علم بهتر است یا ثروت یا هردو یا هیچکدام؟

بیاین ببینیم برای کسی که می‌خواد بین علم یا ثروت انتخابی داشته باشه چه گزینه‌هایی وجود داره؟ من از دید خودم این انتخاب‌ها رو لیست کردم:

  1. بحث‌ها و سمینارهای علمی، تدریس و یادگیری از جذابیت‌های علم هستند که منو در دانشگاه نگه می‌دارن و به سمت ادامه‌ی تحصیل می‌کشونن.

  2. از طرفی به دلیل کمبود امکانات، برخی از اساتید ایرانی توصیه ‌می‌کنن به جای گرفتن مدرک کارشناسی ارشد و دکترا، سریع‌تر وارد بازار کار بشیم و در رشته‌ی خودمون کارآفرینی رو شروع کنیم.
    البته با توجه به مشکلات کارآفرینی، ممکنه مدت زیادی طول بکشه تا کار به مرحله درآمدزایی برسه و البته ریسک نرسیدن به این مرحله هم بالاست.

  3. گزینه‌ی بعدی که می‌شه بهش فکر کرد، ورود به بازار کار و فعالیت در بخش صنعت، تجارت و… ست. درستِ که با کار کردن در این شغل‌ها خیلی خیلی کمتر درگیر مباحث علمی و پژوهشی می‌شیم ولی درآمدزایی خیلی خیلی بیشتری هم نسبت به دو گزینه قبلی داریم.

  4. کارکردن در بخش‌های توسعه و تحقیقِ سازمان‌های صنعتی و تجاری گزینه بعدی هست که به مباحث علمی هم نیم نگاهی داره ولی از نظر مالی، درآمد قابل توجهی رو به دنبال نداره.

از پادپرسی‌ها کمک می‌خوام تا درباره‌ی مزایا و معایب هر کدوم از گزینه‌ها توضیح بدن.

%علم یا ثروت

5 پسندیده

این موضوع هم یکی از چالشهای بزرگ من در زندگی بود، یادم میاد اولین باری که این موضوع را شنیدم کلاس سوم دبستان بود که از ترس معلم نوشتم علم، ولی آیا واقعا علم بهتر است یا ثروت؟ آنچه که به ذهن قاصر الان من میرسد بطور حتم ثروت، اما چرا؟ چون من درسم را خوندم دو تا لیسانس دارم با یکی فوق لیسانس، اما من چرا دارم درس میخونم؟ چونکه پول در بیارم یا منظوری فراتر از منظور من پشتش خوابیده؟ هر چند دلم آلارم داد به هر حال پول بهتره:joy: پرسیدم چرا میگه خواست و هدف من اینطوری تامین میشه، میپرسم چرا اینو میگی؟ میگه مگه برای چی زنده ایی! و اون اهداف موردنظر چون مسافرت و گشت و گذار و هر چی بخوام با پول بدست میاد، پرسیدم پس علم چی؟ جواب داد چرا دکتری نخوندی؟ گفتم چون بعد از اون دیدم هیچ منفعتی برام نداشت، فکر کردم آره چون من از لحاظ علمی تکمیلم البته بر اساس نیاز خودم و جامعه ایی که براش زندگی میکنم و الان بدنبال نیمه گمشده خودم هستم، بنابراین دیدم که باید به علم و ثروت نگاهی فازی و اقتضایی داشت و این بستگی به اندیشه، ایدئولوژی و جهان بینی فرد داره که مسیر زندگی فرد و اینکه چند درصد به علم بها میده و چند درصد به ثروت را نشان میده و از فردی به فردی فرق داره ولی خوب میشه اگه هر دویش را صد در صد داشت ولی کمتر از نسبت ۷۰ به ۳۰ را به هیچ عنوان قبول نمیکنم، اما اگه من بودم یک خط موازی می کشیدم و با هم این دو هدف مقدس را که الان اقتضای پول بیشتر است را به پیش میبردم:joy::grin::grinning::blush::slight_smile:

2 پسندیده

شما دقیقا چی دوست دارید؟
شادی و لذت شما در چیه بیشتر؟
به هر دلیلی فعلا در کشور ما احتمال این که علم و ثروت رو به طور همزمان فراهم کنیم از عهده همه خارجه. بهتره که انتخاب کنید و وقتی انتخاب کردید عواقبشم بپذیرید.

