آیا قانونی وجود دارد که با اخلاق در تضاد باشد؟
اگر چنین قانونی وجود داشته باشند، مردم آن را اجرا می کنند؟
اگر بر سر دوراهی قانون یا اخلاق قرار بگیری، کدام را انتخاب می کنی؟
آیا قانونی وجود دارد که با اخلاق در تضاد باشد؟
اگر چنین قانونی وجود داشته باشند، مردم آن را اجرا می کنند؟
اگر بر سر دوراهی قانون یا اخلاق قرار بگیری، کدام را انتخاب می کنی؟
فکر میکنم قوانین بسیاری در مقایرت با اخلاق وجو داره
برای مثال قطع عضو در مقابل دزدی
ممنوعیت غذا دادن به کبوترها در ایتالیا
اخلاق حکم میکنه که قبلش ببینید دزدی به چه دلیل انجام شده
البته اینها موراد بسیار ساده هستند
من خودم بعضی وقتا اینطور فکر میکنم
قوانین وضع میشن تا امکان خلاقیت و فکر رو از افراد سلب کنند و یک مسیر مشابه برای عموم ایجاد کنند
همین باور ذهنی من باعث میشه تا بسیاری قوانین رو مقایر با ارزش های اخلاقی بدونم
ولی در کل بین قانون و اخلاق فکر میکنم در بیشتر موارد قانون رو انتخاب میکنم
بستگی داره قانون نباید با اصول اخلاقی منافاتی داشته باشه
در خیلی از دادگاها خیلی از مجرمها بدلیل داشتن انگیزه شرافتمندانه تخفیف قابل ملاحظه ای میگیرند
بستگی دارد مرادتان از کلمه «اخلاق» چه باشد. اخلاق در زبان فارسی جمع کلمه «خلق» است. درحالیکه مفهوم اخلاق هیچ ربطی به خلق ندارد. این کلمه اخلاق به عنوان معادل دو اصطلاح اروپایی انتخاب شده: ethics که کلمهای با ریشه یونانی است و morality که از ریشه لاتین است. اتیک نگرش یونانی به اخلاق را نشان میدهد و مورالیس نگرش رومی به اخلاق.
متفکران یونان باستان پرورش اخلاق را به معنی تعالی منشهای درونی انسان میدانستند. آنها به منش میگفتند ethos . منش نیک فضیلت است و منش پلید هم رذیلت.
اما در روم باستان مقصود از moralis رعایت هنجارها و قواعد زندگی اجتماعی بود. اخلاق همان چیزیست که سنای روم وضع کرده یا عرف جامعه میگوید (گذشتگان تمایزی چشمگیری بین حقوق موضوعه و عرف نمیدیدند.)
اگر به این سوال با مفهوم رومی اخلاق بخواهیم پاسخ دهیم قاعدتا اخلاق و قانون نمیتوانند تعارضی داشته باشند با در نظر گرفتن اینکه این نگرش لزوما اخلاق را نسبی میکند. چون هر کشور و هر جامعهای در هر دوره زمانی قواعد و هنجارهای خاص خودش را دارد. پس یک عمل واحد میتواند در یک زمان و مکان خاص اخلاقی باشد و در زمان و مکان دیگری ضد اخلاقی است و در زمان و مکان دیگری خارج از قلمرو اخلاق.
اگر مقصود ما از اخلاق اتیکس باشد که امروزه بیشتر در همین معنا از آن استفاده می کنیم کاملا طبیعیست که قوانین غیراخلاقی و ضداخلاقی داشته باشیم. چون حقوق برای تنظیم زندگی اجتماعی ساخته شده و اخلاق برای تعالی شخصیت انسان. قوانین در مورد رفتارهای انسانهاست ولی اخلاق در مورد کردارها. مثال خوبی که یکی از اساتید فلسفه اخلاق میزد مجازات اعدام بود. اعدام تحت هر شرایطی ضد اخلاقی است چون عمل اخلاقی کاریست که به تعالی شخصیت انسانها منجر میشود. وقتی جان کسی را گرفتی او دیگر وجود ندارد که بخواهد شخصیتش تعالی پیدا کند. پس اعدام ضد اخلاقیترین عمل ممکن است در حالیکه از نظر حقوقی اعدام میتواند درست و چه بسا ضروری باشد. قوانین برای تعالی شخصیت انسانها نوشته نمیشوند. قوانین برای تامین منافع جامعه هستند اگر به این نتیجه رسیدیم که اعدام این شخص از جامعه حفاظت میکند باید آن را اجرا کنیم.
به همین دلیل دکتر محمد راسخ استاد فلسفه حقوق میگفت من از جوانی علاقمند به فلسفه حقوق بودم و برای همین هر چه کتاب و مقاله در مورد فلسفه اخلاق در دسترس بود خواندم و آخرش دیدم هیچ چیزی از فلسفه حقوق نفهمیدم چون اینها دو دنیای متفاوت هستند.
