یادمه یه دوستی داشتم که وضع مالیاش خیلی خوب بود. این دوستم همیشه با ماشینش جابهجا میشد حتی زمانی که از خوابگاه میخواست بره دانشکده*. یک بار یادمه که ماشینش خراب شده بود و خیلی غمگین بود. بهش گفتیم که چرا غمگینی؟ گفت چون آخر هفته باید برم تهران میدون انقلاب و یه سری کار اداری انجام بدم. من بهش گفتم با اتوبوس برو آزادی و بعد سوار مترو شو برو انقلاب. از این پیشنهاد من خوشش نیومد. یه دوست دیگهای بهش گفت یه تاکسی بگیر که هر جا میخوای تو رو ببره**. برام جالب بود که حتی این پیشنهاد هم اونو راضی نکرد تا جایی که من و یه سری از دوستان از تعجب شروع کردیم به خندیدن. در نهایت این دوست عزیز ما یه ماشین قرض گرفت و به کارهاش رسید.
یه تجربه دیگه هم دارم از یه دوست آلمانی. این دوستم با وجود این که ماشین داره در روزی که دمای هوا منفی پانزده درجه بود با دوچرخه اومد سر کار. یه بار ازش پرسیدم که تو چرا هیچ وقت با ماشین نمیایی سر کار؟ گفت هزینه پارکینگ روزانه ۵ یورو*** میشه و بنزین خیلی گرونه. یه دوست فرانسوی هم دارم که روزانه ۳۰ کیلومتر رفت و برگشت رکاب میزنه چون حاضر نیست ماهی ۱۰۰ یورو پول بلیط قطار بده.
یه تجربهای هم دارم از شهرمون کرمانشاه. مردم کرمانشاه برای مسیرهای کمتر از یک کیلومتر هم از تاکسی استفاده میکنند (عملا حمل و نقل عمومی وجود نداره) اما حاضر نیستند پیاده روی کنند.
*پیاده پنج دقیقه راه بود.
**این دوستم وضع مالیاش خیلی خوب بود و مشکلی با هزینه تاکسی نداشت.
***با این پول میشه یه وعده غذا خورد.
پرسش
- آقا اصلا منافع ملی خیلی حرف بزرگ و سنگینیه و کاری باهاش نداریم. چرا ما ایرانیها راحتی تا این حد برامون تو اولویته که حاضریم به خاطرش منافع شخصیمون رو هم نادیده بگیریم؟
- اصلا منافع ملی این وسط جایگاهی داره؟