به نظرم از لحاظ فکر مختاره و به فکر خاصی پیچ نشده محیط و وراثت هم نمیتونن مانع شن . یک سری سوال های اساسی هست بعضی ها رفتن پی جزئیاتش و بعضی ها اون سوالا رو سرکوب کردن یا سرسری رد شدن و تو همون عقیده ای که تو محیط غالبه موندن توجه کنید برای مختار بودن حتما نیاز به تحصیلات عالیه نیست هر چند اون میتونه این فرایند رو تسریع کنه نظر شما چیه؟
آدم ها مجبورند حتی همون فکرشون هم مجبوره، هوش و ذهن کاملا در اختیار اراده زندگیه یعنی انسان مثل سنگی می مونه که پرت شده فقط می تونه از این آگاهی پیدا کنه که در حرکته.
اگر مختار بودند که کلی مشکلات وجود نداشت.
در نوع نگاه مختارند ولی در عملی کردن کارها باید ببینیم چه کارهایی هست تو انجام برخی کارها بله مختار نیستیم
اگر به زندگی از بالا نگاه کنی از دوران کودکی تا بزرگسالی چه اختیاری می بینی؟ مثلا وقتی بین دو تا غذا می خوایم انتخاب کنیم اختیار می بینی؟ که اینجا منم که می تونم انتخاب کنم، ولی دلایل انتخابت هر چی باشه با هر فکری همونی میشه که زندگی براش برنامه ریزی کرده.
مثلا بگو من مختارم که ازدواج بکنم یا نکنم ولی بین این دو تصمیمی هر تصمیمی بگیری ، پیش زمینه اش از قبل درون تو کاشته شده و کلی دلایل پشت سر قرار گرفته تا این تصمیم و بگیری.
یعنی منظورم اینه که تصمیم گیری مرحله آخره و نه مرحله اول. میل و غریزه و تمام اتفاقاتی که برای ما افتاده خودشون رو به صورت اندیشه در میارند. یعنی ما اول چیزی رو می خوایم بعد در موردش فکر می کنیم و دلیل می تراشیم
یعنی ما اول میل می کنیم به چیزی بعد براش دلیل میاریم و عمل می کنیم.
مردم میگن ما آزادیم چون میدونند میل یا گرایش به چی دارند ولی دلیل این میل و گرایش و که هسته تصمیم گیریه نمی دونند چیه.
کسری از ثاینه بین تصمیم مغز ما تا آگاهی ما اختلاف هست چون این اختلاف خیلی کمه همیشه فکر می کنیم خودمون تصمیم گرفتیم در صورتی از قبل تصمیم گرفته شده و فرمان صادر شده.
با این وجود اونی که به روشن بینی و حقیقت می رسه و خودشو از تعصبات ذهنی راحت میکنه تکلیفش چیه
انسان ها در اعمال و رفتار خود مختار هستند و مهمترین دلیل اختیار انسان نظام پاداش و جزا ست اگر اختیار به خوبی نداریم پس پاداش عملی بیهوده است و اگر اختیار به بدی نداریم معنی جریمه و زندان چیست . اما این نکته وجود دارد که انسان ها در چارچوب زندگی از پیش تعیین شده شان اختیار دارندو به صورت اجبار در مکان و زمان خاص به دنیا می آیند. پس من اختیاری درباره ی زمان و مکان زندگی ،پدر و مادر و خیلی چیزهای دیگر را ندارم اما من در اعمال و رفتار و انتخابهای زندگیم مختار هستم .
من برعکس به این داستان نگاه میکنم. یعنی براساس اینکه انسان به طور کلی روی پدیدهای میتونه اثرگذار باشه یا نه، پدیدهها رو به دستههای مختلف تقسیم کنیم بهتره به نظرم. چیزهایی هستن که شما توان تاثیرگذاری روی اونها رو ندارید مثلا قوانین فیزیکی دنیای اطراف. چیزهایی هستن که شما توان تاثیرگذاری روی اونها رو دارید و اثری که میزارید نتیجه رو تعیین میکنه، مثلا تصمیمهای شخصی.
در سطحی بالاتر، دستهای از پدیدهها و اتفاقات هستن که مختص به جامعه انسانی هستن و صرف اثرگذاری یک فرد روی اونها نتیجه پدیده رو عوض نمیکنه، بلکه باید جامعه به طور هماهنگ روی اونها اثرگذار باشه. مثال ملموس این دسته، اعتقادات رایج در اجتماع یا اعتماد عمومی یا فرهنگ اجتماعیه. مثالی که شما در متن سئوال زدید به همین دسته برمیگرده. رعایت نکردن عقیده اجتماعی از طرف شما، یک انتخابه ولی به تنهایی اثری روی عقیده اجتماعی نخواهد داشت.
