ممکنه بعد از ازدواج یا تعهد به فردی، شخص ثالثی توجه شما را جلب کند، چگونه این تعارض را مدیریت می کنید؟ در اینجا دنبال توصیه یا انکار این مسئله نیستم، صرفا دنبال تجربههای افراد در مدیریت این مسئله هستیم.
ینجاست که باید گفت چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی!
اینجاست که باید گفت صورت زیبای ظاهر هیچ نیست / ای برادر سیرت زیبا بیار
مسلم است که کسانی که بر اثر سوئ مدیریت دچار بیماریهای اخلاقی شده اند یا کسانی که خانواده شان از هم پاشیده یا کسانی که درگیر روابط نامشروع شده اندوسرشون بالای دار رفته یا در زندان هستند یا در زندان عذاب وجدان رفتارشان حداقل یک یا چندین خانواده رادرگیر کرده در اینجا حضور ندارند تا از تجربه های تلخشان برای آگاهی دیگران بگویند و فقط کسانی که توانسته اند با مدیریت مثبت و درست بر این مشکل اجتماعی فائق آیند میتوانند از تجربیاتشان بگویند
یاد یه خاطره از زمان جوانی افتادم که کسی را میشناختم که برای گذران زندگی از روستا به شهر می آمد ویه روز که درباره تفاوت شهر و روستا میگفت برایم از اینکه تا در روستا بوده احساس خوشبختی کامل میکرده ولی از وقتی برای کسب در آمد بیشتر به شهر آمده از انتخاب خودش احساس سرشکستگی داره گفت ومن در آن زمان برایش از ظاهر قضیه گفتم و نمی دانم دم گرم من در آهن سرد او اثر کرد یانه
درست است که حافظ فرموده
آمرزش نقدست کسی را که در اینجا / یاریست چو حوری و سرائی چو بهشتی
ولی بد بختانه هستند کسانی که حوری را به زیبائی ظاهری تعبیر می کنند
باید چشم آخر بین داشته باشی تا بدانی چه عواقب بی بازگشتی نصیب کسانی که در تعارض افتاده اند شده است
سوال عجیبیه. به نظرم اگه کسی قبل از ازدواج تمام معیارهایی که برای انتخاب شریک زندگیش داره رو خوب بسنجه و کنار هم بذاره و براساس اونها انتخاب کنه، هرگز بعد از ازدواج شخص ثالثی نظرشو جلب نمیکنه. چون تمام معیارهای مورد نظرش رو در شریک زندگیش میبینه.
یه راه مدیریت برای بوجود نیومدن این مسائل، انتخاب آگاهانه است.
اگه چنین اتفاقی رخ دهد به نظرم بهتر است که یک دفترچه پیدا کند و روزی چند خصلت خوب همسرش را یادداشت کند . در رفتار و اعمال و گفتار او جستجو کند و صفات حسنهای که دارد را بنویسد . به نظرم بعد از مدتی شاید 3-4 ماه که مداوم دنبال صفات خوب همسرش بگردد ، بیش از پیش عاشق همسرش خواهد شد زیرا این بار کتابچهای دارد که میداند به خاطر چه چیزهایی همسرش را دوست دارد .
زمان یک مناسبت خاص مثل سالگرد ازدواج یا تاریخ تولد همسرش ، میتونه همین دفترچه را به همسرش هدیه دهد و اول کتابچه بنویسه به خاطر این خصوصیات است که دوستت دارم ! به نظرم هدیه جالبی خواهد شد .
خب این در صورتیه که از همسرش رضایت داشته باشه، اگر از همسرش ناراضی باشه و مشکلاتی داشته باشن، خیلی آسیب پذیر میشه! در این شرایط معمولا کنترل اوضاع دشواره …
در اصل چنین کاری برای زمان عدم رضایتمندی است . زمانی که فردی از همسرش گلهمند است و معتقد است همسرش مسبب تمام ناخوشیها و مشکلاتش است . خب این جا بهتره مکثی داشته باشد و یک دفترچه بردارد و نقاط مثبت همسرش را بنویسد (همانطور که مداوم نقاط منفی همسرش را میگوید و او را مقصر میداند) . این باعث میشه بر احساسات خودش تا حدی غلبه کنه و منطقیتر نقاط مثبت و منفی همسرش را ارزیابی کند .