مثلا یکی علم رو بیشتر می پسنده پس از این که پیاده / با دوچرخه بره سفر باکی نداره. اما دغدغه اش و اولویتش اینه که اگه الان پولی دستش میاد نره توی سرمایه گذاری بره کتابهایی که براش مهم هستن و نتونسته تا حالا تهیه کنه رو گیر بیاره. و همچنان در جاده ها رکاب بزنه

3 پسندیده

به نظر من جواب شما در کلام سعدی نهفته است: دین به دنیا فروشان خرند یوسف بفروشند تا چه خرند؟

منظور اینه که حضرت یوسف رو فروختی، حالا چی می‌خوای باهاش بخری که ازش بهتر باشه؟

شاید یک جور دیگه هم بتونم برای شما مسئله توصیف کنم: اون استادی که می‌گه اوضاع مالیم خوب نیست باید در چه حد خوب نیست؟ مثلا در حد یک بازاری ۳۰ سال کار کرده! شاید چون همه ما عادت به ناله داریم. یک استاد دانشگاه یا یک محقق برای کاری که دوست داره داره ۴ میلیون می‌گیره. نمی‌شه زود باهاش توی تهران خونه خرید، نمی‌شه پورشه خرید. اما می‌شه خیلی خوب زندگی کرد! می‌شه بدون استرس بازار، سهام و دلار و … زندگی آرام و قشنگی داشت. گاهی که خونه‌های آنچنانی می‌رم یا ماشین‌های آنچنانی سوار می‌شم، با خودم می‌گم فرق این ماشین چند صد میلیونی یا خونه چند میلیاردی با چیزی که خودم دارم چقدره؟ حداکثر ۳ درصد!!! حتی برخی موارد آزاردهنده هستند!

این ویدیو رو ببینید، حتما:

من با تمام وجود به این کلام سعدی اعتقاد دارم که می‌گه: گفت چشم تنگ دنیا دوست را، یاقناعت پر کند یا خاک گور.

اصلا جدا از این حرفا کار معلمی و استادی، کتاب و … کار فرهنگی محسوب می‌شوند، آدم باید اون کار رو دوست داشته باشه. از خلق موجودات جدید؛ مفاهیم در قالب مقاله، دانشجو و دانش‌آموزانی با علم و دانش جدید و خوانندگانی با یک روزنه جدید در جهان بسته خود؛ لذت ببره.

من الان در هر دو زمینه دانشگاه و صنعت دارم کار می‌کنم،‌ دارم برای رسیدن به علایقم تلاش می‌کنم و از هر لحظه‌ای لذت می‌برم. سختی، خستگی و دلخوری هم داره، کجاست گل بی‌خار؟ ولی اون چیزی که در صنعت بهم لذت می‌ده خلق آثار جدید و کسب علمه نه پولی که بگیرم. اولویتم در همکاری با هر شرکتی همینه.

توصیه شخصی: یک زمینه رو با توجه به دانش الانت انتخاب کن و توش بهترین باش،
اگر صنعت باشی اونقدر علم به دست می‌آری که از یک استاد دانشگاه هم بهتر علم داری،
اگر هم دانشگاه باشی و دانش کافی داشته باشی، اونقدر صنایع مختلف ازت مشاوره می‌خوان که به لحاظ پولی تامین باشی! یا دانشگاه‌های مختلف دنیا می‌ری که هیچ بازاری هم نمی‌تونه بره.

ولی اگر با تنبلی توی هر کدوم (استاد دانشگاهی یا صنعت) بری نه علم خواهی داشت و نه ثروت!

جواب شما: با تنبلی هیچ‌کدام، با تلاش هردو

پ.ن. در برنامه‌ریزی هیچ وقت توی زندگی معجزات،‌ دزدی، اختلاس، ریسک‌های خیلی خیلی بالا رو در محاسبات و تصمیماتتون دخیل نکنید یا در مورد ریسک واقعی (تعداد افراد نابود شده در این زمینه) رو هم مد نظر قرار بدید.

