همونطور که در جواب به سوال بالا گفتم مهمترین چیزی که باعث حواس پرتی من از یک کار یا یک موضوع میشه، افراد دور و برم هستند. مثلاً در محیطی که یک نفر آشنا اونجا حضور داشته باشه، نمی تونم کتاب بخونم. حتی اگه اون نفر با من کاری نداشته باشه. در واقع تعامل با محیط بیرون چیزیه که ممکن در لحظه و یا در آینده تمرکزمو به هم بزنه.
واسه همین بهترین روشی که از طریقش میتونم تمرکزم رو حفظ کنم، محیط مناسبه.
ولی وقتی واقعاً تمرکزمو از دست میدم و دیگه کاریش نمیتونم بکنم بهترین روش برای بازیابیش خوابیدنه.
به نظر من اگر حالت تمرکز رو متوجه بشیم، میتونه کمک کنه. تعریف حالت تمرکز
شاید تمرکز اینه که از قدرت ذهن، یعنی حافظه موقت و پردازشی در جهت رسیدن به هدفمون استفاده کنیم.
اینکه چقدر حافظه پُر میشه اهمیت نداره، چقدر پردازش نیاز هست اهمیت نداره. فقط مهم این هست که هدف به اندازه مورد نیازش حافظه و پردازش رو در اختیار داشتهباشه.
دسترسی به ضمیر ناخودآگاه برای استفاده از توان بالای اون
وقتی در مورد تمرکز از دوستانم پرسیدم، یکی از جوابها مدیتیشن بود.
اگر مدیتیشن به معنای دسترسی به قدرت ضمیر ناخودآگاه باشه باهاش موافقم. در صورتی که کار کردن باهاش رو بلد باشیم و بدونیم چطوری هدف رو از ضمیر ناخودآگاه درخواست کنیم، میتونه به تمرکز بر کار کمک کنه.
اجازه خالی شدن ذهن از سایر مفهومها
در کنار اینها، شاید لازم باشه که اجازه بدیم اطلاعاتی که مربوط به هدف نیست بتونه از ذهن خارج بشه. یکی از روشهاش نوشتنه. وقتی که مینویسیم، ذهن خیالش راحت میشه که یه نشونه و اطلاعات یک جای امن وجود داره و فضا رو در اختیارمون میگذاره.
و در همین جا شاید یوگا به کار بیاد. با بهبود حرکت دادههای شیمیایی در بدن، احتمالا میتونه کمک کنه تنشها توی حافظه رشتههای عصبی برای طولانی مدت باقی نمونن. و به موقع حذف بشن.