تجربه ی دانشجویی و انجام کار پژوهشی تان چه جوری بوده؟

تجربه تان در دوران دانشجویی

به عنوان یه دانشجو، تجربه تان در انجام کار پژوهشی تزتان به چه صورت بوده؟

خودم در دوران دانشجویی، سه فاز رو چشیدم به ترتیب:

  1. مسئله ی غیرخوش تعریف کلی که از طرف استادم تعریف شده بود، با چکش کاری زیاد به حلی رسید. و در طول مسیر هم کمی تعریف اولیه ی مسئله تغییر کرد. دو سال طول کشید.
  • مسئله ی مشخص که با کمک ابزار و روش هایی که از حل مسئله ی اول یاد گرفته بودیم، بهش پرداختیم. شش ماه.
  • مسئله ی سومی که پیدا کردن و حلش کلا با خودم بود. یک و نیم سال.

تا سه اتفاق نیفتاد، این حس که من توانایی پژوهش و حل مسئله دارم بهم منتقل نشد. و هر چند به نظر میرسید یک و دو لازمه ی رسیدن به سه هستن، ولی یک و دو تنها چیزی که برای سه در اختیارم گذاشتن، اطلاعات کافی در زمینه ی مورد مطالعه بود.

4 پسندیده

من تجربه ی اولیه م این بود که استاد اولم چن مسئله دم دستی داد و حل کردم تا اینکه گفت به نظرم اماده ی حل مسئله اصلی هستی. این کار ناتموم موند و بالجبار استادم عوض شد. در زمان کوتاهی به نظر میومد که من جلوتر از استادم توی حل مسئله هستم. بیشتر این زمان چالش سردی بین ما بود تا یه دکترای ناموفق تموم شد. بعد از اون به تنهائی هم شاخه عوض کردم و هم خروجی بهتری داشتم.

1 پسندیده

تز من که مشترک بود توی دوتا دانشگاه. دوتا راهنما و یه مشاور داشتم. عملا تمام کارها رو خودم انجام دادم. راهنمای داخل فقط کارهای اداری رو انجام داد و راهنمای بیرون هم حتی موضوع پیشنهاد نداد. اما یه گروه از رشته های مختلف رو جمع کرده بود که بچه ها رو بهم لینک میداد . من موضوعم رو مرتبط با کار یکی از دانشجوهای دکتری انتخاب کردم که البته ایشون خودش مشکلات زیادی داشت و عملا من کارم رو تنهایی انجام دادم. تنها کمک اون گروه این بود یه سرور بهم دادن و چند روز بعدش دیدم برنامه ای که روش ران بود رو برداشتن و کلا سرور هم منتقل شده بود یه بخش دیگه. سرور انقدر داغون بود که فکر می کردم کار من مشکل داره که بعد کلی ایمیل بازی با چندتا دانشجو و استاد خارج کشور فهمیدم بهتره کلا از سرورهای اون دانشکده استفاده نکنم.

استاد راهنمام هرجا گیر می کردم یه ادم مرتبط پیدا می کرد که ببینه حل میشه کارم یا نه. یکی دوبارش خوب بود.

اما در نهایت کار اینطور پیش رفت که با یکی از دیگه از بچه های ارشد که تزهامون بهم ربط داشت کار رو پیش بردیم.

بیشترین کمک رو هم دوتا استاد غیر ایرانی بهم کردن . همه اش هم از طریق مکاتبه.

در نهایت استاد مشاورم هم که از داخل دانشگاه بود سر جلسه دفاع پیشنهاد نمره داد!! در حالی که وظیفه مشاور یه چیز دیگه است.
داورم ازم دفاع می کرد!

همه چی بهم ریخته بود

اما خیلی چیزها یاد گرفتم ارزشش رو داشت.

