کافه فلسفه
23 اسفند 97، اردکان
فرشته مرادی
در موسسه خلاقیت ویس منتظریم تا همه برسند. من به این فکر می کنم که چقدر فلسفه برای کودکان منعطف است و در هر شرایطی می توان به آن پرداخت. هیچ محدودیتی برای حضور در این جمع وجود ندارد. افراد از اقشار مختلف، با هر سن و جنسی می توانند باشند. ما می توانیم با هم گفتگو کنیم و یکدیگر را بفهمیم و درک کنیم.
یکی یکی از راه می رسند و در کنار یکدیگر می نشینند. حالا همه چیز آماده است.
یحیی می خواهد خودمان را معرفی کنیم. کسی تنها اسم اش را می گوید. یحیی می پرسد غیر از اسم ات دیگر چه هستی؟ هر چه که هستی را به ما بگو.
حالا قرار است موضوعی را برای گفتگو انتخاب کنیم. من خیلی از اوقات وقتی در جمعی این چنینی قرار گرفتم، این پرسش را در ذهنم داشتم که من چه وجه مشترکی با این افراد دارم و اگر بخواهم گفتگویی با آن ها داشته باشم، محور آن چه خواهد بود! اما اینجا خیلی سریع و در کمترین زمان ممکن، ما آن موضوع را پیدا کردیم.
سوال “دوست داری درباره ی چی حرف بزنی؟” آغازگر گفتگو شد. هر کس مفهوم پیشنهادی اش را بیان می کند: شکست، پول، همزیستی، ماوراء الطبیعه، امید، عشق، مرگ، دوستی و کودک. در نهایت اجتماع ما به عشق رای می دهد.
یحیی می گوید:
در یک جمله بگو عشق چیست؟
هر کس جمله ای می گوید و روی تخته نوشته می شود. حالا نوبت بررسی جملات است.
یعنی پذیرفتن فرد با شرایط و علایق اش.
یحیی از مخالفان این جمله می خواهد دستشان را بالا ببرند. فرزانه می گوید عشق محدود به افراد نیست. ممکن است کسی به ماشین، فوتبال و یا هر چیز دیگری عشق داشته باشد.
یحیی از زهرا می خواهد که فرزانه را تکرار کند. زهرا منظور فرزانه را می گوید. یحیی توضیح می دهد که اولین گام در گوش دادن، این است که بدانیم فرد چه گفته. مثال هایی که بیان کردی، متفاوت از فرزانه بود. در واقع، تو چیزهایی را به او نسبت دادی که او نگفته و با این کار حرف توی دهانش گذاشتی.
به بحث بر می گردیم. مصطفی با فرزانه مخالفت می کند. می گوید عشق را تنها می توانیم نسبت به چیزهایی که قلب و احساس دارند داشته باشیم نه ماشین و موبایل.
حسن می گوید: من مخالفم. کسی عاشق سگ اش شده است. آیا این با این تعریف ممکن نیست؟
یحیی می گوید: مصطفی هم می گوید ما می توانیم عشق را نسبت به چیزهایی داشته باشیم که قلب دارند. پس تو در واقع با مصطفی موافقی، اما خیال می کنی مخالفی. گاهی اوقات ما در مقابل هم می ایستیم و داد میزنیم و مخالفت می کنیم، اما متوجه نیستیم که هر دو یک حرف را می زنیم و با هم موافقیم.
پس از این گفتگو رای گیری می کنیم، خیلی از افراد هنوز این تعریف را نپذیرفته اند. پس حذف می شود.
به سراغ تعریفی دیگر می رویم:
عشق یعنی دوست داشتن بی قید و شرط.
پس از گفتگو، قاطبه ی اجتماع به آن رای می دهد و اجتماع ما این تعریف را می پذیرد.
اما ما هنوز هم زمان داریم تا تعریف مان را از عشق را هر روز بازسازی کنیم … .
هر کس در یک جمله آنچه آموخته و احساس اش را می گوید.