من فکر میکنم اخلاق به معنی ethics هم با قانون اساسا هم جهت هست ولی نکتهای که باعث تفاوت و تناقض میشه، عملگرائی در قانونه. در اخلاق، کاربرد و اعمال ایجابی موردنظر نیست و بیشتر ایدهآل وارد کار میشه، در حالیکه در قانون اعمال نتیجه الزامیه. این تناقض میتونه به شکل تناقض واقعیت و رویا دیده بشه، در قانون باید تمام جنبههای واقعی سنجیده بشه و به طرز عملگرایانهای تصحیح بشه ولی در اخلاق بیشتر رویاگونه با مسئله برخورد میشه.
مثال اعدام، میتونه مورد خوبی باشه برای این بحث. برای تنبیه کار خلاف منافع اجتماع، هم اخلاق هم قانون باید راه حل ارائه بدن. ولی راه حل اخلاقی در زمانهائی عملی نیست و راه حل قانونی به نتیجه منجر میشه. با گذر زمان، این قانون خودش رو به هدفی بهتر میرسونه و امروزه اعدام در بسیاری نقاط تقریبا حذف شده.
ابته نباید فراموش کرد تمام این قوانین برای جامعه انسانی است و بسیاری از انسانهای باهوش میتوانند با شگردهای مختلف از نتایج بسیار متفاوتی را بگیرند ان هم به نفع خود.
منظورم این است که همیشه در مقابل قوانین شفاف فریب هم وجود دارد
که میتواند ذهن انسان را آن طور که میخواهد ماهرانه هدایت کند باید مواظب این موارد باشیم
حقوق و اخلاق با رشد مكتب اصالت فرد(lndividualism) و حمايت از شخصيت انسان از هم جدا شدند و قواعد اخلاقي توسط حكومت تبديل به قواعد حقوقي شد.
قاعده ي اخلاقي: اگرچه در تعريف قاعده ي اخلاقي مناقشه بسيار است اما از مجموع تعاريف ارائه شده در كتب مي توانيم بگوييم: بايد ها و نبايد هايي است براي تعيين رفتار انساني از جهت خوب يا بد بودن با معيار عقل يا وجدان و يا از نظر جامعه شناسان با معيار نظر اكثريت.
قاعده ي حقوقي: قاعده اي است الزام آور كه به منظور ايجاد نظم و استقرار عدالت بر زندگي اجتماعي انسان حكومت مي كند و اجراي آن از طرف دولت تضمين مي شود.(الزام آور، كلي، داراي ضمانت اجرا)
اخلاق از مذهب(خدا)، عقل يا وجدان (انسان) و وجدان اجتماعي (اجتماع) نشأت مي گيرد و هنوز يكي از مهمترين منابع حقوق است؛ به عنوان مثال التزام و پايبندي به قراردادها يك قاعده اخلاقي است كه به شكل يك قاعده ي حقوقي در آمده است اما اتانازوي(مرگ از روي شفقت) به دليل مخالفت با اخلاق و … در ايران قانوني نيست.
در موارد بسياري قواعد حقوقي اخلاقي نيستند اما براي افراد جامعه لازم الاجرا هستند و اگر افراد رعايت نكنند مشمول ضمانت اجراي قانوني آن خواهند بود. مثلا اگر كسي مرتد شود از ارث محروم مي گردد. اين قاعده ي حقوقي از نظر بسياري از حقوقدانان غير اخلاقي است.
توماس اكويناس معتقد بود اگر قانوني منطبق بر اخلاق نيست افراد نبايد اطاعت كنند اما به نظر مي رسد در جامعه ي امروز هرگز قابليت اجرا ندارد زيراديدگاه پوزيتويستي بر جوامع امروزي حاكم است يعني قانون بودن قانون چيزي غير از اخلاقي بودن آن است بنابراين حتي اگر غيراخلاقي باشد لازم الاجراست و افراد بايد اطاعت كنند در حاليكه نكته شايان توجه اين است كه اخلاق وسيله تعديل قواعد حقوقي در جهت اجراي عدالت است.
در تعارض بين قانون و اخلاق افراد مي توانند در برخي موارد با شگردهايي اخلاق را بر قانون ترجيح دهند. دكتر جعفري تبار استاد دانشگاه شهيد بهشتي از آن به نافرماني مدني تعبير مي كنند. مثلا يك وكيل دادگستري وقتي با دعواي برادري عليه خواهر مرتد خود با خواسته ي محروم كردن او از ارث مواجه مي شود مي تواند از پذيرش طرح چنين دعوايي در محاكم پرهيز كند.
منابع:
از حقوق طبيعي تا جامعه شناسي اثر ژان لوكرك
روح حقوق و نسبي بودن آن اثر ژوسران
قدرت هاي سازنده ي حقوق اثر ژرژ ريپر
دين در شيشه اثر دكتر جعفري تبار
مقدمه ي علم حقوق اثر دكتر كاتوزيان
فلسفه ي حقوق جلد اول اثر دكتركاتوزيان