چرا بعد از یک سال دقیقا یک اتفاق مربوط به یک سال پیش باید در ذهنم تداعی بشه؟ امروز تاریخ تولد کسی بود، بدون اینکه تاریخ تولد دقیقش رو یادم باشه حس کردم، دیروز تولدش بوده و یادمون رفته و بالاخره فهمیدم امروزه! ذهن من بدون اینکه تلاشی کرده باشم، یک تاریخ و یک واقعه مربوط به اون رو از یک سال پیش بالا آورد! البته در این مورد ممکن حس نسبت به اون شخص، چیزی شبیه تله پاتی، مقدم بر تداعی تاریخی بوده باشه، اما اومدم این سوال رو بنویسم حس کردم این هم بیربط به رابطه ذهن و زمان نیست.
چرا درکمون از بعضی تجربههای هیجانی و عاطفی به مرور زمان تغییر میکنه؟ چرا قضاوتها و تحلیلها به مرور زمان تغییر میکنن؟
فقط چون گذر زمان اطلاعات بیشتری رو وارد ذهن میکنه؟
تکلیف اطلاعات قدیمی چی میشه، همه هستن، از اول زندگی تا امروز، فقط دسترسی سختتر هست؟
من فکر میکنم این بیشتر مرتبط با ناخودآگاه هست و نه زمان. اتفاقهایی بسیار مهم که از نظر ذهنی برای ما اهمیت دارن، به عنوان اطلاعات حیاتی در ذهن قرار میگیرن تا در زمان مشابه، به طور ناخودآگاه انسان رو از خطر دور کنن. تمام این مفاهیم، خطر یا تعیین اهمیت، تقریبا به شکل خودکار در ذهن اتفاق میوفته ولی با زمان و تجربه، ممکن تغییراتی داشته باشن.
ناخودآگاه ظاهرا هر چند وقت یکبار، سعی میکنه که در زمانی مثل خواب، از طریق کابوس، این اطلاعات رو مرور کنه، ارزیابی انجام بده. ولی اگر اتفاقی مشابه در حال رخ دادن باشه، ذهن برای هشدار از همین اطلاعات قدیمی استفاده میکنه و فرد رو هوشیار نگه میداره.
یه مثال بسیار ساده: ترس از دیر رسیدن به امتحان برای من یکی از رایجترین ترسهای دوران درس و دانشگاه بود (شاید برای بسیاری دیگه هم این اهمیت رو داشته). تا مدت زمانی بسیار طولانی بعد از تمام شدن درس هم گاهی به شکل کابوس توی ذهنم میومد ولی زمانی که مثلا باید به شکل منظم بیدار میشدم و سرکار میرفتم، این کابوس تشدید میشد. به نظرم دلیلش این بود که ذهن، ترس الان من برای به موقع بیدار شدن رو بسیار مرتبط با ترس قدیمی به موقع رسیدن به کلاس و امتحان میدید، و با فعال کردن اون سعی میکرد که من رو هوشیار کنه.
ناخودآگاه چیزی هست که در لایه بیرونی ذهن قرار نداره، یعنی در حالت معمول نه میشه بهش دسترسی داشت و نه میشه اون رو تغییر داد. دلیل بیولوژیکی هم داره، اگر این امکان وجود داشت خطرات بسیاری برای یادگیری و تطابق با محیط برای زیستن اتفاق میوفتاد! بنابراین اون اتفاقی که در موردش حرف میزنید، به دلیلی دارای اهمیت بالایی بوده و ذهن شما اون اطلاعات رو ذخیره کرده تا هشدار مناسب رو بهتون داده باشه.
الزاما با اطلاعات بیشتر نیست، ولی خیلی به تجربه مهمه: اهمیت یه موضوع در کنار عوامل دیگه، میتونه به دو لیل اصلی در ذهن بالا بره: اطلاعات به ما میگه که اتفاقی دارای اهمیت هست یا ذهن از نظر بیولوژیک اون اتفاق رو دارای اهمیت حس میکنه و نبودن اون رو ریسک میدونه. در مورد اول، اطلاعات بیشتر، میتونه درجه اهمیت رو کم و زیاد کنه. در مورد دوم تجربه میتونه خلاف پیشبینی ذهن رو اثبات کنه و اهمیت رو از بین ببره. مثلا ممکنه ذهن رسیدن به سطحی از موفقیت شغلی رو دارای اهمیت بالایی بدونه و در زمان خودش اهمیت بسیاری به اون بده ولی بعد از مدت زمانی که فرد به اون نرسیده ولی زندگی عادی رو داره، این تجربه درجه اهمیت شغل رو پایین میاره.
همانطور که از اول هم شروع کردم، بخشی از اتفاقات بسیار قوی تلخ و شیرین، به سطح عمیقتری از ذهن که ناخودآگاه هست، منتقل میشه تا در موقع مناسب به عنوان اطلاعات بنیادی برای زیستن مورد استفاده قرار بگیرن. الزاما هر اتفاقی به این سطح منتقل نمیشه، الزاما همه اتفاقات مشابه هم منتقل نمیشن. تا اونجا که میدونم، این بخش و مکانیسم تحول، بازیابی و انتخاب اطلاعات در اون، یکی از ناشناختهترین بخشهای علوم اعصاب هست، طبیعی هم هست چون امکان مطالعه بسیار کم و تقریبا غیرممکنه، حداقل در حال حاضر.