نظر من اینه که مهمترین نکته در کارهایی که انجام میدیم اینه که بدونیم چه کاری رو انجام میدیم و چه نتایج مثبت و منفی برامون به دنبال خواهد داشت. مثال برخلاف عقیده اجتماع بودن رو بخوام بر این اساس بگم: آیا ما حق داریم که عقیده اجتماع رو به طور شخصی تغییر بدیم؟ نتایج برخلاف عقیده اجتماع بودن (متفاوت بودن) معمولا سخت و فرسایشیه، آیا من ارزشی در این مسیر میبینم؟ آیا اونقدر توان ذهنی و … دارم که بعد از مدتی به جای تلاش برای بهتر شدن به غر زدن نیوفتم و همه ارزشهای زندگی خودم رو ناچیز بدونم؟
به نظر من اختیار همان انتخاب و گزینش است، اختیار جایی است که پای سنجش در میان باشد که بین خوب و بد و خوب و خوبتر و یا بین بد و بد تر انتخاب کنیم، معیار انتخاب ما عقل ماست، انسان چون عقل دارد مختار است و چون مختار است مسئول است شما هیچ حیوانی را مشاهده نمیکنید که مسئولیت قبول کند، اگر ما هم مانند حیوانات مختار نبودیم و محکوم غرایز بودیم آنزمان هیچ تفاوتی با سایر حیوانات نداشتیم، حالانکه ما محکوم غرایز نیستیم و حاکم بر غرایز هستیم که و میتوانیم غرایز را به شکل درست رهبری کنیم و از آن ها به شکل پسندیده ای استفاده کنیم، انسان مختار است هر آنچیزیکه بر انسان از طرف قانون جامعه بشری و شرایط تحمیل میشود حتی انسان میتواند آنها را قبول نکند از قانون عدول کند و از حاکمیت ها پا فرا نهد، حتی که مرگ انسان به دست خود انسان است یعنی میتواند مرگ خود را اختیار کند و قتل نفس کند، و حتی زندگی در اختیار خود انسان است که چگونه میخواهد زندگی کند تمام وجوه زندگی به دست خود انسان است جز به دنیا آمدنش که اختیاری نیست.
من موافق هستم نظر خیلی خوبی است
دوست گرامی درست است که به صرف انتخاب من قوانین و عرف های اجتماعی تغییر نمی کند اما این خللی در اختیار من وارد نمی کند زیرا هنوز هم من مختار هستم طبق اینگونه قوانین رفتار کنم یا نه و البته منتظر عواقبش هم باشم . از طرفی قوانین اجتماع حاصل قرن ها تجربه ی بشر است. انسان با توجه به مصالح جمعی افراد جامعه را ملزم به رعایت قوانین می کند و این نشان از اختیار انسان برای عدم رعایت مصالح جمعی و رجحان مصلحت های فردی بر آن دارد .
این دقیقا یعنی ما نه اختیار داریم نه اراده برای همین باید چیزی به اسم پاداش داشته باشیم تا کسی رو تشویق کنیم به کاری.
این در تربیت حیوانات هم هست. اگر بخوان به سگی بفهمونند کارش درست بود بهش پاداش میدن اگر بخوان بگن کارت بد بود دعواش می کنند. این نظام پاداش و جزا یعنی سگ اختیار داره؟
ما نظام پاداش و جزا و راه انداختیم برای انسان که بتونیم کنترلش کنیم. انسان چون می تونه آینده رو پیش بینی کنه به خودش میگه اگر دزدی کنم میرم زندان یعنی از قبل خودش و تنبیه کرده و در اون شرایط خودش و قرار داده برای همین دست به کاری نمیزنه.
من خودم اگر نتونم شکم خودم و سیر کنم و به حد خیلی زیادی فقیر بشم میرم دزدی ، حالا زندان هم افتادم چه بهتر غذا و جای خواب مفتی
یک نکته دیگر که باید یاد آور شوم این است که انسان ها در زندگی حق انتخاب دارند، وقتی حق انتخاب معنی پیدا میکند که اختیار داشته باشید و مختار باشید در غیر اینصورت اگر شما مجبور باشید نه پاداش و جزا معنی دارد و نه هم وجود انتخاب، پس برای کسی حق انتخاب است که او را اختیار است در گزینش چیزی.
پس با این تفاسیر اگر حق انتخاب محدود باشه نمیشه گفت اختیار داریم
انتخاب هر انسان براساس طرز فکر و نگاه اون به مسئله هستش.
از نظر من این طرز نگاه براساس تربیت و محیط و امکانات و… زندگی به وجود میاد و این مواردی گفتم به هیچ شکل در دست هیچ انسانی نیست.