6 پسندیده

البته در نظر من علم به علوم الهی و علوم زمینی تقسیم می شود، در علوم الهی که شامل اخلاقیات و عقود و احکام را شامل می شود به مسائل انسانی، روابط بین انسانها که منجر به سعادت اخروی می شود قرار دارد که هدف از آن قرب الهی است که باید نیت عمل هم همراه آن باشد تا سعادت اخروی آن تأمین شود ولی در عقود روابط بیان شده ولی قصد قربت نیست چون در قسم عبادات لحاظ نمی شود. اما علوم عقلی و بشری مانند علوم صنعتی ما باید دنبال چی باشیم، آیا جزیئ ازعبادات است؟ که نیست، پس هدف غایی از همراه شدن با این علوم چیست آیا غیر از اینه که دنبال منافع مادی هستیم؟ اصلا قصد ما در مطالعه اینرسی و قوانین نیوتن یا ساخت موشک، ماهواره ها، تانک، کارخانه های نمک، سنگ، فولاد، پتروشیمی، معدن، نفت و مبل سازی، سیمان، خودروسازی و … چیه؟ آیا جز کسب سود است؟

۱- توصیه می‌کنم این تقسیم بندی اشتباهتون رو با مطالعه آیات ۸۳ تا ۹۶ سوره کهف، آیات ۱۷ تا ۲۰ سوره ص، آیات ۱۶ تا ۴۴ سوره نمل و ۸۱ و ۸۲ سوره انبیا، آیات ۴۶ تا ۱۰۱ سوره یوسف، آیه ۱۲۲ سوره توبه و نیز ۶۶ سوره کهف تصحیح کنید. خلاصه آیات این است که: این‌ که چه کاری می‌کنید حتی دیوار کشیدن اگر با نیت خیر انجام شود عبادت است وگرنه حتی عبادت نیز اگر به قصد غیر خیر انجام شود، محکوم است. احادیث بسیاری هم داریم از این که هرچه دامنه شر یا خیری که به بشر می‌رسانید بیشتر باشد، رضایت خدا هم کمتر یا بیشتر خواهد شد. بنابراین یادگیری و به‌کارگیری علومی که ممکن است در آینده یا حال باعث راحتی،‌ آسایش یا تفکر بشر شود، حتی سال‌ها پس از مرگ ثواب خواهد داشت.

۲- حتی با فرض عبادی نبودن کسب علم (صنعتی)، اگر شما در یک جزیره محبوس باشید و به جای غذا به شما الماس و طلا و پولی رو بدن که هیچ استفاده ای براتون نخواهد داشت،‌ باز هم منافع مادی اهمیت خواهد داشت؟ منافع مادی برای یک انسان سالم زمانی ارزش خواهد داشت که از داشتن آن لذت ببرد. البته لذت صرفا مادی هم محدودیت‌هایی خواهد داشت که برای مطالعه جوانب این لذت‌گرایی مادی فلسفه اپیکوری و پیامدهای آن را مطالعه کنید. مثلا برای من سوار شدن بین یک بنز و سمند تفاوت چندانی نمی‌کند اما حل یک مسئله مهم خیلی با ارزش‌تر است. (در این زمینه می‌توانید آثار Dan Gilbert در مورد خوشبختی را مطالعه کنید، دو کتاب و ۳ سخنرانی معروف دارند)

۳- شما اگر تاریخ را دقیق‌تر مطالعه نمایید، مشاهده می‌کنید که حتی پادشاهانی که از قدرت، پول و رفاه کامل برخوردار بودند، حاضر بودند چنین امکاناتی را بدهند و به جاودانگی برسند. به نظر شما چه کسانی نیک‌نام‌تر و جاودانه‌تر از کوری، انیشتین، نیوتون، فیثاغورث و … خواهد بود؟ منافع مادی تا حدی خیلی هم خوب است. اگر کسی در بحث مادی از حدی که بگذرد ولی در سایر زمینه‌ها کمبود داشته باشد، به کاریکاتوری می‌ماند با دست راست چهار متری و سایر اعضا دو سانتی. برخی این مدل کاریکاتوری بودن را دوست دارند، موردی ندارد ولی عموم مردم چنین چیزی را نمی‌پسندند.

