی که هوش کلامی برتر داره رو هر روز بخاطر عملکرد ضعیفش تو ریاضی تحت فشار تمرینات بیشتر قرار بدیم، پیش دوستانش تحقیرش بکنیم، یا مثلا زنگ ورزش بهش بگیم بشین ریاضی بخون و … در حقیقت داریم برای نابودی این دانش آموز تلاش می کنیم نه اینکه بهش کمکی کرده باشیم. بجای اینکه بیاییم روی هوش کلامی ش کار بکنیم تا تو اون زمینه رشد کاملی داشته باشه، می آییم‌ بخاطر نداشته ای که اتفاقا نخواهد داشت! کاری می کنیم که از خیر داشته هاش هم بگذره و ترک تحصیل بکنه. اگر هم ماند و ادامه داد یک انسان عصبی، پرخاشگر، زورگو، ناهنجار و… باشه!
ما انسان سالم پرورش می کنیم که در کنار انسان بودنش، خوندن و نوشتن و حساب و کتاب هم بلده. یعنی موجودی که از وجودش کسی آزار نمی بینه، چون انسان تربیت شده، حالا در باقی راه میره در زمینه استعداد و توانایی خودش بصورت تخصصی آموزش های علمی لازم رو می بینه و مهارت لازم رو کسب می کنه.
چه اصراری هست ما بیاییم به یک دیپلمه، عربی درس بدیم، زبان انگلیسی درس بدیم، تاریخ و جغرافی و علوم و اجتماعی و دینی و قرآن و … همه رو درس بدیم، ولی اگه بعد از دیپلم گرفتن نخواست یا نتوانست بره دانشگاه، اون ۱۲ سالی که تو مدرسه عمرش سپری ش، هیچ کمکی نتونه براش بکنه…! ۱۲ سال بری دنبال کاری، بعد هیچ کاری هم از دستت برنیاد…! اگه همین دانش آموزان رو ۱۲ سال می گذاشتیم وردست جراح مغز کار بکنند بی شک بعد از ۱۲ سال جراح می شدند، حالا ما داریم از آموزش چیزهایی واسه بچه هامون دفاع می کنیم و دلخوش بهشون هستیم که عملا بعد از جلسه امتحان هیچ دردی از فرزندمان رو درمان نخواهند کرد…!
بهتر نیست آموزش وپرورش رو وادار بکنیم به فکر یک روش بهتری برای تعلیم و تربیت بچه هامون باشه؟ کی گفته مفاهیم تاریخ و جغرافی و … برای رشد بچه های ما، برای داشتن یک زندگی خوب و روحیه سالم و … لازمه!؟ بچه من تعریف جلگه رو ندونه اتفاقی براش می افته که باید به هر طریق ممکن تعریف اونو حفظ بکنه شده باشه با تنبیه!؟
یه کم منطقی تر به موضوع نگاه بکنیم لطفاً.

سپاس

1 پسندیده

بسیار عالی.
اگه کل دوران مدرسه رو در نظر بگیریم چه ابتدایی چه متوسطه میتوان این مهارتها رو در قالب دروس مختلف یاد گرفت. محتوا به شکلی باشه که محتوا فراگرفته بشه.
اما هیچ اشکالی نداره فرد تاریخ هم بدانه ، مقدماتی از یک زبان یا دو زبان خارجه بداند ، پیرامون علوم اجتماعی ، حقوق و منطق و فلسفه هم مطالبی بداند. من فکر میکنم شما معتقدید که اینها بلکل از کل دوران تحصیل از اول ابتدایی تا آخر متوسطه حذف شود. خب دانش آموز الان چی یادگرفته؟

سوال بعدی به فرض قبول کردن این نکته که مدارس فنلاند یا آلمان یا ژاپن نسبت به مدارس ما موفق‌تر هستند، چرا همچنان مطالبی که شما خواهان حذف آنید رو نگه داشته و تدریس میکنند؟!

2 پسندیده

باسلام
دوست عزیز اگه تیتر سوال رو توجه بکنید، بنده اشاره کردم که اگر از مقطع ابتدایی حذف بشوند…!

