پیشنهاد میکنم کتاب تئوری انتخاب رو مطالعه کنین. چند اصل در این کتاب مطرح میشه که از توضیحات متمم از کتاب تئوری انتخاب اینجا میذارم:
-
ما مالک هیچکس نیستیم و نمیتوانیم رفتارهای دیگران را «کنترل» کنیم. ما فقط میتوانیم رفتارهای خودمان را کنترل کنیم.
-
تنها چیزی که میتوانیم به دیگران بدهیم «اطلاعات» است.
-
تنها مشکلات روانی که در بلندمدت با انسانها همراه میمانند، «مشکلات عاطفی» است.
-
مشکلات عاطفی، بخشی از «زندگی حال حاضر» ما هستند.
-
امروز ما را آنچه در گذشته روی داده میسازد، اما نمیتوان در گذشته ماند. تنها کاری که از دست ما بر می آید، ارضاء نیازهای پایه ای در حال حاضر و تلاش برای ارضاء بهتر آنها در آینده است.
-
ما در ذهن خود تصویری ذهنی از دنیای بیرون داریم که میتوان آن را «دنیای کیفی» نامید و ارضای نیازها یعنی واقعیت بخشیدن به این «دنیای کیفی».
-
تنها چیزی که وجود دارد «رفتار ما» است.
-
هر رفتار چهار مولفه دارد: حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی
-
رفتارها انتخاب میشوند اما از میان چهار المان حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی، ما فقط بر روی «حرکت» و «فکر» کنترل داریم.
-
رفتارها را با «افعال» نامگذاری میکنیم و در نامگذاری عموماً به بخشی از رفتار که برای ما به شکل ساده تری قابل تشخیص و تمایز است، توجه میکنیم.
همهی اصول را صرفا برای اطلاع آوردم.
اصل اول و اصل دوم مربوط به این سوال هست. اصل دوم (به دست آوردن اطلاعات کافی برای انتخاب مناسب) به نظرم چیزی است که به دست نیاوردنش در دوران کودکی میتونه منجر به نرسیدن به بلوغ فکری در دوران بزرگسالی بشه! سخته ولی خوبه به بچه ها اطلاعات کافی داده بشه و انتخاب رو به عهده ی خود کودک بذاریم. این طوری حتی انتخاب کردن رو هم به کودک یاد میدیم.
قهر یا کتک یا تنبیه، هر سه ابزاری هست که بزرگسال رو از دادن اطلاعات کافی و یا استدلال در زمینهی مورد نظر به کودک معاف میکنه، در واقع راه سادهتری هست که والدین انتخاب میکنن، شاید چون هیچ وقت اموزش کافی برای استدلال نداشتن و این تنها راهی هست که غریزه جلوشون میذاره.