با این حساب به نظر من اختیار درواقع نوعی توهم هست که بر اساس شرایط در انسان به وجود می آید.
انسانها چون در حال رشد و تکامل هستند در هر مقطعی طرز فکر مختص به اون مقطع را دارند و بنا به شرایط اون مقطع از زمان هم تصمیماتی میگیرند بطوری که اگر ده سال بعد برگردند وببینند از تصمیمشان حتی پشیمان میشوند و این تصمیمات و انتخاب ها بعضا اجبارهایی را به همراه خواهد داشت .به سرو گفت کسی میوه ای نمی آری/ جواب داد آزادگان تهیدستند(حضرت سعدی)همین تهیدستی اجبارها و محدودیتهایی برای انسان دارد پس انساهم آزاد است و هم مجبور
آدمها مجبور و مختارند.
به نظرم زندگی ما انسانها شبیه زندگی یک گلادیاتور است! یک سری چیزها اجبارند. ما محل تولد خودمان را انتخاب نمیکنیم. شکل و فیزیک خودمان را انتخاب نمیکنیم ، میزان بهرهمندی از قدرت ذهنی و مغزی را انتخاب نمیکنیم ، نمیتوانیم زمین را ماهیتا تغییر دهیم و … . همانطور که یک فرد انتخاب نکرده بود که گلادیاتور شود و هیچ وقت نمیتواند شرایط زندگی گلادیاتوری و ماهیت مسابقات گلادیاتوری و میدان مسابقات را تغییر دهد.
اما در یک چیزهایی مختاریم. مختاریم که تمرین کنیم و بجنگیم و پیروز شویم. یا اینکه خیلی راحت در میدان مسابقه به خاک و خون کشیده بشیم! مختاریم که تلاش کنیم تا زندگی خوبی داشته باشیم یا هیچکاری نکنیم و زمان و عمر خود را ببازیم. یا بمیریم یا قهرمان کلوسئوم بشیم. مختاریم نوع ابزار جنگی و فنون جنگی خاص آن را فرابگیریم. اما نوع چالش و مسابقه (بحران ، اتفاق طبیعی و غیرارادی) را نمیتوانیم انتخاب کنیم.
البته ما انسانها گلادیاتور میدان مبارزات خودمون (درون خودمان ، زندگی خودمان) هستیم و منظورم معنای جمعی آن نیست که مثل فوتبال الزاما یک وجود حقیقی باید حذف شود تا دیگری بالاتر رود.
چرا یک گلادیاتور تصمیم میگیره که تمرین کنه یا تمرین نکنه؟
قدرت انتخاب یک گلادیاتور همین است! تمرین کردن یا نکردن. گاهی اوقات گلادیاتور نمیخواهد شرایط فعلی ادامه یابد اما در ایجاد تغییرات بنیادین ناتوان است اما میتواند برای زندگی خود تصمیم بگیرد. تصمیم میگیرد تا در میدان مسابقه کشته شود. (مثل بسیاری از انسانها در طول تاریخ)
اما چرا تمرین کند؟ به خاطر پیروزی. به خاطر قهرمان شدن. به خاطر اینکه در بین مردم مشهور شود. به خاطر اینکه وقتی پا به شنزار میدان مسابقه گذاشت انسانها بیاختیار او را تشویق کنند و گلادیاتور از این شهرت لذت ببرد و با چرخاندن شمشیرش به همه کسانی که دور تا دور آرنا نشستهاند شجاعت ، جسارت و قدرت خود را به رخ بکشد. هرچند که این شهرت کوتاه و موقتی است.
زندگی همین است. هدف میتواند رسیدن به همین شهرت و قدرت و شاید افتخاری این چنین باشد. هرچند که کوتاه است اما میتواند امیدوار باشد که شاید پس از مرگ این نام و شهرت تداوم یابد. خیلیها خود را به خاطر آن به سختی نمیاندازند و عدهای با پذیرش ذات رنج زندگی برای همین لحظات اندک افتخار ، تلاش میکنند.
من متن خودم و زیر سوال می برم ، قبلا گفتم اختیار نیست الان میگم می تونه باشه اگر شخص به خوداگاهی کافی برسه ولی خیلی نمی تونه مانور بده
مثل کشی که تا حدودی می تونه کش بیاد.
@Naser_Eslami بله هیچ گاه اختیار کامل در دست نیست و جبر محیط و ذهن گاهی وقتا زمام رو میگیره و این محدوده اختیار برای کسی که با ممارست به خودآگاهی و هوشیاری میرسه بیشتره ولی مطلق نیست ولی همونشم خوبه ظاهرا