نویسندههای بزرگی که کتابهای رمان یا ایدههای داستانی شون رو جذاب مینویسن، تمرینهایی رو برای بهتر نوشتن توصیه میکنن. ما در اینجا به دنبال تجربیاتی از شما هستیم؛ تجربیاتی از بهکارگیری توصیههای این نویسندگان یا تجربیاتی نو که خودتون بدست آوردین تا بهمون نشون بده برای بهبود نوشتن چه کارایی میشه کرد، در واقع میخوایم به مجموعهای از راهکارهای نو و کارآمد برای این سؤال برسیم: «چی کار کنیم نوشتههامون خوندنیتر شه؟»
تا حالا چه کاری یا تمرینی انجام دادی که بهت کمک کرده بهتر و روانتر بنویسی؟ حتی اگه اون کار یه بار انجام شده باشه و تکرار شدنی نباشه.
برای تکرار بیشتر این کار یا تمرین به چه مشکلاتی برخوردی؟ بزرگترینش چی بوده؟
دست به قلم شدم، روزنوشت فراوون می نویسم اما هیچ کس نمی خونه و فقط برای خودم هستند. اما مثلا پایان نامه ای که نوشتم رو استادم خوند و می تونم افتخار کنم که غلط گرامری و ویرایشی خیلی خیلی به ندرت داشت.
خب مجددا سلام …
ببینید یسری تمرین ها برای نوشتن وجود داره … مهم ترین اونا رونوشته …
اره رو نوشت …
متن های زیادی در مورد کارهایی که میخواییم بنویسیم رو بزاریم جلومون و بنویسیم… زیادم از روشون بنویسیم … کاری که توی دبستان زیاد انجام دادیم تا نوشتن و املا رو یاد بگیریم… حالا میتونیم برای نویسندگی هم ازش استفاده کنیم …
تازمانی که قالب کلی دستتون بیاد و بعد میتونین تلطیفش بدین به سبک های دیگه تا وقتی که سبک خودتون روپیدا کنین…
به نظر من كتاب خوندن به همراه تفكر و تحليل نقش بسيار مهمي در خواندني نوشتن داره. كتاب در واقع ماده ي اوليه ست و تفكر پختن اون مواد. تفكر و تحليل باعث ميشه بتونيم ذهني دقيق و نگاهي نكته سنج داشته باشيم تا در نهايت بتونيم منسجم بنويسيم.
نكته ي اساسي ديگه صادقانه نوشتن هست:
سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند
به عقيده من يه نويسنده يه آدمه و هر آدمي براي " بودن " چه براي خود و چه براي ديگران ( مثلا با نوشتن براشون ) بايد خودش باشه …
يك بار فرصت زندگي منطقا فقط ارزش " خود " بودن رو داره …
نوشتن بنظرم یه حس درونیه حتی اگر نخوای بنویسی هم هی تو رو وادار به نوشتن میکنه …همین که مثلا من با پادپرس اشنا شدم و میتونم سوالات خیلی ها رو با جزییات بیشتر بنویسم و اونا متوجه بشن این خودش یه نوع قلم هستش.
برای خوب نوشتن باید خوب خوند و مداوم نوشت …
من تو نوشتنم دیگه به کسی یا چیزی فکر نمیکنم فقط آزاد و رها و کمی بر اساس واقعیت و شنیده و دیده با ریز ترین جزیات نوشتم و خوشحالم که میتونم ریز ببینم و بنویسم چون نکته مهمیه.
ازطرفی هیچوقت نزارید کلمه ها و جملات تو ذهن بمونه که خاک بخوره .اونا رو جاری کنید.
در مورد اون موضوعی که خواستم بنویسم ابتدا مطالعه کردم.
منابع مناسب پیدا نکردم.
