یه مقاله ی جالب داخل پادپرس بود به اسم چرا سفر داخلی رو دوس نداریم؟
بعد به خودم گفتم چرا واقعا اینجوریه؟ چرا همیشه مرغ همسایه غازه؟ چرا فک میکنیم اگ با تور کیش از مشهد بریم سفر بده ولی با تور استانبول بریم خیلی خوبه؟
بنظر من برای این سوال نمیشه جواب مشخصی داد، چون اول باید ببینیم تعریفمون از سفر چی هست و برای چی قصد داریم چند روز هزینه کنیم و به یه شهر یا کشور خاص بریم. نمیشه گفت تا سفر داخلی نرفتیم و جاهای دیدنی کشور خودمونو ندیدیم چرا باید بریم یه کشور دیگه رو ببینیم؟
با تجربه سفرهای خارجی، میتونیم با فرهنگ های مختلفی آشنا بشیم و در کنارش جاذبه هایی رو ببینیم که در بیشتر مواقع داخل کشور خودمون نمونه اونارو نداریم. این یه حقیقته… (مثلا طبیعت بالی هیچ وقت قابل مقایسه با ایران نیس)
هزینه سفرهای داخلی خیلی وقتا بیشتر از خارجی میشه. مثلا برای سفر به مشهد، هتل لوکس مثل هتل درویشی مشهد رو بخوایم رزرو کنیم هزینه نجومی میشه، اما در عوض با همون هزینه میشه به یکی از کشورهای همسایه رفت و با یه تیر چند نشون زد. اما اونیکه میره مشهد چون هدفش زیارت هست، پرداخت اون هزینه واسش کاملا قابل قبوله، اما برای یه نفر دیگه شاید توجیه نداشته باشه…
کلا میخوام بگم، هدف انسان ها از انتخاب مقصد سفر با هم فرق داره. بر اساس فرهنگ، شغل، دین و خیلی چیزای دیگه این انتخاب متفاوت میشه…
واقعا هم همینطوره به نظر من ایران ما انقد زیبایی داره که خیلیاش واقعا تو دنیا منحصر به فردن بهتره اول ایران خودمون رو ببینیم اینجوری هزینه های سفرمون هم میره تو جیم هموطنای خودمون.
نگاه @fateme_zaeim بسیار خوب بود. از نگاه شما سفر تنها دیدن مناظره در حالیکه سفر مجموعهای از حسها رو باید با هم و به شکل نسبی باید ارضا بشه. حس تفاوت با محیط اولیه، شاید یکی از عناصری هست که اهمیت بسیار بالایی داره و میتونه کاملا نشون بده که چرا نه تنها ایرانیها، بلکه بسیاری از جاهای دیگه در دنیا هم ترجیح میدن که از فضایی که در اون هستن به جایی متفاوت برن.
اگر میخوایم این روند برگرده به نظرم بهتره به جای شماتت مردم، بهشون حق انتخاب بدیم و در عوض بفهمیم که چطور میتونیم این حسهای پر اهمیت رو در ازای هزینه مناسب در نظر بگیریم. کاری که در ترکیه به خوبی انجام شده و به خوبی تونستن که از این فرآیند یک روند اقتصادی بسیار قوی ایجاد کنن.
یک نکته مهم در تفاوت بین نگاه بیزنسی و غارتگریه: در نگاه بیزنسی، هر مشتری جزئی ماندگار از روند بیزنس هست که با کم کردن هزینه و احترام تلاش میشه که هم خود فرد تمایلی برای بازگشت داشته باشه و هم تبلیغاتی مثبت ایجاد بشه. در عوض در نگاه غارتگری، این احساس هست که مشتری یکبار و تنها در صورت نیاز از بیزنس استفاده میکنه و تا حد ممکن باید پولش رو چاپید! تا وقتی که این نگاه هست، نه تنها خود مشتری برنمیگرده که هر مشتری سرخورده، دهها نفر رو از رفتن به سمت اون بیزنس منع میکنه.