در ثانی، من راجع به منطق و حقوق و فلسفه و… نظری نداده ام و این دروس قطعا متعلق به دبیرستان هست و جای بحث اونها در بحث مطرح شده نیست.
راجع به تاریخ و جغرافی هم باز تاکید می کنم که بنده نمی گم کلا این دو کتاب اخ هستند و باید به کلی کنار گذاشته بشوند، بلکه میگم متناسب با نیازهای کودکان ۶تا ۱۲ ساله نیستند و مورد توجه این طیف سنّی قرار نمی گیرند، لذا ارزش این رو ندارند که بخاطر حفظ کردن مطالب این کتابها کودکان ما استرس رو تجربه بکنند و ذهن شون بخاطر این همه مطلب بلااستفاده مغشوش بشه…
قبول تاریخ خوبه، جغرافی خوبه، ولی آیا هر خوبی رو باید تو هر جایی و به هر کسی ارائه داد!؟ پزشکی از تاریخ و جغرافی هم خوبتره، آیا باید یه کودک ابتدایی رو به آموختن کتاب های پزشکی مجبور کرد!؟ بهتر نیست برحسب نیازها و شرایط و توانایی کودکان بهشون آموزش بدیم؟ و دقت کنیم که آیا این آموزش منجر به پرورش خواهد شد یا نه؟

1 پسندیده

باسلام
مطالب زیر رو مطالعه بفرمایید و آنگاه ببینید آیا سیستم آموزشی کشورهای فنلاند و ژاپن و آمریکا، با ایران قابل قیاس هست!؟
لازم به ذکر است سیستم آموزشی در آلمان بستگی به ایالت ها دارد و از هر ایالتی به ایالت دیگر متفاوت هست. لذا در خصوص این کشور مطالبی ارائه نشد. جهت اطلاعات بیشتر می توانید خودتان مطالعه نمایید و اگر شباهتی با سیستم کشور ما داشت بیان کنید.

واما سیستم سه کشور آمریکا ، ژاپن، فنلاند

فنلاند

کوتاهترین ساعت آموزش در مدرسه و بهترین نتیجه آموزش در بین کشورهای اروپایی را دارد.
معلمان با دانش آموزان خود به مقاطع بالاتر منتقل می شود.
ویژگی منحصر به فرد مدارس فنلاند این است که معلمان در روش های تدریس کاملاً خودمختار هستند.
در مدارس فنلاند، ساعات تفریح زیاد است زیرا بازی نقش مهمی در فرآیند یادگیری دانش آموزان دارد.
تاکید مدرسه بیشتر روی هنر، ورزش و موسیقی است.
در ضمن آموزش ابتدایی در فنلاند از ۷ سالگی شروع می شود و به مدت ۹ سال ادامه می یابد و در ۱۶ سالگی به اتمام می رسد، که تقریباً دانش آموزان قسمت اعظم دوران نوجوانی را پشت سر می گذارند و دو سال بعد وارد دوره جوانی خواهند شد.
خواهشاً اگر بناست نقدی بر مطالب بنویسیم همه جوانب رو در نظر بگیریم. بنده حذف این کتابها رو فقط از دوره ابتدایی مطرح کردم و گفتم بر اساس نیازهای سنّی بچه ها باید مطالب بهشون ارائه بشه، قطعاً یک بچه ۱۲ ساله با یک بچه ۱۶ ساله نیازهای همسانی نباید داشته باشند…

آمریکا

آموزش پایه

قبل از شروع آموزش پایه کودکان در 6 سالگی، دوره‌ای غیراجباری نیز برای کودکان 5 یا کمتر وجود دارد که به آن Pre-K می‌گویند. کودکان به مهدکودک می‌روند و با مدرسه رفتن آشنا می‎شوند. مهدکودک‌ها در آمریکا یا تحصیلات عمومی دارند یا اینکه روی یک درس متمرکز هستند، مثلا تحصیلات هنری، مذهبی، ورزشی یا آموزش زبان‌های خارجی.
معمولا تحصیلات اجباری در مقطع آموزش پایه در مجموع هفت سال است. در سن 5 یا 6 سالگی در کودکستان شروع می‌شود و تا کلاس ششم و سن 12 سالگی ادامه دارد. منابع درسی هر مدرسه توسط دولت محلی یا بخش معین می‌شود؛ اما همگی شامل دروس ریاضی، علوم، زبان‌های خارجی و دستور زبان انگلیسی هستند. علاوه بر این درس‌ها موسیقی، هنر و ورزش نیز جزو برنامه‌های تحصیلی است.

