خنده دار ترین سوتی زندگیتون چی بوده؟

همه مون گاهی سوتی هایی دادیم که حتی بعدها ازفکر کردن بهشون کلی خندیدیم. خنده دار ترین سوتی زندگیتون چی بوده؟

12 پسندیده

یه بار زنگ دوم فکر کردم زنگ آخره، مدرسه رو ول کردم پا شدم اومدم خونه. یادم نیست چجور مدرسه رو توجیه کردم ولی خیلی بد بود، چجوری راستشو میگفتم، معلم از مدرسه گریخت :sweat_smile:

18 پسندیده

داشتیم تو خیابون کارگر قدم می‌زدیم و پشت سر یه استادی حرف می‌زدیم. بعد فهمیدیم که استاد پشت سر ما داره قدم می‌زنه :grin:

14 پسندیده

باید تمرین هفتگی رو تا یه زمان مشخصی تحویل می دادیم. دو سه ساعتی تلاش بیهوده ای کردم و‌چون از اول ترم درس نخونده بودم، نشد.
هفته قبلش جزوه های یک همکلاسی رو کپی کرده بودم. دیدم اسم و ایمیلش رو هم روی صفحه اول جزوه هاش نوشته. دو ساعت قبل از ددلاین، بهش ایمیل دادم که اگر می شه، اسم منو هم روی تمرینی که امروز تحویل می دی بنویس.
به دوستم که تو آشپزخونه کنارم نشسته بود، گفتم نگرانم که این طرف تا قبل از شروع کلاس ایمیلش رو چک نکنه و تمرینش رو تحویل بده. بهم گفت خب تو فیسبوک سرچش کن و بهش پیغام بده، معمولا پیغام فیسبوک رو سریع می بینن.
توی فیسبوک اسم رو سرچ کردم، :see_no_evil: :fearful: عکس رو دیدم، و فهمیدم به استاد حل تمرینم ایمیل دادم و اتفاقا با اسم خودش هم خطابش کردم :relaxed:
درس اول: اسم استاد حل تمرینت رو بلد باش.
درس دوم: کسی اسم و ایمیل خودش رو روی جزوه هاش نمی نویسه.
و …
:grin: :grin: :grin:
پ.ن. این داستان یک ماه پیش اتفاق افتاد.

16 پسندیده

:rofl::rofl::rofl::rofl::rofl:

خیلی خوب بود.

:grin::grin::grin::grin::grin:
به نظرم راحت شدین چون دیگه به منبع اصلی وصل شدین و به خودش گفتین نمره منو بده…

یه سری تجربه های ما قابل پخش نیست ولی در دوران دبیرستان خیلی کار ها کردیم برای مثال یه بار تو کشو معلمون آتیش روشن کردیم و به خاطر ایده بکرمون 4 روز کلاسمون رو تعطیل کردن.

7 پسندیده

:scream: :fearful: عجب کاری!!

3 پسندیده

وای عالی بود واقعا این که چقدر اون لحظه حس بدی داشتی رو میتونم درک کنم چون منم پیغام های خودمو یک دوستم در تلگرام رو به اشتباه برا خودش فوروارد کردم :slight_smile:

6 پسندیده

این سوتی خودم نیست ولی هر وقت یادش میوفتم خندم میگیره، الان هم خبر زیر باعث شد دوباره یاد این اتفاق خنده دار بیوفتم:

دلیل خنده‌دار اخراج بازیکن سابق آرسنال

  • جریان این اتفاق خنده‌دار برمیگرده به دوران نوجوانی برادر بزرگترم، بلوغ و تخس بازی های این دوران رو بذارین کنار این واقعیت که پدر و مادرا چقدر واسشون مهمه بدونه نوجوون چه میکنه.
    سال اول دبیرستانش رو میگذروند و دوستی داشت به اسم “منظور”. یه روز این رفیقش زنگ میزنه خونه و پدرم گوشی رو برمیداره و بعد گوشی رو میده به داداشم که با دوستش صحبت کنه. وقتی صحبتشون تموم میشه، پدرم از رو کنجکاوی میپرسه کی بود؟ دیالوگ زیر رو فرض کنین:
    -کی بود؟
    -یکی از دوستام
    -اسمش چی بود؟
    -منظور
    -میگم اسمش چی بود؟ :rage:
    -میگم منظور
    -:face_with_symbols_over_mouth::face_with_symbols_over_mouth::face_with_symbols_over_mouth::face_with_symbols_over_mouth::exploding_head:
    خلاصه که اسم این بشر نزدیک بود باعث کتک خوردن مفصل پسر بزرگ خونواده ما بشه.
26 پسندیده