۴- در زمینه شوق، ذوق و لذت کسب مهارت و دانش نیز می‌تونم مطالعه کتاب‌های ایروینگ استون رو پیشنهاد کنم مثل شور زندگی، شور هستی، شور ذهن. از طرف دیگه مطالعه کتاب هنر و زندگی سزان هم می‌تونه برای شما سرمشق جدایی از مال به خاطر عشق به مهارت و دانش توصیه می‌شه. اگر بخواهید می‌تونم سیاهه‌ای از کتاب‌ها رو براتون از سرگذشت زندگی بزرگان بنویسم تا ببینید که منافع مادی صرفا یک وسیله است که گاهی حتی می‌تونه موجب انحراف از رسیدن به اهداف و لذت واقعی در زندگیتون بشه.

1 پسندیده

ببینید ما در جهانی زندگی می کنیم با اندیشه های ناقص انسانی وگرنه خدا پیامبری را نمی فرستاد، یعنی جهان واقعی، این یعنی چی یعنی اینکه افرادی که در این جوامع زندگی می کنند ۹۹.۹۹ درصدش مثل من فکر می کنند و یک صدم یا یک هزارم یا یک ده هزارمش مثل کی، حتی نمیتونم پیدا کنم، مثل انبیا و اوصیا، پس هنگامی که این مباحث را مطرح می کنیم، من به شخصه دنبال آرمانگرایی و مدینه فاضله نیستم بلکه دنبال واقعیتهای امروزه جامعه خودم هستم، وگرنه این مباحث مطرح شده را ما خودمون بهتر از هر کسی میدونیم و اتفاقا در ذهن دارم و به درد مباحث کلامی میخوره، ولی آنچیزی که در اینجا مطرح است اینه که ما در کشوری با شرایط خاص و مردم خاص و جهانی خاص و زمانی خاص خودش زندگی می کنیم که در آن ثروت جایگاه خاص خودش را دارد و این ثروت است که فعلا جایگاه رفیعتر و خاص خودش را دارد و گمشده امروز مردم ماست، خوب اگر من پادشاه بودم حتما گمشده من دانش بود، اگر نیازهای سطح یک و دو و سه سلسله مراتب مازلوی من تأمین میشد بطور حتم باز علم و دانش نیاز ضروری من بود و به آن عشق میورزیدم، صحبتی که در اینجا مطرح میشود نه برای این است که ثابت کنیم علم بهتر است یا ثروت چون این دو لازم و ملزوم هم هستند و نبود هریک نقصی برای دیگری و مثل نبود چشمی برای یک انسان کامل می باشد ، استثنائات در جوامع وجود دارد ولی ما فعلا دنبال استثنائات نیستیم و همچنین دنبال اثبات اینکه حرف من درست است و صحبت شما اشتباه است نیستیم بلکه دنبال به اشتراک گذاری نظرات، یاریگری فکری و تولید دانش یا رویکرد و فرایند جدید هستیم.

1 پسندیده

1- آیا حرف فردی که به شدت عصبانی، به شدت مست، به شدت افسرده هست رو ملاک تصمیم گیریتون قرار می دید؟

2- آیا در مورد یک تصمیم گیری بزرگ مالی حرف یک بچه مهدکودک رو معیار قرار می دید؟

3- آیا حاضرید روشی که صدها نفر امتحانش کردن و به شکست منجر شده رو دوباره انجام بدید؟

4- یکی از دوستانم که تازه متاهل شده بود داشت در وصف بدی های تاهل نسبت تجرد به دوستی که مجرد بود سخن ها می گفت. دوست مجردم گفت من شما رو برای مشاوره مناسب نمی بینم! علت رو جویا شد و گفت: تو تازه بخش کوچکی از ازدواج رو درک کردی! من بتید برم با افرادی که طیف بسیار بزرگی از زندگی متاهلی در پیری رو طی کردن مشورت بگیرم. اغلب پیرمردها از شیرینی ازدواج پس از یک دوره سخت سخن می گن.