ژاپن

نظام آموزشی دوره ابتدایی در ژاپن
مدارس ابتدایی درژاپن بسیار جالب ودیدنی وسرزنده وگل سرسبد آموزش وپرورش هستند. نظام آموزش ابتدایی ژاپن به پرورش شخصیت کودک بسیار توجه دارد.
رهبران ودولتمردان ژاپنی به دوره ابتدایی بعنوان محوری سرنوشت ساز در توسعه ملی نگاه می کنند.
درمدارس ابتدایی به ایجاد محیطی شاداب، جذاب، دوستانه وبانشاط درکنار آموختن توجه می شود.
معلمان عقیده دارند دانش آموزان برای یادگیری علم به مدرسه نمی آیند بلکه هدف از مدرسه دیداردوستانه است.درمدارس ابتدایی به بازی،کاردستی،موسیقی،خانه داری ، آشپزی،خیاطی،نظافت و… توجه بسیاری می شود که یک سوم اوقات دانش آموزان را به خود اختصاص می دهد.
دانش آموزان مدارس ابتدایی ازهمان کلاس اول ابتدایی دربرنامه ای باعنوان بسوی کاربه یادگیری وانجام حرفه هایی مانند زراعت وصنعت می پردازند وبرنامه درسی ملی دربردارنده راهکارهایی برای فعالیتهای غیردرسی می باشد.(برنامه نظافت مدرسه)
یکی ازبرنامه های مدارس ژاپن اجرای برنامه های یادگیری درهمه زندگی است. در حقیقت یادگیری درتمام عمربه اندازه آموزش وپرورش رسمی اهمیت دارد.
ژاپنی ها اعتقاد دارند تجربه ها، تأثیربلندمدت دررشد دارد وبرای پرورش افراد تجارب مهم هستند.
هدف اصلی آموزش ابتدایی ارائه آموزش عمومی مناسب بامراحل رشدجسمی وذهنی کودکان است.

خودتون قضاوت بکنین،کدوم کشور سیستم آموزشی ش شبیه سیستم کشور ما هست…!؟
کدوم یک مهارتهای زندگی رو آموزش نمیدن!؟

اجازه بدید یک بار دیگه بنده منظورم رو بیان کنم؛
بنده نظرم اینه هر آن آموزشی که منجر به پرورش نشود، باید تعطیل بشه و کودک ۶تا ۱۲ ساله ابتدایی برای پرورش یافتن نیاز به دانستن محصولات فلان کشور و اقدامات فلان پادشاه و تعریف جلگه و … ندارد. بجای این مطالب بهتر نیست باهاشون مثل ژاپنی ها مهارت های زندگی کار بشه؟

شما قبل از اینکه بخواهید مطلب رو نقد کنید، ابتدا بیایید ببینید اگر طبق گفته من تاریخ و جغرافی و … از ابتدایی برداشته بشه و مثلاً به پایه هشتم یا نهم منتقل بشه و بعد در دبیرستان ادامه ش ارائه بشه، مشکلی پیش میاد؟ آیا لزوم حفظ کردن چند تا سوال از این دروس بر لزوم یادگیری مهارتهای زندگی ارجحیت داره؟

2 پسندیده

اینکه بنده میگم بعضی از کتابها از ابتدایی حذف بشه، بخاطر این هست که مناسب سن کودکان ابتدایی نیستند.
در بحث پرورش باید خیلی با دقت عمل کرد و حتماً باید نیازهای رشدی پرورش شونده را مدنظر داشت.

اگر پروسه پرورش دادن یک گیاه را در نظر بگیریم متوجه می شویم که؛

در بحث پرورش دادن، اصولاً باید نیازهای زمان حال برطرف شود. یک کشاورز خوب، کسی ست که زمان دقیق هرس کردن درخت، زمان دقیق سمپاشی و اینکه چه سمی در چه زمانی باید بکار برود را بداند، همینطور فاصله مناسب برای آبیاری و سایر موارد را بداند و هر کدام را در زمان مناسب بکار ببرد. قطعاً نتیجه زحمات این کشاورز، محصولی ایده آل خواهد بود.

اما وای از آن روزی که نیازهای زمان حال درخت در نظر گرفته نشود و ارضاء نگردد…! بی شک عیب کار زمان برداشت محصول خودش رو نشان خواهد داد و این نوع پرورش، قطعاً به پرورش شونده آسیب خواهد زد.

به خوبی می دانیم که بسیاری از مطالب ارائه شده در کتابها متناسب با نیازهای رشد جسمی و ذهنی کودکان نیست.