حالا تخمین میزنم که کاری که سه سال طول کشید رو اگه بخوام دوباره انجام بدم شش ماهه جمع میشه


دوتا کار هم بدون استاد انجام دادم. با دوتا از دوستام که دوتاش هم خیلی خوب بود. یکیش که یه ماهه جمع شد. اون یکی هم تجربه خوبی بود. فقط بدی اینا این بود که استادی نبود که اسمش پای کارها باشه

2 پسندیده

مگه شما هم بودید موقع نمره؟

1 پسندیده

نبودم اما بعدش یکی از داورها که دوستم بود ریز ماجرا رو تعریف کرد.
البته سر جلسه دفاع مشاورم چون با دانشگاه دیگه مشکل پیدا کرده بود به هرچیز بی ربطی گیر میداد که اون دانشگاه رو زیر سوال ببره.
دود روابطشون به چشم من رفت …

2 پسندیده

یه ملت می تونه وقتی به درجه ای از بلوغ برسه بدون داشتن دولت زندگی جمعی رو پیش ببره.
یه جمع دانشجویی هم می تونه بدون مشاور و راهنما کار پیشش ببره . که تهش به این نتیچه نرسه که باید بره درس اژدها کشی بده

3 پسندیده

تجربه من تو مرکز مربوط میشه به دوران ارشد که میگن دورانی که دانشجو اماده میشه برای پزوهش برای دوره بعدی که دکترا باشه .دوره ای که باید ادم تصمیم بگیره میخواد در اینده روی چه شاخه و گرایشی از فیزیک متمرکز شه وکار کنه ودر کنار این انتخاب هزار یک حرف دیگه که کدوم استاد راحت میگیره کدوم سخت کدوم کار زودتر تموم میشه کدوم کار نه ؟تئوری باشه تجربی باشه ؟اگه دکترا بخوایم بریم خارج کدوم استاد کاراش به مقاله میرسه یا نه ؟
الان که بیشتر به گزینه هایی که تو اون زمان برامون شده بود دغدغه فکر میکنم میخندم اما چه لبخندی؟!!!
بلاخره یه دانشجو که من باشم تصمیمش رو میگیره .یه موضوع از پیش تعیین شده و یه نتیجه تقریبا مشخص. خب سر دو سال هم دفاع کردم.اما ته دلم راضی به علمی که اموخته بودم یا پزوهشی که کردم بودم اصلا نبود.
به دنبال راضی کردن دلم وارد مسیری نه چندان با فکر شدم .
دانشجوی سال سوم دوره دکترا باگرایش متفاوت با دوره ارشدم هستم . مساله ای که چه عرض کنم مساله هایی در دست دارم که از من انتظار میره با شیوه پژوهشی که احتمالا از دوره ارشد اموختم این مساله ها رو یکی پس از دیگری حل کنم .مدتی که راه به جایی نمی برم و اندر خم پیچ فلسفی مساله با خودم موندم که مساله مشکل داره یا اینکه من شیوه پژوهشی بلد نیستم؟سوالی که براش جوابی ندارم و زمان داره میگذره و من به مساله نگاه میکنم و اون به من!!!
آیاکسی تجربه ای در این زمینه داره ؟

1 پسندیده

شاید بشه گفت همه با این حس روبرو شدن توی دوره دکترا و اونائی که این رو تجربه نکردن خیلی خوش شانس بودن یا خیلی باهوش تر از مسئله. شاید مشخص تر حرف بزنید بشه بیشتر کمک کرد

1 پسندیده

چی رو بیشتر توضیح بدم . مساله هارو یا پیچ فلسفی؟

1 پسندیده

هر دوتاش رو. البته بد نیست به عنوان یک سئوال مطرح کنید تا این مبحث خیلی شلوغ نشه به نظرم.

2 پسندیده

صحبت های من در راستای همین عنوان پرسشی که لاله گذاشته .صورت سوال دیگه ای به ذهنم در حال حاضر نمیرسه.