تمام این ها رو گفتم تا این نکته مهم رو در نظر بگیریم، درک ما برای ارائه حقیقتی از یک جامعه بسیار محدوده، اگر حرفی رو برای مشاوره می زنیم باید از روی آمار، علم و تجربه بلند مدت باشه نه صرفا احساس شخصی یا حرف های اطرافیان که نه به حقیقت بودنش اطمینان هست نه به کامل بودنش!

اینکه گفته میشه
1- 99.99 درصد جامعه مثل منه
2- خدا به خاطر اندیشه ناقص انسان پیامبر فرستاده
3- ما در کشوری با شرایط خاص و مردم خاص و جهانی خاص و زمانی خاص خودش زندگی می کنیم
4- اگر نیازهای من تامین بود به قطع به علم عشق می ورزیدم

باید مستدل ، بر اساس منبع یا ارائه روش و جامعه آماری مناسب با ذکر مشخصات دقیق باشه، غر زدن که یاریگری یا اشتراک تجربه نیست. حتی اگر تجربه ای از شخص گفته می شه باید گفته بشه من 5 سال صنعت بودن 5 سال کسب علم (نه مدرک) کردم این یکی از آن جهات بهتر بود.

1- اگر منابع ارایه شده در بالا مطالعه شوند مشاهده می شود که با مطالعه صدها نمونه آماری در جامعه چنین نتایجی ارایه شده اند در ده ها مدل جامعه آماری مختلف.

2- داشتن اندکی پول برای زندگی کافیه، خوشبختانه امروزه شما می تونید حتی معلم در شهرستان بشید، با حقوقش زندگی کنید و علم زیادی کسب کنید. خوشبخت هم باشید. نیازی نیست توی اون پایین های هرم مازلو گیر کنید. نیازی هم نیست برید بال شهر تهران پنت هاوس بگیرید و مازراتی سوار شید.

3- اگر کمی با تاریخ ایران، آمریکا، اروپا، کانادا، ژاپن،کره … آشنا باشید می بینید که الان ایران برای عاشقان علم قابل تحمله. خواستید می تونیم در همین مورد خاص بحث کنیم. اما همیشه هم کسایی بودن که می گفتن چند سال پیش بهتر بود!

4- بر عکس اونچه بیان شد، بنده از مدینه فاضله حرف نمی زنم. توی بازار کار کردم. توی صنعت کار کردم، توی دانشگاه هم کار کردم، تجربه ام رو گفتم.

5- می پذیرم افراد عاشق علم مشکلاتی رو دارند، اما یک سر به بازار و صنعت هم بزنیم بد نیست اوضاع اون ها و کارمندان اونجا هم که خوب نیست. پایه صفر بازار 500 می گیره پایه صفر معلم چقدر می گیره؟ ما چندتا صنعت کار و بازاری رو دیدیم که وضعشون خیلی خوبه ولی آیا دیدیم برای رسیدن به این جا چه ریسک هایی که نکردن، چقدر از همقطارانشون به خاک سیاه نشستن که نه پولی مونده براشون و نه علمی؟ حتی با اون هایی که ماشین و خونه آنچنانی داند صمیمانه صحبت کردید که ببینید می گن برای داشتن اعتبار مجبور به قرض شدید شدن و اکثر این اموال مال بانکه نه خودشون؟ هر شب نگران پاس شدن چک، کلاه برداری و … آمار نرخ برگشت چک، تغییر ورشکتگی در بازار، سکته بر اساس کلاهبرداری ملت و دولت رو مرور کنید با تجربه شخصی من در بازار انقلاب و بازار کاشانی هماهنگه تعداد پیمانکاران ورشکست شده در دولت قبل رو مشاهده کنید چون آمارش اومده (افراد کلاهبردار، استثنایی، متقلب و اختلاسگر رو حذف کنید از فضای فکریتون). حتی می تونید بیینید که در آمریکا هم نرخ گذر یک صنعت جدید از 5 سال بالاتر از 30 درصد نیست.
یک وقت اوضاع فکریمون جوری نشه که بدون اینکه بدونیم به کجا، فقط از وضع حاضر فرار کنیم.

