چگونه می توان به یک فرد ریاکار و دروغگو فهماند كه كاملا متوجه ايم «دارن سر شيره ميمالن و اصلا با هوش نيستن »
تجربه رويارويی با رياكاری متاسفانه بيشماره …
مثلا بعضيا به جاي اينكه مسائل رو شفاف مطرح و حل كنن خودشون رو شاهكار خلقت تصور می كنن بنابراين با رياكاری تفرقه می اندازند حكومت می كنن.
بعضيای ديگه در ما دنبال منافع خودشون مي گردن جلومون فقط ما رو دوست دارن حالا ما نتونيم منافع شون رو تامين كنيم (نه اينكه حتی نخواييم) از پشت خنجرشون رو در قلب آدم فرو می كنن؛ ای كاش از رو برن و دست بردارن همچنان با پررويی تو روی آدم اظهار دوستی می كنن. اصلا خوشم نمياد فك كنن طرف كم هوشه و نمی فهمه …
تجربه ی ديگه اينكه بعضيا تظاهر به دفاع از حق ديگران می كنن در حاليكه موضوع مورد دفاع اصلا نفعی برا طرف نداره كه حتی به ضررشه و ايشون اين وسط فقط به منافع خودشون فکر می كنن و رياكارانه خودشون رو دلسوز و حتی مومن و … معرفی ميكنن
تحمل چنين آدمايی هرگز برام راحت نبوده نيست و احتمالا نخواهد بود … . چطور میتونم حداقل بهشون بفهمونم که متوجه ریاکاری ایشون هستم؟
بد نیست برای بهبود سئوال، تجربه خودتون رو اضافه کنید تا دقیقتر بشه نظر داد.
تجربه من در برخورد با این مسئله، به ریاکاری شخصی و اجتماعی برمیگرده.
در مورد شخصی فرد نسبت به من، عمل ریاکارانه انجام میده. معمولا اگر که مطمئن بشم، مستقیم به طرف میگم و باهاش قطع رابطه میکنم. اعتقادم بر اینه که رابطه با این نوع از شخصیتها، برای سلامت روح و روان مضر هست. هرچند اونقدر رفتار رایج هست که این باعث تنهائی میشه. وسوسه تلاش برای اثبات رفتار این افراد راهحل خوبی نیست، چون معمولا آدمهای سفسطهبازی هستن و به هیچ وجه اعتراف نمیکنن به بد بودن رفتارشون.
توی مورد اجتماعی، این کار اونقدر رایج شده که امکان فرار از اون وجود نداره. در این موردها خودم رو درگیر نمیکنم. دلیل این کار هم به این برمیگرده که برای هر جامعهای میزانی از رفتارهای نابهنجار مثل ریاکاری قابل درک هست و اگر این میزان کم باشه، میشه باهاش مقابله کرد. ولی در جامعه ما، این رفتار نابهنجار اخلاقی، اونقدر زیاد هست که تبدیل به هنجار عملی شده. حتی در خیلی از موارد توصیه میکنن که حتما برای حفظ کار، این رفتار رو انجام بدید. به همین خاطر مقابله باهاش فقط تمام وقت و انرژی آدم رو میگیره و نتیجه مطلوبی نداره.
نمونه این مطلب رو در تصمیمگیریهای در سطح دانشگاهی دیدم، که افراد صرفا برای خودشیرینی، نظر فرد بالاتری رو تائید میکنن، ولی بعدش در مباحث بیرون، اعتراف میکنن به اینکه اون نظر غلط بوده.
خوب این رفتار که بسیار ریشه دوانده، ریشه هاش از کجا آب می خورن؟ یکی از مثال ها و شایدم دلایل رو مطرح کردید؛ اینکه مثلا آدما به خاطر حفظ موقعیتشون این کار رو انجام میدن.
دیگر چه؟
کسب محبوبیت، معصومیت، هویت و . . . میتونه از دلایل روانی دیگه باشه؟
آیا ساختار مذهبی جوامع به این امر دامن میزنه، با این که در بسیاری از آیین ها، این امر نهی شده؟
عمیق نبودن باورها، و سطحی بودن گرایشات ازین دست ها بنظرم بی تأثیر نیست.
