این روزها تب استارتاپ بالاست، همه از این ور استارتاپ میزنن، بعضیها هم از اون ور جمع میکنن!! خلاصه وضعیتی پیچیدهایه! شما هم وقت کردین، دو تا استارتاپ بزنین که بتونین جمع کنین حداقلش خاطره میشه میتونین واسه بقیه تعریف کنین!!
سئوالم اینه:
تفاوت بین استارتآپ با ساختارهای معمولی مثل مغازه، شرکت یا کارگاه تولیدی در چیه؟ مثلا نوع محصول متفاوته؟ از نظر قانونی چیزی متفاوته؟
از نظر مدیریت و هدفگذاری چطور؟ ورشکستگی در این مورد چه معنی داره؟ آیا مثل شرکتها هست؟
آدمها چه حسی از این تفاوت دارن؟
یوسف نمی دونستم شغلت چیه با توجه به این متنی که نوشتی به خودم میگفتم این صحبت یک پیرمردی هست که یک مغازه 200 ساله داره و 70 ساله داره شغل اجدادیش و اداره میکنه.
فکر کنم استارت تاپ یعنی یک ایده ای که بتونه پول دربیاره تو کمترین زمان با کمترین امکانات.
نوآوری مهمترین خصیصه یک استارتاپ است. چیزی که نیست رو عرضه میکنند در نتیجه در شرایط عدم قطعیت بالا فعالیت کرده و احتمال شکست استارتاپها همیشه بالاست.
اما مرز و محدودی خاصی نداره که لزوما بگیم همه کمپانیهایی که از توی پارکینگ و انبار شکل میگیره یا با تیمهای کوچک و بدون سرمایه شکل میگیره استارتاپ هستند. امروزه کمپانیهای عظیم هم میتونن در درون فضای سازمانی خودشون محیط استارتاپی ایجاد کنند و با حمایت از این محیط محصولات نوآوری به بازار عرضه کنند.
یه زمانی معتقدم بودم که برای استارتاپها وجود یک هدف روی کاغذ میتونه تاثیرگذار باشه ولی الان چنین اعتقادی ندارم!
استارتاپ باید دورنمایی رو متصور باشه ولی گام به گام براساس فرآیند بازخورد و فیدبکی که از مصرفکننده دریافت میکنه ، مسیر خودش رو طی کنه. از این مدل چندتایی خوندم که هدف استارتاپ یه چیز دیگهای بوده ولی طی فیدبکیهایی که از مصرفکننده دریافت میکردند حتی دورنمایی نهایی خودشون رو هم تغییر دادند. خودم هم فکر میکنم این نوع انعطافپذیری بالا بهتره و با ماهیت استارتاپ هم میتونه منطبقتر باشه.
به همین شکل ریسک بالا باید ساختار استارتاپ رو هم منعطف کنه و این جور کسبوکاری نمیتونه سلسله مراتب فایول یا بوروکراسی وبر رو بپذیره چون تلاطم بالای بازار باعث میشه فرآیند تصمیمگیری در سطوح مختلف و حل مشکل با کندی انجام بشه.
بهترین مثال رو استیو جابز مطرح کرده بود که تیم اپل در دهه 80 رو به مانند دزدان دریایی تشبیه کرد. استارتاپ کشتی است که باعث میشه به هدف برسیم اما در کشتی دزدان دریایی سلسله مراتب خاصی وجود نداره. تنها یک نفر به عنوان کاپیتان و یک نفر به عنوان معاونش مطرح هستند تا تصمیمات حساس نهایی اتخاذ بشه. دیگه تقسیم بندی نیست و همه با هم کار میکنند و همه میتونند نظرات خودشون رو بدهند. ایضا در شرایط طوفانی گاهی اوقات همین کاپیتان هم بالای دکل کشتی داره طنابها رو محکم میکنه و این نشون میده مدیریت استارتاپ به مانند کمپانیهای بزرگ و قدیمی نمیتونند در طبقه آخر ساختمانی مجلل مستقر بشوند و انتظار موفقیت داشته باشند.