در سريال معلم دهكده؛ نامزد معلم ازش ميپرسه شما كه قاضی بوديد چرا رها كرديد و معلم شديد؟

ايشون جواب ميدن:
چون وقتی به مراجعينم و مجرمينی كه پيش من می آمدند دقيق می شدم.
می ديدم كه اونها كسانی هستند كه یا آموزش نديده اند.
و يا آموزشی که دیده اند درست نبوده و به خودم گفتم: به جای پرداختن به شاخ و برگ بايد به اصلاح ریشه بپردازیم.

و ما چقدر به یک سیستم پرورشی دانا بیش از قاضی عادل نیازمندیم…

برای فرزندانمان قصه هایی بگوییم که بیدار شوند نه قصه هایی که به خواب فرو روند!

بیداری وجدان و خرد دلنشین تر از خواب است …!

1 پسندیده

دوستان این بحث ناقص موندا …

بالاخره موافق حذف کتب هستید یا نه؟

1 پسندیده

وقتی بحث پاسخ برگزیده داره یعنی به اتمام رسیده خب :thinking:
و البته من نظرم رو تمام و کمال اعلام کردم

2 پسندیده

باسلام
منظور بنده جمع بندی بحث هستش و در نهایت ببینیم آیا بحث تونست تغییر دیدگاه ایجاد بکنه یا نه؟

1 پسندیده

با سلام و درود

بنده نکاتی رو که تو این متن بهش اشاره کرده بودید رو الان دیدم، لذا یه توضیح راجع بهش، خدمتتون عرض می کنم‌.

فرمودید با حذف مخالفید. موضوع حذف اینجا، حذف کامل از سیستم نیست، بلکه حذف از مقطع ابتدایی، مدنظر هست. دلیلش رو هم گفتم، چون تو این سن هیچ جویای دانشی، این نوع مطالب رو دنبالش نمیره. کودکان تو این سن کنجکاوند و دنبال کشف طبیعت، قطعاً بخاطر سپردن مطالب مطرح شده در کتابهای تاریخ و جغرافی و… باب میل کودکان تو این سن و سال نخواهد بود.

موضوع بعدی راجع به مهارتهای ده گانه زندگی، که فرمودید باید بچه اینها رو تو خونه یاد بگیره…

بنده هم‌ موافقم با این موضوع، منتها فراموش نکنیم که فرایند تعلیم و تربیت باید بصورت تعاملی بین خانه و مدرسه صورت بگیره، در ثانی کودک بعد از ۶ سالگی‌وارد مدرسه میشه و ۱۰ مورد مطرح شده رو نمیشه به یک بچه ۶ ساله آموزش داد بطوریکه بعد از ۶ سالگی وارد جامعه که میشه بتونه اون موارد رو بهشون واقف باشه.
و جسارتا بحثی که راجع به همدلی هست یه مقدار متفاوت از اون برداشتی ست که حضرتعالی از موضوع ارائه داده اید،
همدلی، یعنی توانایی درک احساسات و دیدگاه‌های دیگران و استفاده از این دانسته‌ها برای مدیریت رفتارمون، یا بعبارتی ساده تر؛ همدلی توانایی درک احساس و تجربه دیگران است؛ به این معنی که فرد بتونه خودش رو جای دیگری بذاره و دنیا رو از چشم اون ببینه و بتونه احساس دیگران رو بشناسه و پاسخ مناسب به آن احساس بده. یعنی در موقعیت های مختلف احساسات دیگران مثل خشم، ترس و غمشان رو تشخیص بده و به صورت درست به اون ها پاسخ بده.

و نکته پایانی که راجع به اظهار نظر بنده در مورد بعضی مطالب که گفته ام این مطالب به چه دردی می خوره…؟

ضمن تشکر از حوصله و دقت نظر جنابعالی که واقعا جای تحسین داره، اجازه بدید منظورم رو اینگونه بیان بکنم؛

به چه درد یک بچه ابتدایی می خوره؟
هر اظهار نظری، حذف شدنی، به درد بخور بودن و نبودن مطلبی و …‌. که مطرح شده، منظور بنده برای دانش آموزان ابتدایی بوده، نه اینکه بخوام بگم در هیچ مقطع از زمان انسانها نیاز به یادگیری فلان مطالب ندارند…
قطعاً جامعه تاریخ دان لازم داره، جغرافیدان نیاز داره، فیزیک دان و شیمی دان نیاز داره و… منتها هیچ کسی با مطالبی که تو کتابهای ابتدایی اومده، تاریخ دان و جغرافیدان و … نمی تونه بشه و حتی هیچ یک از این مطالب پیش نیاز هم محسوب نمی شن، تو زندگی روزمره هم کاربرد ندارند، لذا به چه درد یک بچه ابتدایی می خوره که (حتی برترین اطلاعات تاریخی و … رو در نظر بگیرید) اقدامات پادشاهان ، علل سقوط سلسله ها، جنگهای بین ممالک و مطالبی از این قبیل ر‌و حتماً بخواد تحت زور و فشار‌ حفظ بکنه؟