در نتیجه باعث میشه مدتی روی جنبههای مثبت زندگیش تمرکز کنه و اندکی از گلایه و دنبال مقصر گشتن فاصله بگیرد . این باعث میشه چیزهایی رو ببیند که تا قبل از این به چشمش نمی آمده چون صرفا روی جنبههای منفی متمرکز بوده البته به خود طرف هم بستگی دارد . برخیها در چنین مواقعی به شدت احساساتی میشوند و نمیتواند منطقی تصمیمگیری کنند و نهایتا زندگیشان فرو میپاشد شاید به خاطر یک مشکل یا اختلاف خیلی ساده .
من فکر میکنم حس مهمترین نماد حیات انسانیه، اگر انکار بشه یعنی مرگ زودرس. معنی حرفم این نیست که همیشه به حسی که داریم عمل کنیم، ولی پذیرفتن و شماتت نکردن خود، بخشی از خودشناسی عمیق انسانیه.
عشق همیشه ممکنه پیش بیاد، و به عنوان یک حس انسانی با زمان ممکنه جذابیت خودش رو از دست بده. من هیچوقت کسی رو به این خاطر شماتت نمیکنم، بلکه بیشتر توصیه میکنم عمیقتر به این مسئله نگاه کنه. اگر عشق قدیمی کهنه میشه، عشق جدید هم کهنه میشه. به عبارتی سادهتر بهتر سطح زندگی حال حاضر خودش رو به شکلی تغییر بده که احساس نیاز به حس تازه نداشته باشه.
راههای ساده و دوطرفه میتونه به حس بهتر و تازهتر از زندگی مشترک کمک کنه. کمی فاصله گرفتن از روتینهای زندگی، پیدا کردن جذابیتهای جدید برای زندگی و رابطه مشترک، و بیان حس نیاز به تغییر به طرف مقابل، میتونه کمک کنه که فرد از این حالت خارج بشه.
بعضی زندگیهای مشترک از اول اشتباه هستن، ولی هر زندگی مشترکی که به یکنواختی و مشکل برمیخوره، لزوما اشتباه نبوده. محتملترین اتفاق زندگی مشترک کمی نارضایتی و کمی احساس نیاز به تغییر و تحوله. ممکنه در زمانی حس عشق، این اختلافها رو ناچیز جلوه بده، بعد با گذر زمان و تغییر طبیعی احساسهای انسان، همون تفاوتهای کوچیک تبدیل بشن به نقاط تاریک زندگی.
دقیقا. من فکر می کنم بیشتر افرادی که با چنین شرایطی روبرو میشن ( البته از سری آدم هایی که گویا در مدیریت آن موفق بوده اند) دست به انکار می زنن و همینطور با انکار یا سرپوش گذاشتن روی مساله با زندگی ناموفق خودشون پیش میرن؛ احتمالا میخوان داشته های خودشون که ممکنه بچه یا اعتماد دیگران هست رو از دست ندن.
اما انکار احساسی که دارن، اونها رو عذاب میده و با اینکار به خودشون ظلم می کنن
این هم یعنی نادیده گرفتن!
متاسفانه خیلی از آدمهایی که دارند به همسراشون خیانت میکنند این توجیه رو دارند که از زندگیشون راضی نیستند
اگر واقعا از زندگی ناراضی بودند دو راه پیش رو داشتند یا دنبال بهبود اوضاع بودند یا جدا شدن
اما متاسفانه تنوع طلبی و …دلیل خیانت هست
هیچ دلیلی نمیتونه توجیه خوبی برای خیانت باشه
حتی فکر کردن به اینکه به آدم خیانت بشه تا مغز استخوان ر میسوزونه