جز این، میتونیم بگیم این رفتارها در جوامع پیشرفته تر که معیارهای دقیق تری در اندازه گیری عملکرد و تأثیر افراد در جامعه، دارند، کم تره؟
نکته اول اینکه، در بسیاری از موارد درک رفتار نباید باعث واکنش منفعلانه بشه. یعنی اینکه عوامل زیادی روی آدمها اثر میزارن ولی این به اون معنی نیست که واکنشی به این کار در موارد شخصی ابراز نشه.
دلایل این کار ریشههای اجتماعی عمیقی داره. ریشههائی که لزوما از سیاست یا مذهب سرچشمه نمیگره، ولی میتونه از اونها استفاده کنه تا تقویت بشه. من سعی میکنم بعضی از این مسائل رو بگم به طور خلاصه، تا بشه در موردشون بحث کرد.
ساختار اجتماعی ما بیشتر از اونکه بر مبنا برهمکنش فرد با اجتماع باشه، بیشتر ساختار بزرگ-سالارانهست. یعنی ساختار برمبنای ارجحیت نظر شخص بر قانون. اگر دقت کنید، در بسیاری از موارد، قانون چارچوب بسیار کلی و قابل تفسیر داره که بسته به نظر شخص مجری قانون میتونه مفهومش عوض بشه. این یعنی اینکه، اساسا اگر مسیری برای راضی نگه داشتن فرد مجری داشته باشید، میتونید به همه چیز برسید و بالعکس. این روند به تدریج باعث ایجاد فرآیند ریاکاری برای بقا میشه.
در اخلاق و قانون، چیزی وجود داره به اسم کلاه اخلاقی. احتمالا همه باهاش آشنا هستن، ولی اساس وجود این مسئله، به ناکامل بودن ذاتی اخلاق برای پوشش تمام مسائل ممکن برمیگرده. استفاده از این ضعفهای اخلاق برای دور زدن مسائل، مسئله رایجی در جامعه امروز ماست.
برای مثال، بهانه تلاش برای بقا، میتونه برای رفع هر مسئولیت اخلاقی استفاده بشه. این روند به تدریج حساسیت فردی به مسائل اخلاقی و اجتماعی رو کاهش میده و در نهایت به چیزی میرسه که امروز ما باهاش روبرو هستیم: پدیده عجیبی که اکثریت جامعه، بنیانهای اجتماعی رو دور میزنن، ادعا میکنن که کار مضری انجام ندادن، و البته انتظار دارن که جامعه به جائی برسه که در صورت رعایت مسائل اخلاقی باید میرسید.
این دو مسئله رو در کنار هم قرار بدید، چیزی که از این اجتماع بیرون میاد، فردی نیست که منکر اخلاق باشه، یا اخلاق رو رعایت کنه. فردی با ذهنیت ریاکارانه بیرون میاد و این اصل به عنوان اصل زیستن اجتماعی جا میوفته.
نکته اینه که وجود این رفتار در سیستم اجتماعی بسیار بزرگ، اجتناب ناپذیر هست. به همین خاطر در اجتماع سالم، این رفتار انکار نمیشه، بلکه روش موثر اجتماعی برای مقابله با اون اجرا میشه. مرحله مهم برای اینکار، پذیرفتن ناقص بودن سیستم اجتماعی و نقد بر اون هست. من فکر میکنم ما هر روز از این شرط لازم، دور و دورتر میشیم. در عوض سیستم بزرگ-سالارانه نه تنها این مسئله رو در فرد تنبیه نمیکنه، بلکه اون رو تقویت میکنه.
این درک اجتماعی که اخلاق جمعی برای حفظ اجتماع لازم هست به شدت در اینجا تضعیف شده. ممکنه جامعه بتونه درصدی از این رفتار رو تحمل کنه و به مسیرش ادامه بده، ولی اگر برعکس، درصد ناچیز عملا اخلاق رو رعایت کنن، اون موقع نتیجه متفاوتی خواهیم دید.
این مسئله هم انگار از یاد ما رفته که آینده رو اعمال ما میسازه، نه حرفهای ریاکارانه. منظور اینه که حرف، نوشته، و چیزهای از این قبیل، پتانسیل هستند و چیزی که در فرآیند اجتماعی وارد میشه و مسیر رو تعیین میکنه، عمل افراد هست. به نظرم، تفاوت جامعه امروز ما با بقیه در همین مسئله ناشی میشه.