این نکته‌ رو هم بگم که شاید موضوع شفاف تر بشه؛

وقتی می گیم آموزش و پرورش، هدف ختم میشه به پرورش. آنهم پرورش چه چیز یا چه کسی؟

پرورش یک انسان.
پس وظیفه آموزش و پرورش میشه کمک به فرایند رشد و پرورش انسانها.

آیا دانستن تاریخ و جغرافی و … از ملزومات انسان بودن هست؟ یا همدلی با دیگران؟
آیا دانستن فلان تعریف از مفاهیم تاریخ و جغرافی و علوم و… از ملزومات انسان بودن هست، یا داشتن روحیه همکاری و کمک رسانی به هم نوع، احترام به حریم سایرین، خوش رفتاری با خلق الله، داشتن ارتباط موثر با دیگران، برقراری روابط درست و منطقی با هم نوعان و…؟

راجع به حوزه آموزش های علمی هم خواندن و نوشتن و حساب، مسائل علمی لازم و واجب برای این سنین می تونه باشه، اون دست از مطالب علمی‌که می تونه یادگیری اونها مفید و لازم باشه، تو کتب درسی مقطع متوسطه اول ‌‌و مخصوصاً متوسطه دوم، گنجانده بشه کافیه، بی شک هیچ مشکلی پیش نمیاد.
از بابت طولانی بودن مطلبم پوزش می خوام.

2 پسندیده

درسته من منظورم مفهوم همدلی نبود خروجی مفهوم همدلی بود اگر کودک متوجه مفهوم همدلی بشه و آگاه بشه که والدینش با اون همدل هستند راحت تر حرف هاش رو میزنه چیزی رو پنهان نمیکنه و ترس کمتری میاد سراغش

آموزش و پرورش مطابق چه معیاری در کشور ما صورت میگیره؟ چه افرادی این معیارها رو دارند و به دنبال پرورش چه افرادی هستند؟
برای پرورش اون افراد چه محتوایی در دوران ابتدایی نیازه که بهشون داده بشه؟

جواب این سوال ها تا حدی مشخص هست و مسئولیت اتفاقی هم که داره میوفته رو کسی گردن نمیگیره حرف شما غلط نیست اما راهکار حذف درس و کتاب نیست

2 پسندیده

نتیجه گیری به طور خیلی خلاصه اینست که اکثر مطلق کپی‌برداری‌های ما از الگوهای اروپای غربی و امریکای شمالی مضحک است. دوما در همان دورانی که کپی کردیم می‌مانیم و حاضر نیستیم یه کپی مضحک آپدید شده انجام بدیم.

مدارس ما کپی مضحک از آموزش و پرورش قرن 18 فرانسوی است.
دانشگاه تهران (و بقیه) ما کپیِ مضحک از سیستم فرانسوی قرن 19.
دانشگاه شریف (و تمامی آنهایی که کلمه «صنعتی» دارن) کپیِ مضحک از سیستم آمریکایی قرن 20.
تا رفتارهای اجتماعی ؛ خلاصه کپی مضحکی است. روی همان ورژن اصلی هم موندیم و حاضر نشدیم آپدیت کنیم.

2 پسندیده

باسلام

بنظر شما راهکار چیه؟

من برای پیشنهادی که میدم، ادلّه هم ارائه میدم.‌من میگم درسته اطلاعات کتاب خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک، بسیار مفید و موثر هست، آیا این موضوع می تونه دلیلی باشه برای ارائه اون مطالب تو کلاس ششم؟

از طرفی آیا حذف تاریخ و جغرافی و … خللی تو کار ایجاد می کنه؟

دقت داشته باشیم که دانش آموز مقطع ابتدایی چه این مطالب رو بخونه چه نخونه، فرقی به حالش نخواهد کرد، شما الان برید از بچه پنجم یا ششم ابتدایی بخواهیدبراتون بگه که از تاریخ و جغرافی چی‌فهمیده؟ آموخته هاش رو درحد توان بگه، شک نکنید هیچی نیاموخته و جوابی برای گفتن نخواهد داشت.
پس چه لزومی داره کودکان ما با تحمل فشار و استرس و صرف وقت و انرژی، بخوان این دروس رو بخونن!؟
اینا رو می خونن که چی یاد بگیرن؟ با آموخته هاشون چیکار می تونن بکنن؟
هدف از تعلیم و تربیت کودک این نیست که ما هی اطلاعات علمی متنوع فرو کنیم تو مغزشون، بی آنکه دقت بکنیم ببینیم اصلا اون اطلاعات به دردش میخوره یا نه؟