پارسال نزدیک عید، کلی مغازه رو گشتیم تا یه جفت کفش خوب و شیک برا دخترم بخریم.اومدیم خونه و هر وقت دخترم کفشو میپوشید، میگفت مامان یه پام اذیته، میگفتم مامان جان عیبی نداره همیشه یه پا یه ذره از پای دیگه بزرگتره،دیگه دخترم اون کفشو نپوشید.امروز گفتم مامان جان اون کفشی که پارسال خریدم رو که نپوشیدی نو نو مونده.اگه خوبه امسال همونو بپوش. گفت آره مامان خیلی دوسشون دارم.بالاخره گفتم بیا ببینم مامان شماره اش مگه چنده که یه پات اذیته.بعد یک سال دیدم یکیش شماره ۳۲،یکیش شماره ۳۳ :rofl: :rofl:

16 پسندیده

وای چقد بامزه بود خیلی خوشم اومد کلی خندیدم :rofl::rofl:

مرسی

3 پسندیده

جالبه بدونید جدیدترین سوتی بنده در پادپرس اتفاق افتاد…
یه روز سهیل @somo849 بهم یه پیام خصوصی داد که یه سری به سوال « اگه راهی رو رفتی بفهمی دلت راضی نیست برمی گردی» بزن تجربیات دیگران رو بخون و … منم بلاخره يه فرصتي پيدا كردم لینکو رفتم ببینم چه خبره؟ مطالب خیلی جالب بود خوندم تا اینکه به پست جناب علی شاکری @Ali_Shakeri رسيدم نمي دونم خوندينش يا نه آدم جگرش كباب ميشه منم اون لحظه واقعا خيلي دلم سوخت زدم زير گريه … هي گريه مي كردم و هي با خودم حرف مي زدم : " يعني بهتره بهش پيام خصوصي بدم يا همين جا پست بذارم بهش ميگم آخه شما خودتم كه فيزيك خوندي خوب از پرفسور حسابي ياد بگير كه اون همه سختي كشيده يا مثلا زندگينامه ي ميكل آنژ رو بخون كه خونه ي ثروتمندان خدمتكار بود و هزاران نفر ديگه كه با همه ي مشكلات به هدفشون رسيدن آخه كي گفته بيست سالگي ديره گيتار داشته باشي خواهش مي كنم ادامه بده با اين همه عشق شك ندارم موفق ميشي و … "
تو اين مدت كه حرص مي خوردم و اشك مي ريختم داشتم همچنان تو پادپرس پرسه مي زدم تا اينكه يه پست ديگه از علي آقا ديدم كه گفته " آلمان هستن درس مي خونن همسر دارن و … " حالا ديگه فقط فقط با صداي بلند مي خنديدم :laughing:برا موفقيت علي كه بماند بيشتر از اون به خودم :rofl:

خلاصه اينكه علي جان يه زحمتي بكش برو اونجا يه پست از خوشي هات هم بذار آخه ماشاالله اونقدم سوزناك نوشتي آدم قلبش آتيش مي گيره با اين همه همتي كه من در شما مي بينم گيتاريست كه سهله پيانيست دو سه تا چيز ديگه هم ميشي البته بعيد نيست شايد يه كم ديگه تو پادپرس بگردم پستي ازت ببينم كه گفتي كنسرتم داشتي :grin::smile:

21 پسندیده

سفرنامه اروپاشو نخوندی پس :sunglasses:
البته قسمت غم انگیزم داره ، چیزی شبیه آقای همساده، فک کن بری برلین برای یه کنسرت یا اپرا، همون دم دمای اجرا بگن نیا سالنو آب گرفته، واقعاً گریه نداره ؟ ؟ ؟
سفرنامه آلمان و الی آخر

8 پسندیده

:smile: چقدر جالب بود خاطرات بچه ها .

من بدترین سوتی هایی که دادم سر کلاس موقع تدریس بوده .
من یه کلاس داشتم پارسال صبح روزهای جمعه بود . منم معمولا شب های پنج شنبه فیلم سینمایی میبینم . یه شب وقتی که داشتم یه فیلم درام عاشقانه میدیدم وسطش خوابم گرفت و لپتاپ رو بستم . فرداش که سر کلاس لپتاپ رو به پروژکتور زدم و روشنش کردم دقیقا یکی از اون صحنه هایی از فیلم که باید تنها ببینی روی پروژکتور جلوی تمام کلاس پلی شد :grin: .

22 پسندیده

یه بار دیگه با یه جمع از همکار ها و دوستان که اکثرا خانوم بودن رفتیم بیرون به صرف شام .