در بینش و ساختار اقتصاد سنتی ایران (به حرفهای کپی شده نباید نگاه کرد، بینش اقتصادی ایران حتی در سیستم اقتصادی، هنوز اقتصاد سنتی و مبتنی بر «سرِ گردنه گرفتن برای افراد که به مشکلی دچار شدن» هست)، سفر یک مسئلهی لوکس و مختص افراد سرخوش هست که پول اضافی و مفت دارن و باید به همون شکل غارتگری تا میشه ازشون دشت کرد. به همون خاطر هست که برخلاف کشورهای همسایه که با شگردهای مختلف، هزینه سفر برای خارجیها و داحلیها رو پایین میارن، توی ایران این مسئله برعکسه.
شاید بگین که این مسئله چه ربطی داره؟ برای سفر، مسافر بخش کوچکی از امکانات شخصی رو همراه داره و بقیه مسائل باید به شکلی از طریق بیزنسهای مرتبط هندل بشه. به همین خاطر سفر در ایران یا سفری پرهزینه و پر از جنجالهای مرتبط با اقتصاد خواهد بود یا به شکل خانوادگی و تلاش برای به همراه داشتن بیشترین امکانات هست. این اجبار باعث میشه که به سادگی نشه به هر جایی در ایران رفت بدون اینکه ریسک اقتصادی بالا داشته باشه.
اولویت من در سفر، راحتی است، یعنی از هر آنچه ذهنم را مشغول می کند باید جدا باشم و این شامل وسیله ی نقلیه، محل اقامت و امکانات مقصد و حتی گاهی مبدا هم می شود!
مثلا اصلا دوست ندارم ساعت ها یا روزها را در جاده بگذارنم، از رانندگی پر خطر ملت حرص بخورم و در عین حال مواظب ایمنی خودم هم باشم و آمار روزانه ی چند ده تایی مرگ و چند هزارتایی جراحت و خسارت جاده ای در ذهنم رژه نروند، تا به یک مقصد خاص برسم، بعضی می گویند سفر با خودروی شخصی و دیدن جاده خودش لطفی دارد و برایش رویا پردازی و شاعرانگی می کنند تا اینستاگرامشان لاکژوری(!) باشد ولی شخصا دوست ندارم زحمت ساعت ها رانندگی در جاده را به جان بخرم، از حداقلی ترین امکانات رفاهی چشم بپوشم و خودم را مجبور به رفتن به سرویس های کثیف و تهوع آور بین راهی کنم فقط برای دیدن عوارض طبیعی و غیر طبیعی! اگر بخواهم مشابه چنین به اصطلاح لذتی را تجربه کنم ترجیح می دهم طی یک یا دو ساعت رانندگی با سرعت حداکثر 60 کیلومتر بر ساعت، نرفتن به دنده ی پنج و ترجیحا ماندن در دنده ی سه و راندن در لاین یک، به یکی از روستاها، بیابان یا دشت های اطراف شهر بروم، از خدمات هیچ مجتمع به اصطلاح رفاهی هم استفاده نکنم، بالای تپه ای ساکت بنشینم، به جاده خیره شوم و چای و شکلاتم را بنوشم و گاهی هم پنیری بر نان بزنم!
این یک مشت نمونه ی خروار مشکلات سفر داخلی است و البته سفر با هواپیماهای وطنی یا قطار هم خودش داستان پر درد دیگری دارد.
در نهایت به نظرم هر جایی که پارکی تفریحی یا آثار باستانی داشت، الزاما «مسافر پذیر» نیست! باید وسیله ی مسافرت و امکانات حداقلی هم فراهم باشد و البته رقیب جذاب تری هم نداشته باشد، از قیمت ها اطلاعی ندارم اما به عنوان نمونه اگر به من بگویند با قیمت یکسان، از بین یک هفته ماندن در اصفهان یا دو روز سفر به ترکیه کدام را انتخاب می کنید، قطعا پاسخم دومی است، دلیلش هم سیاست های گردشگری و امکانات خوب مقصد است، همیشه یکی از حسرت هایم همین عدم وجود سیاست منسجم و آزاد گردشگری در ایران است که اگر بود، شاید می توانست از بار اتکای بیش از حد مملکت به درآمد نفتی کم کند، گرچه گردشگردی در ایران چنان که افتد و دانید به ارتباط بین المللی، تبلیغات رسانه ای و بیشمار موارد مستقیم و غیر مستقیم نیاز دارد!