موقع ارتباط گرفتن با دیگران (چه غریبه چه آشنا) چه اصولی رو رعایت میکنین؟
منظورم ترفندای مخفی(!) و شخصیایه که هر کس واسه خودش داره. نمیخوایم بحث کنیم که خوبه یا بد فقط اشتراک دونستههاست.
مثلا من خودم با وقتی با یه غریبه آشنا میشم سیل کمکهای غیرنقدی خودم رو روونهی شخص میکنم.
مثلا تعارف پیدرپی خوراکی، طرح راه حل واسه مشکلاتی که داره، یا رسوندن اون شخص به منزلش، تاییدهای مکرر و غیره.
یه نکته مشترک پیدا می کنم و سعی می کنم در موردش باهم حرف بزنیم. برای مثال دیشب که با مترو از تهران بر می گشتم خونه (کرج) موقع سوار شدن یه سرباز رو دیدم، سیاوش که سرباز راهنمایی و رانندگی هست، با اینکه خیلی خسته بود ولی به نظر یه انرژی نهفته داشت چون وقتی کسی ازش در مورد ایستگاه هایی که قرار بود قطار نگهداره پرسید جواب های خیلی کاملی داد. با هم شروع به صحبت در مورد سربازیش کردیم و اینکه چند ماه دیگه مونده و معلوم شد همون دانشگاهی درس می خونده برای لیسانس که من خوندم. بعد از پیاده شدن از قطار خیلی حرف مشترک داشتیم از دانشگاه تا خدمت شماره تلفن هم رو گرفتیم و قرار شد روز هایی رو با هم هماهنگ کنیم برگردیم.
رابطه ما با فرد غریبه کاملا متفاوت با فرد آشناست. کاملا بستگی به میزان آشنایی و دوستی من با طرف داره. به طور کلی سعی می کنم مودب باشم و به حرفهاش خوب گوش بدم و ازش سوال بپرسم.
با غریبه سطحی حرف میزنم یا سکوت میکنم با آشنا هم اگر هم فکر باشم حرف درباره مسائلی که خودش دوست داره حرف میزنم و البته هیچگاه در مورد امور خصوصی مثل شغل نمیپرسم مگر اینکه خودش بخاد بگه
سالها پیش, پیش یه مُدرس کار میکردم و همیشه میگفت “موقعی که کسی رو برای اولین بار ملاقات میکنی, خیلی گرم نگیر, خیلی لبخند نزن”.
اینو به وضوح توی رفتاراش میدیدم و متوجه شدم توی اولین برخورداش معمولا کمی خشک رفتارمیکنه و کمی که بحث جلو میره, میشه روی لباش لبخند یا تبسم رو دید.
توجیهش هم این بود که وقتی بی دلیل توی “سلام علیک گفتن یا اون ارتباط اولیه” کلی گرم میگیری و اصطلاحا سریع رفیق میشی, طرف فکر میکنه حیلهای چیزی توی کاره. مخصوصا وقتی که بعدا قراره ازش درخواستی داشته باشی یا کمک بخوای.
میگفت بهترین راه اینه که بذاریم چند دقیقه یا حتی چند ثانیه بگذره و بعد لبخند بزنیم.
چندوقت پیش به من پیشنهاد همکاری داده شد و منم قبول کردم.
وقتی برای ملاقات اول به دیدار همکار جدید رفتم, انتظار داشتم با روی خیلی باز ازم استقبال بشه (چون قبلش از طریق ویدئوکالهای زیاد با هم کانکت بودیم). اما وقتی رفتم یه رفتار کاملا عادی رو دیدم و حتی کمی هم خشک!
شاید اگه “بَـــــــہ!! عرفان جون داداش خیلی خوش اومدی رفیق گلم” یا جملاتی از این دست میشنیدم, کمیشک میکردم که چرا منو برای همکاری انتخاب کردن؟! دلیل این همه تحویل گرفتن من چیه؟!
بعد از این رفتار نسبتا معمولی, و بعد از یه گپوگفت یک ساعته, انتهای جلسه با کلی خنده و شوخی همو ترک کردیم و این فکر میکنم یه رفتار حرفهای باشه.
بیشتر سعی میکنم متناسب با شخصیت طرف مقابلم رفتار کنم و در مورد مسائلی حرف بزنم که فکر میکنم واسه طرف مقابلم جالبه یا اینکه ممکنه علاقه نشون بده، در اکثر مواقع هم افراد رو به ادامه بحث ترغیب میکنم در کل نحوه ی رفتارم با هر کسی بستگی به شخصیت خود اون شخص داره.
من در برخورد با آدمای غریبه خیلی رفتار حرفه ای از خودم نشون نمیدم اینکه گفتن خیلی نباید گرم گرفت کاملا قبول دارم به خاطر تمام فکرایی که به سمت مغز اون غریبه روانه میشه،و حتی خیلی اوقات سعی بر تمرینش داشتم اما چیزی که هست فکر میکنم بازم غریبه با غریبه متفاوته اما من معمولا اون لحظه میخندم و خیلی حرف برای گفتن دارم:slight_smile: و در عین حال خیلی میشنوم کلا سعی میکنم نقطه ای پیدا کنم که باهم مشترک باشیم و ازون گپ دو دقیقه یا دوساعت لحظه ای خوش به جا بمونه،نمیتونم نسبت به بقیه بی تفاوت باشم و به نظرم آدم به آدم زندست
اشخاص غریبه با هم فرق دارند مثلا غریبه در خیابان بصورت گذری اگر کارم بیفته در همون لحظه اتمام کار باهاش حرف نمی زنم. اگر تو جمع دانشجوها و دوستان مجازی که سر قرار جمع میشیم باشه رفتارم گرم تر هست. و اگر یک شخص خوش صحبت و آگاه و مهربان باشه خودم اقدام به گفتگو میکنم
سلام
من اصولا آدم جو گيري هستم و در اولين مواجه با غريبه ها خيلي افراطي و نا درست عمل مي كنم شايد هر چيزي رو بگم خودم رو تمام و كمال تشريح كنم البته نه هر غريبه اي معمولا در ارتباط با جنس مخالف خيلي رعايت ميكنم و تمام سعيم رو مي كنم حدود رو حفظ كنم.