نه فکر نمیکنم خیلی باهوش تر از مساله باشم نه اصلا فکر نمیکنم که باهوش باشم !
سال دوم برای دست گرمی شروع کردیم به مطالعه در مورد یه مبحث و یه ماده و تاجایی پیش رفتیم که یهو موضوع عوض شد (یعنی ماده عوض شد) جسته گریخته هم عنوان میشد که این قرار موضوع شما باشه نه به طور جدی (که اگه من دانشجوی باهوشی بودم زود میگرفتم و ادامش میدادم) خیلی از موضوع جدید و البته ماده جدید خوشم نیومد ولی ناخواسته و تحت شرایطی بعد از مدتی که خودم سرچ کردم و به نتیجه ای نرسیدم (البته در توهمات چون اینو هم یاد نداشتم که اگه قرار یه موضوع خودم پیدا کنم چه طور باید سرچ کنم )موضوع جدید را پذیرفتم. توی مدت کمی جحم زیادی مقاله خوندم درراستای ماده ای که برای پزوهش انتخاب کردم و یه سری ایده ها به ذهنم رسید
یکی از همون ایده هارو تو همون مدت کم شروع کردم به انجام دادن (منظورم کد نوشتن هست در کنار مطالعه روی موضوع اصلی )چون امیدوار بودم زودتر به نتیجه برسه و بشه پلی زد از این کار به کارهایی که خودم تو ذهنم بود.
نرسید .به نتیجه نرسید یعنی ایراد داره نمیدونم کجاش خیلی زیروروکردم خیلی زیاد ولی نمیفهمم ایراد کجاست.
موضوع اصلی رو هم مطالعه کردم و تونستم براش مسیر حل مساله رو مشخص کنم و این کار قرار بود خیلی زود انجام بشه و نتیجه بده اما در کنار موضوع اصلی و مسیری که مشخص شد براش کلی کم و کاستی پیدا کردم که باید برای حل مساله از این شاخه به اون شاخه برم مثلا یه جا باید بری الکترو استاتیک حل کنی یه جا باید بری به پکیج های شبیه سازی سر بزنی یه جا باید بری روش حل مساله که قدیمی ارتقا بدی و بهینه اش کنی
در کنارش باید تست های مختلف انجام بدی .
و در کنارش جای گفتن نداره ولی به حل مساله یه دانشجوی ارشد هم زمان کمک کنی چون موضوع دومی که احتمالا من (اگه از زیر اولی زنده بیرون بیام )باید حلش کنم ادامه کار دانشجوی ارشده
پیچ فلسفی هم اینکه ایده خودم باگش برطرف نمیشه نیرویی هم در خودم نمیبینم موضوع اصلی رو که براش مطالعه کردم و مسیر رو مشخص کردم حلش رو شروع کنم و با موضوع دوم چه کنم این وسط ؟

1 پسندیده

اینکه شما بتونید این همه روش جدا از هم رو کنار هم به کار ببرید و مستقیما به جواب برسید خیلی سخت به نظر میاد. بهترین راه: روشها رو جدا جدا تست کنید ببنید هر کدوم درست هست یا نه! سعی کنید با ساده سازی یکی از مراحل (مثلا الکترواستاتیک) رو حذف کنید ببنید جواب نسبتا خوب به دست میارید!
معمولا هم باید براتون مشخص باشه که تا چه حد از روشهای نظری و عددی تون انتظار دارید ممکنه جوابی که به دست میارید نتیجه کامل مدل سازی تون باشه و نشه بهتر از اون سیستم رو مدل کرد!