زمان نوشتن پایان نامه باید یه روندی رو که پیچ در پیچ بود توضیح می دادم. وقتی می نوشتمش فکر می کردم خیلی روان نوشتم برای اینکه تست کنمش: از افراد دور و برم و هم آفیسی هام کمک می گرفتم. یکی از اون بنده خداها حدود 20 باری خوند تا اون تیکه اصلاح بشه و به صورت مطلوب در بیاد.
ممکنه اون فرد وقت آزاد برای این کار نداشته باشه. کمی هم سلیقه ای و نسبی باشه قضاوت روی نوشته.
شرکت در جلسات “انجمن ادبی” شهرمون هم برام مفید بوده.
افکارمو میارم روی کاغذ در هر قالبی که هستن ،جمله ،کلمه ،حتی بعضی وقتا خط خطی و شکلک .
خیلی کمک میکنه ،حتی این کارو چندین بار متوالی انجام میدم ، بعد از چند بار ذهنم منظم میشه و راحت میتونم پیاده کنم آنچه رو که میخوام بنویسم.
مشکل خاصی فک نکنم بوده باشه آنچنانی
اما هرموقعه قلم و کاغذ نبوده شاید یه مشکل بوده که با نوشتن توی نوت گوشیم حل شده.
من هم به نوبه ی خودم دوست دارم تجربیاتم رو به اشتراک بذارم
نقطه ی شروع برای من خاطرات نویسی و سپس پیاده سازی همون مطالب در یک بلاگ با مرتبط کردن متون و عکس های دیگر به اون مطلب بود
{اینکه بتونیم متن های دیگه ای رو به مطلب خودمون مرتبط و اضافه کنیم طوری که خواننده متوجه تغییر نحوه ی نوشتار نشه یا اینکه مطلبی رو بازنویسی کنیم طوری که هم امانت داری کرده باشیم هم لحن نوشتارمون درهم نشه یک تمرین خیلی خوبه}
بزرگترین مشکل بحث کمبود زمان بخاطر مشغله های دیگر کاری و … ست
بنظرم برای خوب نوشتن باید ادبیات و آ یین نگارش زبانی رو که میخوای باهاش بنویسی خوب بلد باشی
بعد انگیزه داشته باشی برای من اون انگیزه گاهی خواننده است و اثر ی که نوشته من میخواد روش بذاره
بعد ذوق و سلیقه و هنر شخصیه یا شاید سبک اسمشو بشه گذاشت
بعد نا امید نبودن از خونده نشدن
بعد باید خودت خواننده خووبی باشی
حالا. شاید ترتیب همه بالایی ها رو بشه تغییر داد خیلی اولویتش ضروری نیست بنظرم
راستی باید خواننده هاتو بشناسی و در سطوح مختلف توانایی اونا بنویسی
و دیگه اینکه یکنواخت ننویسی و نیاز به تفکر و تنوع ایجاد کنی
سعي كردم بيشتر بنويسم، يعني تو نوشتن تمرين كنم
بعضي وقتا ميخوام تاثيرگذار بنويسم و جا تو روزنامه كم دارم
به يه مصالحه اي بين تعداد كلمات و خوب بودن مطلب رسيدم. كم گويي و گزيده گويي
معمولن شرايط خاصي كه پيش مياد نوشتن غير پيش بيني گونه رخ ميدهد ولي از اونجايي كه شايد بعدن فرصت خواندن دوباره متن ها نباشه ميشه براي اينكه كم كم به عادت نبديل بشه نوشتن و اينكه ذهنمون همواره كار بكنه از كليد واژه ها استفاده منيم ويا از كليد واژه هايي مه براي ياداوري اتفاقات يه جريان كافيه فقط در حد يك تا دو خط نه بيشتر كه خسته كننده باشه بنويسيم
راستش بله
رفتم سراغ ترجمه یک کتاب محبوب خودم و سعی کردم کتاب رو به زبون خودم ( و نه ترجمه تحت اللفظی) ترجمه کنم که متاسفانه ادامه اش ندادم.
البته تو حوزه تخصصی خودم یه کتاب با کمک استادم نوشتم ولی طبیعتا نثر علمی و خشکی داشت