به عنوان رهبر تیم، در یه حرکت تیمی، چه مواقعی بهتره تیمی تصمیم بگیریم و چه مواقعی بهتره خودمون دست به کار شیم؟
در قالب یه هم تیمی، چه مواقعی بهتره خودجوش دست به عمل شیم و چه موقعیتهایی بهتره فردی اقدام کنیم؟
منظورم یه نسخهی پیچیده شده نیست، چون نمیشه نسخه پیچید. بلکه اون ظریف کاری های تصمیم گیری در قالب یه تیم رو دوست دارم بدونم چی هستن که بتونم در موقعیت های مختلف خودم انتخاب کنم.
زمن شخصا از آشوب ميترسم، واسه همين سعي ميكنم وقتايي كه عقايد اعضاي تيم متفاوت هست و ممكنه باعث نارضايتي بشه، اصل دموكراسي رو زير پا ميزارم
خيلي قاطع خودم تصميم ميگيرم
البته هميشه ميشنوم حرف هاي درست رو، راهكارهايي كه شايد به ذهن من نيومده و هميشه از اين فكرها استقبال ميكنم، اينجوري اعضاي گروه تشويق به فكر كردن ميشن و تيم من يه تيم پويا ميشه، حالا به جاي يك فكر و يك راه حل از يك زاويه، چند فكر و چند راه حل از زواياي مختلف دارم
و اينكه هيچ انساني كامل نيست و هميشه خودمون بيشتر از بقيه نقاط ضعفمون رو ميشناسيم، جايي كه نقطه ضعف من هست، ديكتاتوري و استبداد به نابودي گروه منجر ميشه، و جايي كه اتفاقا نقطه قوت من هست، يه نظر كوچيك و پيش پا افتاده هم ميتونه ايده و ذهنيت و راهكار من رو كامل كنه
من یه دوره توی یه همایش مسئول برگزاری بخش خاصی بودم که این بخش در نهایت 7 تا موضوع رو به نمایش میذاشت. من توی این دوره سعی کردم خارج از تیم وایسم و بذارم همه بزنن توی سر هم و نتیجه ای که از این کار می گرفتن رو به عنوان تصمیم پیش می بردیم و من فقط نظرم رو به عنوان یه عضو توی هر تیم اعلام می کردم.
اوایل نظرات به همهمگرا نبود بعد از یه مدت تقریبن به یه تصمیم مشترک می رسیدیم، شاید دلیلش این بود که اوایل معلوم نبود چه جاهای حق با چه کسایی هست و بعد از اون مرحله همه اول اجازه میدادن هر کس توی هر جا که بهتر می تونه نظر بده نظرشو بگه بعد بقیه نقد می کردن و به چیزی میرسیدن که نه بیش از 50 درصد باهاش موافق بودن که بیش از 90 درصد موافقت همراهش بود.
اینجوری هم به خودم خوش گذشت هم چیزای زیادی یاد گرفتم برای بقیه هم فکر می کنم اینجوری بود.
به عنوان رهبر تیم شاید بشه گفت همیشه دوست دارم در تصمیم گیری مشورت بگیرم ولی برای مشورت گیری، موانعی وجود داره :
یه فاکتور که در مشورت گرفتن/نگرفتنم به شدت تاثیر میذاره اینه که فردی که ازش مشورت میگیرم، مشورتش رو به عنوان پیشنهاد به من عرضه میکنه یا به عنوان انتظار و مطالبه، جوری که فکر می کنی اگر به هر دلیل نخوای به اون مشورت عمل کنی باید توضیح بدی. در حالت دوم حتی اگه اون آدم خیلی با تجربه و خوش فکر باشه در اون موضوع، معمولا مشورت نمی گیرم.
یه فاکتور دیگه که نمی دونم چه طوری توصیفش کنم!،
بلوغ یا سبک فکری مشورت دهنده است (در زمینه موضوع مورد نظرم). اگر درست یا غلط، فکر کنم که این بلوغ در سطح پایینی قرار داره مشورت نمی گیرم.
به عنوان هم تیمی، بسته به تعریف محدوده اختیاراتم توسط رهبر تیم داره. اگر محدوده اختیاراتم اجازه بده که خودجوش کاری انجام بدم باز با همون معیارهایی که در مورد رهبر تیم گفتم تصمیم به گرفتن یا نگرفتن مشورت میگیرم.