در موضوع «چه نکاتی سر یه کلاس دانشگاه هست که ممکنه تو ذوق دانشجو بزنه؟»، گفتم که کلاس درس از نظر من چیزی فرای یادگیری درس برای دانشجو و یا تدریس برای استاده، پس کلاس چیه؟
واقعیت قضیه اینه که کلاس برا هر دو، استاد و دانشجو، یه فعالیت جمعیه. و همه اینا در یک کلیتی تعریف میشن و همه باید نسبت به این کلیت حس مسئولیت کنند.
یعنی اگه یه دانشجوی المپیادی داریم که سر کلاس هست این نباید فقط خودش رو ببینه که حالا این درس رو بلد هست یا نیست . بلکه نسبت به همۀ هم کلاسی هاش باید دید و نظر داشته باشه و فکر کنه فعالیتش در این کلاس برای بقیه دوستانش می تونه موثر باشه . اصلا می تونه به روند کلاس کمک کنه. همه دانشجوها با حضور و تداومشون می تونند حتی به استاد جهت بدهند و کمک کنند.
بیشتر اساتید ما دیدشون نسبت به کلاس انفعالیه؛ نه انتظار مشارکتی از دانشجو دارن و نه از خودشون انتظار دارن که خیلی قاطی بچه ها بشن. یا حتی خارج از کلاس بخوان باهاشون بحث و صحبت داشته باشن. گاهی دعوتشون کنن به چایی و قهوه، مثلا از تقریباً 36 جلسه کلاس در ترم، یکی دو جلسه اختصاص بدن به بچه ها، تا از فضای کلاس خارج بشن و یا صحبت های دیگه داشته باشن و به این طریق روش دیگری از برخورد با دانشجو رو هم تجربه کنند.
البته اینها منوط به اینه که هنوز استاد در کارش صلب نشده باشه. استادی که صلب شده باشه فایده نداره. یه مشکل که در دانشگاه های بزرگ مثل شریف وجود داره همین مسئله ست که اساتیدِ صاحب سابقه زیادن و به نقطهای رسیدند که انگیزه کافی برای برخورد و تعامل با نسل جوان ندارند. و این گرچه در ابتدا یه چیز مثبتیه اما در خیلی موارد تبدیل به یه چیز منفی میشه.
در ادامه ی موضوع چی میشه که اکثر دانشجوها بعد از ورود به دانشگاه، انگیزه شان افت میکند؟