فریب ذهنی که برحسب تجربه، در جامعه دیدم، و برای جواب به آینده اجتماعی ارائه میشه، اینه که آینده رو نمیشه پیشبینی کرد. این حرف که به نحوی وجدان اجتماعی ما رو راحت میکنه، برای روندی که ما در پیش گرفتیم، کاملا منتفی هست. مثل اینکه زهر بخورید و بگید که نمیشه پیشبینی کرد! یا جاده رو برعکس برید یا … .
اینجا بحث در مورد مذهب و سیاست به طور مشخص، مجاز نیست ولی میتونید در جاهای که این مباحث انجام میشه، در مورد اصولی، مثل تقدم حق مردم، تقدم عدل، و اصل صریح قضاوت براساس وجدان در آخرت که برای مقابله با کلاه اخلاقی بیان میشه، جستجو کنید.
لطفا این قسمت رو کمی ادامه بدید.
برداشت من اینه که می خواهید تأکید کنید که درسته در کل جامعه به دورویی میل میکنه، حتی مقاومت عده کمی هم مؤثر خواهد بود، پس
و همینطور
یه بحث جدا و مفصل می طلبه.
نکته دیگه اینکه هرکس چقدر میتونه در مورد خودش به دقت میزان دورویی رو بسنجه؟ چون وقتی عملی بسیار رایج بشه، تشخیص حد و مرزش هم سخت میشه.
در واقع خوبه تعریف و معیار دقیقی برای این مفهوم یا عمل ارائه بشه.
برداشت درست نبود (احتمال زیاد از سبک نوشتار من هست). مفهوم این بود که وقتی در عمل اخلاق رو رعایت نمیکنن اکثریت جامعه، نتیجه متفاوت هست از انتظاری که از جامعه اخلاقی دارید.
بحث اخلاق یکی دو جا به طور مفصل مطرح شده. ولی بحث تفاوت بین واکنش و درک به نظرم خوبه که مطرح بشه. در حوزه شخصی، قبل از اینکه تحلیل کنیم آیا رفتار غلط یه نفر، دلیلی داشته باسد بهش واکنش نشون بدیم یا نه؟
بحثهای اخلاق نسبی و ارزیابی طرز فکر میتونه مفید باشه.
فکر کنم برای بازگشت به بررسی سئوال، بهتره @Fatemeh-law تجربه خودشون رو تا حد ممکن ارائه کنن تا هم بقیه هم تجربه به اشتراک بزارن، هم بحث با تجربه قاطی بشه.
سپاسگزارم از پاسخ همه ي دوستانم و عذرخواهي مي كنم دير اومدم … داشتم با رياكاران مبارزه مي كردم
از وقتي يادمه به صداقت يا عدم صداقت دوستام حساس بودم و هستم؛ از اونايي كه رابطه ي دوستي بيشتري باهاشون داشتم به صراحت و خيلي معصومانه مي پرسيدم تا حالا بهم دروغ گفتن يا نه الانم از بعضيا كه خيلي دوسشون داشته باشم مي پرسم
تجربه رويارويي با رياكاري متاسفانه بيشماره …
مثلا بعضيا به جاي اينكه مسائل رو شفاف مطرح و حل كنن خودشون رو شاهكار خلقت تصور مي كنن بنابراين با رياكاري **تفرقه مي اندازند حكومت مي كنن **
بعضياي ديگه در ما دنبال منافع خودشون مي گردن جلومون فقط ما رو دوست دارن حالا ما نتونيم منافع شون رو تامين كنيم( نه اينكه حتي نخواييم ) از پشت خنجرشون رو در قلبم آدم فرو مي كنن؛ اي كاش از رو برن و دست بردارن همچنان با پرويي تو روي آدم اظهار دوستي مي كنن. اصلا خوشم نمياد فك كنن طرف كم هوشه و نمي فهمه …
تجربه ي ديگه اينكه بعضيا تظاهر به دفاع از حق ديگران مي كنن در حاليكه موضوع مورد دفاع اصلا نفعي برا طرف نداره كه حتي به ضررشه و ايشون اين وسط فقط به منافع خودشون فك مي كنن و رياكارانه خودشون رو دلسوز و حتي مومن و… معرفي ميكنن
تحمل چنين آدمايي هرگز برام راحت نبوده نيست و احتمالا نخواهد بود …
دقيقا همين طوره. اينها هرگز اشتباهشون رو نمي پذيرن و فقط حرص آدمو بيشتر در ميارن چون در كمال مهارت فرافكني مي كنن.