شما فرض کنین ثبت نام کردین کلاس خوشنویسی، وقتی برید کلاس و اونجا بهتون قرآن تدریس بکنند، چیکار می کنید؟
درسته قرآن کتاب مفیدی هست، ولی آیا شما هدفتون از اینکه ثبت نام کردید تو اون کلاس یادگیری قرآن بود!؟
قطعاً اونجا حکم بر حذف قرآن خواهد شد.

دانش آموز ابتدایی بجای حفظ کردن سوالات تاریخ و جغرافی می بایست در راستای نیازهاش تامین بشه. هرچیزی باید دقیقا تو وقت و زمان مناسب خودش انجام بشه، مثلا برای هرس کردن درخت سیب،آیا زمانیکه درخت میوه داده ک یکی دوماه بعد قابل چیدن خواهد بود، مناسبه براش؟ مطمئنا نه. تاریخ و جغرافی و … هم وقتی به بچه ابتدایی فشار وارد میشه تا اونا رو یاد بگیره، کار اشتباهی ست چرا؟ چون زمان ارائه اون مطالب تو اون دوره سنی نیست…
ضمن اینکه شما بازم راجع به همدلی برداشت متفاوت از موضوع ارائه دادید.شما همدلی رو تقریبا به معنی موافق بودن و پذیرفتن بکار برده اید و در تعریف شما کودک میاد پیش خودش به این نتیجه می رسه که خوانده باهاش همدل و هم رای و موافق هستند، کنارش هستند، لذا یه پشتوانه محسوب میشن براش.

در حالیکه همدلی که من میگم يعنی توان فهم عقايد و باورهاي ديگران، احترام به تفاوت واکنش‌ها و پاسخ درست و ظریف دادن به واکنش دیگران.
اینجا کودک دنبال افراد هم رای و همفکر خودش نیست، یا بدنبال پشت و پناه و حامی نیست، دنبال کسی که بشینه براش درد دل بکنه و مشکلاتش رو بگه نیست، بلکه اینجا خود کودک میاد با این مهارت احساسات دیگران رو درک می کنه،اینجا کودک بفکر پذیرفته شدن نیست بلکه با بکارگیری این مهارت سعی می کنه دیگران رو درک بکنه و اونها رو همونجور که هستند بپذیره. با تکیه بر این توانایی می‌توان فهمید که زندگی برای دیگران چگونه است؛ حتی وقتی که زندگی ما هیچ شباهتی با زندگی آنها نداشته باشد. این مهارت موجب می‌شود که فرد بتواند دیگران را درک کرده و بپذیرد؛ هر چند که آنها تفاوت عمده‌ای با او داشته باشند. این امر سبب بهبود تعاملات او با اجتماع می‌شود. علاوه بر آن، مهارت همدلی ما را قادر می‌سازد که بتوانیم به افراد نیازمند کمک بکنیم.
جسارت بنده رو ببخشیدا، هدفم از اطاله کلام این بود که خواستم اون مفهوم درست، جا بیفته.

سرافراز باشید

1 پسندیده

بله، آموزش و پرورش ما ۱۰۰ سال و اندی هست که چهارتا نیمکت رو می چینه تو یک اتاق، دانش آموز میاد می شینه کلاس، معلم بصورت سخنرانی و … و در حالت متکلم وحده بودن، مطالبی رو که تو کتابها گنجانده شده به کودکان میگه،و باید مطالب کتاب رو تمام و کمال به اونها آموزش بده، چه به دردشون بخوره چه نخوره!
۱۰۰ سال و اندی روش همین بوده…! اصلا دقت نشده که آیا برای کسی که تشنه هست و عطش داره، آب باید داد یا براش از قصه های شیرین قرآن حرف زد…؟ آیا نباید مطالبی که به کودک ارائه میشه از این منظر که این مطلب الان چه مشکلی از کودک حل خواهد کرد، به چه درد اون خواهد خورد، مورد بررسی قرار بگیره؟

1 پسندیده