بعد از این که خواستیم حساب کنیم چون من بزرگترین مرد جمع بودم گفتم اصلا شما دست تو جیبتون کنید من ناراحت میشم . جایی که یه آقا مهندس هست اصلا یه خانوم نباید دست تو جیبش بکنه و خلاصه ازین حرفا …

بنده در کمال اقتدار دست کردم توی کیف پولم ، کارت بانکیم رو دادم به کسی پشت دخل بود ، وقتی رمز رو ازم خواست یه باد تو غب غب انداختم و رمز رو گفتم . بعد که رسید رو بهم داد :

اول رنگم سفید شد ، بعدش رنگم سرخ شد ، بعد یواش یواش صورتم کبود شد و در نهایت نزدیک بود تنگی نفس بگیرم و غش کنم چون در کمال ناباوری روی رسید نوشته بود موجودی حساب کافی نیست … :smile:

باقی داستان رو ترجیح میدم نگم چون هر وقت یادش میوفتم از خجالت آب میشم ولی فکر کنم بنونید حدس بزنید چی شد .

بعدا معلوم شد که جناب آقای بانک بخاطر این که یکی دو قسط من عقب افتاده بود دست کرده تو یه حساب دیگه من و موجودی من رو برداشته و چون خطم رو عوض کرده بودم اس ام اس های برداشت و تلفن بانک بهم نرسیده بود :smile:

23 پسندیده

تازه من همه چیز را ننوشتم :wink:. کامل‌اش می‌کنم.

4 پسندیده

خواهش می کنم ننویس بذار یه بارم شده یه چیز ازت بخونم گریه م نگیره :rofl:
اصلا برا چی اونقد سوزناک می نویسی؟ :rage:
پروفایل و نوشته ها حتی مسافرتای پولداری همه یه غمی توش هست خوب همونو با طنز بگو بخندیم چی میشه؟

من تصمیم مو گرفتم فک نکن دوباره برات گریه می کنم😁

11 پسندیده

خیلی از سوتی ها قابل گفتن نیستن. یکی که میشه گفت برمیگرده به زمان دبستان
تو دوره دبستان زنگ تفریح بود، خیلی از خوردن زنگ میگذشت، یک کلاس که دوستم داخلش بود هنوز استاد تعطیل نکرده بود، منم از همه جا بی خبر رفتم با لگد کوبیدم به در وارد شدم گفتم دستا بالا بی حرکت، یک دفعه تو شرایطی قرار گرفتم که راه برگشت هم نداشت
من😐
استاد😡
بچه های کلاس😀

22 پسندیده

خنده دار ترين سوتي زندگي من مربوط به اوايل همكاريم با يه شركت به شدت رسمي كه مدير آقاي جوان و جدي و خيلي با ابهتي داشت
از يك روز قبل از من يه گزارش واسه جلسه با پارتنر تجاري شركت خواسته بودن كه من به جاي انجامش از يه نفر ديگه خواستم انجام بده
مثل همه بد شانس ها، اون همكارم گزارش رو نداد تااااا وسط جلسه با هزار تا پيام توي واتس آپ التماسش كردم بهم بده
به محض اينكه گزارش رو ارسال كرد، درجا فوروارد كردم به مدير جدي و با ابهتم كه وسط حرفش بود.
با ديدن گزارش يه لبخند رضايت زد كه يعني به موقع بود، منه بدبخت هم بدون نگاه كردن به گوشيم واسه همكارم نوشتم: مرسي عشقم بووووووس…
ناگهان صداي گوشي مديرم اومد و تازه فهميدم اين پيام لعنتي واسه اون رفته:sweat_smile::sweat_smile::sweat_smile::sweat_smile::sweat_smile:
هنوزم خجالت ميكشم از كارم، بماند كه ٣ صفحه معذرت خواهي تايپ كردم كه اشتباه شده و ناچار به اعتراف اينكه گزارش رو از كسي گرفتم شدم:rofl::rofl::rofl::rofl:
تا چند روز روم نميشد شركت برم

25 پسندیده

:joy::joy::joy: خیلی باحال بود

4 پسندیده

پادپرسی ها کم کاری کردید در این پست ها!! من جدیدا یک سوتی خاک برسری دادم که تا ساعت ها میشه بهش خندید! اما خب پادپرس جای تعریف این سوتی نیست! اما جدیدترین سوتی قابل تعریفم در پادپرس این بوده که رفتم مغازه گفتم آقا قورچ دارین؟ قیافه فروشنده :grin::grin::grin: و من عصبانی :confounded::confounded: با اصرار که مگه قورچ خنده داره که همه دارین می خندین! و تو دل خودم میگفتم چقدر پروئن! آقائه گفت قارچ بخواین داریم ولی قورچ نداریم! و من خودم تا چند ساعت می خندیدم!

21 پسندیده