منم باهاشون ارتباطم رو كم مي كنم و اگر ول كنن قطع
متاسفانه بهم توجه مي كنن نمي دونم از ترسه يا نياز و …؟؟؟؟
قطعا اونقد بدجنس هستن كه نفعشون رو در دوستي با آدمايي ميبينن كه مثل خودشون نيستن.
در مواجهه با چنين افرادي فقط رعايت ادب و احترام و نااميدي از تغيير كردن شون منو از مبارزه باهاشون باز مي داره.
به نظر من آدماي رياكار بايد روانشون رو درمان كنن؛ اينا خيلي ترسو، بي اعتماد به نفس و ناتوان در حل مسائل به طور منطقي هستند. اينا بايد به ارزش وجودي خودشون پي ببرن خودشون رو پيدا كنن و بفهمن اتفاقا چون كم هوشند دروغ مي گن و رياكارند…
بنابراين براي رهايي از دورويي بايد روي هر فرد كار بشه. اگر افراد عقلا به ضرر رياكاري پي ببرند و بفهمند وقتي خودشون ديگران رو فريب ميدن ديگران هم همين عمل رو از اونا ياد مي گيرن و در جاي خودش عليه او استفاده مي كنن دست از اين كار مي كشن و در نهايت جامعه اصلاح ميشه. افراد بايد بدونن صداقت داشتن و يك رو بودن نشانه ي باهوش بودنه … اگرچه بررسی مسائل سیاسی که اظهار پیوند ناگسستنی با دین داره (که البته جای بحثش اینجا نیست) کاملا عکس این موضوع رو به مردم ایران منتقل می کنه.
حتما ديديم بچه هايي رو كه حتي در سنين دانشجويي و بعضيا شون كه مثلا مومند و دروغ رو گناه كبيره مي دونن تو امتحانا تقلب مي كنن؛ من بارها شده كه پيششون گفتم ما توانمندتر و باهوش تر از اين هستيم كه از عهده ي اين مطالب بر نياييم و تقلب كنيم …يا در برخی موضوعات دیگه ميگم من از كسي نمي ترسم و چيزي براي از دست دادن ندارم كه دروغ بگم …يا باهوشتر از اين حرفام كه رياكاري كنم.
به عقيده ي من دروغ و دورويي عقلا منفورند متاسفانه در جامعه ي ايران مسائل مختلف بيش از اينكه عقلا بررسي و حل بشه وجه ي ديني به خودش مي گيره و افراد بدون اينكه فكر كنن و صرفا از جهت عمل به يك دستور مذهبي به نحو احساسي اون رو اجرا مي كنن و خيلي زود كم ميارن چون درشون نهادينه نشده.
یک مساله بسیار جالب برام اینه که خیلی از مردم ايران صداقت رو در اين مي دونن كه الف تا ياي زندگي شخصي تون رو براشون تعريف كنيد درحاليكه اينا بيشتر به دوستانه يا صميمانه رفتار كردن مربوط ميشه تا به صادقانه رفتار كردن
من میذارمشون کنار برای همیشه
هر چقدر خونی باش هر چقدر سود داشته باشن
من یک کم اخلاقم بده تو این چیزا و تحمل نمیکنم
آدم های ریاکار
آدم هایی که حقوق زنان رو نادیده میگیرن و اونا رو پست تر از مردا میدونن
آدمهای دروغگو
آدمهایی که انحراف دارن به هر شکلی
آدمهایی که کار های زد ارزش رو انجام میدن و توضیح میدن
من فکر نکنم منظورت از کلاه اخلاق درست باشه ،چون اخلاق خوب مجری ای به اسم وجدان داره ولی قانون رو میشه دور زد و بهتره بگیم کلاه قانونی !
که البته این قانون هم گنگ و بسته به رضایت مجری آن هست . در اینجا دو گرایش اصلی داریم . یکی ریاکاری برای رسیدن به هدف دومی کنار گذاشتن قانون و اخلاقی عمل کردن .
برای رعایت اخلاق هم نمیتونیم خط کش بذاریم رو افراد و حتی خود فرد هم به دلایل اخلاقی و روان شناختی نمیتونه این کارو به درستی انجام بده ریاکاری یک تلاش برای ظاهر سازی در قانون های کلی هست.