بارها به خاطر همين جو گير بودن خودم رو تنبيه كردم و گاهي خودم رو محروم كردم از ارتباط گرفتن بلكه عبرتي بشه ولي خب هنوز هم رگه هاي جوگير بودن رو دارم.
خوشحال و ممنون ميشم كمكم كنيد كه حلش كنم
چند وقت قبل از جمع آدمهایی بودم که خیلی ارتباط برقرار نمیکردم و به جمع افراد آشنای خودم اکتفا میکردم اما یک روز براساس یک تمرین خودشناسی و بازخوردهایی که گرفتم متوجه شدم که تقریبا همه فکر میکنن من آدم خودخواه و خودبزرگ بینی هستم در صورتی که مشکل من این بود که میترسیدم.
بعد از اون تجربه تصمیم گرفتم رفتارم رو تغییر بدم برای همین سعی میکنم یه موضوع حتی خیلی ساده پیدا کنم تا بتونم سر صحبت رو باز کنم.
خیلی جالب بود چون معمولا من اون لبخند رو دارم موقع سلام کردن و معرفی خودم
یکی از مهارتهایی که خودم نیاز دارم همینه که چجوری توی مکان/شرایط متفاوت, با کسی سر صحبتو باز کنم.
اگه میتونی یکی دوتا از مثالهای واقعیِ خودتو بهمون بگو که روشی داری توی این زمینه؟
برای مثال در ارتباط با دخترا خیلی ساده راجع به اینکه مثلا رنگ لاکت خیلی قشنگه یا لباسی که پوشیدی بهت میاد و اینکه از کجا خریده (معمولا یه تعریف ساده جواب داده)
در ارتباط با پسرها هم معمولا یه کمی اول سعی میکنم گوش بدم که راجع به چه چیزایی صحبت میکنه بعد از توی صحبتهاش چیزی که میتونم راجع بهش صحبت کنم رو سعی میکنم ادامه بدم مثلا اگه راجع به کارش صحبت کنه سوال میپرسم راجع به کارش یا فیلم
محتاطانه عمل نمي كنم و شايد پي پروا و در اثر همونجورفتار مي كنم.شايد اگه يك آدم نادرستي رو به روم باشه بتونه خيلي راحت ته و توي زندگيم رو به قول معروف در بياره و من توي اون لحظه واقعا نمي فهمم كه چي كار ميكنم
البته نه هميشه و با مواجهه با همه
ممنون
من شخصیت درونگرایی دارم. تا اونجایی که میتونم سعی میکنم شنونده خوبی باشم برای طرف مقابلم تا گوینده خوب. مثلا با تکون دادن سرم یا گفتن یه جمله کوتاه به طرف نشون میدم که با حرفهاش موافقم اما شاید تو واقعیت کاملا مخالفش باشم. نمیدونم اینکارم به خاطر اینه که نمیخوام خودم حرف بزنم یا اینکه فقط میخوام بگم ما یه نقطه نظر مشترک با هم داریم
مثل همیم.
من کلا حرف زدن ازم انرژی میگیره ولی خب وقتی با رفقای صمیمیم همکلام میشم, بگی نگی زیاد حرف میزنم.
اگه کلا کم حرفی, شاید بخاطر این طرفو “تایید” میکنی که توپِ حرف زدن همیشه تو زمین اون باشه.
در ضمن درونگرایی اصلا صفت بدی نیست.
در واقع نه برونگرایی بده, نه درونگرایی. در هر دو دسته آدمای موفق زیادی داریم.
یه سوال دارم، اینکه چه چیزی باعث میشه ترجیح بدی صحبت کنی؟ میخوام بگم یه جاهایی لازمه که آدم ها صحبت کنند برای رسیدن به نتیجه اما این صحبت کردن با افراد درونگرا سخته چون طبق گفته خودتون
و این بعضا باعث بروز مشکل میشه. از این جهت میپرسم که من با این مشکل مواجه ام و میخوام بدونم قلق صحبت کردن و به نتیجه رسیدن با افراد درونگرا چیه
این که ما کجا با آدمهای جدید روبهرو شویم در انتخابهای ما بسیار تاثیرگذار است.
من با آدمهای جدید اغلب یا در سفر و یا در دورهمیها و کارگاههای آموزشی آشنا میشم. به همین دلیل اغلب یک موضوع مشترک برای شروع صحبت وجود داره. برای من ارتباط گرفتن با آدمها در هر سن و جایگاهی بسیار بسیار راحته و به همین دلیل خیلی بهش فکر نکردم چطوری شروع میکنم. اما فکر میکنم راه حل شما ممکن است کمی باعث موذب شدن آدمها شود.
من همیشه سعی میکنم یک مقدمه خوب طرح کنم تا طرف مقابل دربارهاش فکر کنه و اگر خودش خواست ادامه بحث رو پیگیر بشه چون بهش فضا دادم راحت باشه. مثلا اغلب تو سفرها میپرسم اولین باره با تور سفر میرید؟ یا خودتون اومدین این جا؟ یا تو دورهمیها میپرسم شما تو کدوم حوزه فعالین؟ اگر فضایی غیر از اینها باشه سعی میکنم درباره حس آدمها بپرسم و بهشون فضایی بدم تا سر صحبت رو باز کنن.