1 پسندیده

درست امسال تحقیق داشتم راجع به استعمال سگار بین جوانان در شهرکابل ، تحقیق راکه انجام دادم توانستم که تاحدودی خوب باشد، دراین تحقیق عملا کشیدن سگار را دربین جوانان ازخود شروع کردم که چگونه رقیقای دور وبر خودم عکس العمل نشان میدهد ، دیدم که انها بدون اینکه ممانعت نماید ،میل به کشیدن به سگار می کردن ،که این حادثه به من هشداری بس خطرناک بود ونشان داد که جوانان چگونه به کشیدن سگار گرفتار می شود ،
که بعداز تکمیل تحقیق در دانشگاه از ان دفاع نمودم

1 پسندیده

کجا بوده این تجربه و در چه زمینه ای تحقیق شده؟

2 پسندیده

شما خودتون هم استاد هستید. آیا در مقام استاد هم چنین مشکلاتی وجود داشته؟ یعنی مسئله ی مشخصی برای دانشجوهاتون نداشته باشید طوری که اتلاف وقت اونها زیاد بشه؟ و اگه این مشکل وجود داشته علت چی بوده؟

2 پسندیده

شاید گاهی اشتباهی داشتم و معلوم شده مسئله به درد دانشجو نمیخوره، ولی نه معمولا مسئله های که دادم به دانشجوهام به نظرم خوب بوده.

3 پسندیده

وقتی قرار شد پایان نامه بنویسم اولین چیزی که فکر منو مشغول کرد، فرایند انجامش بود که متاسفانه با اینکه درس روش تحقیق رو گذرونده بودیم و استادش از اساتید مشهور زمان خودش بود یا نتونست تفهیم کنه چرایی ها رو یا همه ما مشکل داشتیم، اصولا خیلی از اساتید از نزدیک شدن شاگردها یا از سوالات اونها نمیدونم چرا واهمه داشتند! مورد بعدی که دو ترم منو جون به لب کرد موضوع پایان نامه بود که حدودا یک ترم و نیم طول کشید، آخه من باید چه موضوعی را انتخاب میکردم یا به عبارتی چگونه موضوع انتخاب میکردم؟ یا چگونه موضوعی را باید انتخاب می کردم؟ آیا اصلا من باید موضوع را انتخاب بکنم؟ استاد راهنما می گفت برو مقالات را بخون و موضوعی را انتخاب کن، اصلا من این حرفشو نمی فهمیدم چرا باید من این کار و بکنم فکر میکردم دنبال نخود سیاه میفرسته که بنظرم همینم بود، آخه استادی که نتونه یک موضوع به شاگردش معرفی کنه یعنی دغدغه ذهنی نداره، چطور میشه شاگردشو راهنمایی کنه، فکر میکردم مشکل منه بعدا فهمیدم درد همه دانشجویان بوده متاسفانه، یکی از مسئولین قبلی من در دانشگاه به من پیشنهاد میکرد قبل از اینکه کسی را برای کاری بگیری همه مواردشو مشخص کن، الانم اگه شاگردی برای کاری به سراغم میاد یا کامل راهنماییش می کنم یا میگم نمیدونم یا موضوعی در دست ندارم، حتی اگه موضوع را بدم و نتونه جستجو کنه باز سعی می کنم کمکش کنم توی جستجوها کمک می کنم، توی ارائه اش سعی میکنم کمک کنم واقعا پایان نامه من که استادش میگفت برو فصل اول، دوم سومش را بنویس بعد بیا پیشم مصیبتی بزرگ بود که به زور و کلک انجامش دادم، عددسازی که قربونش برم، دو سال دو ترم دنبالش رفتم به نتیجه نرسیدم یکهفته ایی عدسازی کردم و نتیجه گیریهای خیالی کردم و بالاخره تمومش کردم، اصلا استاد راهنمام یه ذره کمکم نکرد.

5 پسندیده

تجربه ای که من از انجام کار پژوهشی،تحقیقی دارم اینه که برای انتخاب کار پژوهشی سعی میکنم موضوعی را انتخاب کنم که در اون موضوع تخصص دارم یا اینکه یه اطلاعات کمی از اون یا اینکه یه علاقه ای به اون موضوع دارم.
به نظرم این طوری کارم بهتر پیش میره.

2 پسندیده