2 پسندیده

##پرسش

  • شما اگه عالم بشی، از علمت چه استفاده ای میکنی؟

  • شما اگه ثروت کافی داشته باشی، از ثروتت چه استفاده ای میکنی؟

  • چه استفاده هایی از علم میشه کرد؟

  • چه استفاده هایی از ثروت میشه برد؟

4 پسندیده

@meyma @Ahmad_Khan
مباحثه شما بسیار زیبا و نکته بر انگیز هست ولی یه مقدار از سوالی که من داشتم دور شدید حس میکنم. یکسری نکات مبهم توی بحث های شما بود که خیلی دوست دارم از دیدگاه خودتون برام بیشتر توضیح بدید. حس میکنم شما عزیزان بدون شک یه تصمیم تاریخی تو یه دوره ای از زندگی تون گرفتید که منجر به موفقیت مورد نظر امروزتون شده و خوب من الان دز مقطعی هستم که اون تصمیم رو بگیرم. میشه برام بیشتر در مورد رشته تون و اینکه چطور این تصمیم رو گرفتید بیشتر توضیح بدید.یا مثلا lolmol @ چی شد که تصمیم خودتون برای ادامه تحصیل و یا درامد زایی رو گرفتید و چه شرایطی وجود داشت که شما رو به سمت این تصمیم سوق داد. خیلی دوست دار نکات مثبت و منفی تصمیم هاتون رو که اون موقع گرفتید بگید و اینکه اون موقع چیکار میکردید الان شرایطتون بهتر میشد. این خیلی بیشتر میتونه به من کمک کنه

ببینید من چرا باید عاشق علوم عقلی بشم، آیا فقط و فقط به این خاطر که علم است دوست دارم یا به خاطر پیامدهای اون، من مثلا در زمینه سدسازی کار میکنم چونکه سدسازی را دوست دارم یا به خاطر منافعی که دارد، من در صنایع هوافضا کار میکنم چون صنعت هوایی را دوست دارم یا پیامدهای اون، من پزشکی را دوست دارم چون سینه ایی را می شکافم و مریضی را از مرگ نجات میدم این برام کافیه، من در زمینه معدن کار میکنم چون معدن را دوست دارم این منطقیه وووو، هر انسانی از دو بخش مادی و معنوی تشکیل شده یک بعد اون با مسائل روحانی سیراب میشود و یک بعد با مسائل مادی، این تعادل در انسانهایی که به سمت علوم عقلی می روند بیشتر به سمت مادیات می رود، مگر اینکه در مسیر عرفان و قرب الی ا… نیاز به کار عامه پسندی باشد وگرنه کار بی حاصلی چون صرف دوست داشتن چیزی مثل علم مشابه بت پرستی کاری بی فایده و حکایت قصه لقمان و زنبور بی عسل مطرح میشه، مثل اینکه از من بپرسند چرا زنبور عسل را مورد مطالعه قرار میدی بگم چون زنبور عسل را دوست دارم و اگر کمی با دقت بر لبان و ذهن سوال کننده دقت کنی یک لبخند و علامت سوال در ذهن نقش می بندد، در زمینه سوال @lolmol باید بگم من اگر علم داشتم از علمم برای کسب درآمد و رزق حلال استفاده می کردم یعنی کاری میکردم که منتج به نتیجه گیری بشه اگه جراح بودم ۵ تا عمل پولی انجام میدادم یک عمل برای رضای خدا انجام بدم تا رضایت خدا و بندش حاصل بشه، و اگر ثروت داشتم مقدار زیادشو برای خودم هزینه می کنم و مقدار زیادشو در مسیر نشر علم و به عنوان آنجل برای کسانی که دنبال توسعه زندگی بشری هستند مورد استفاده قرار میدم، یه مقدارشم وقف می کنم که مثل قلم چی مالیات ندم، یا مثل بنیاد بیل گیتس در توسعه زندگی بشری ، بخش آموزش و بهداشت عمومی، بیماریهای غیر قابل علاج و رفاه جامعه هزینه میکردم.

من هیچ وقت از عشق و قرب و … حرف نزدم! حرف دقیق من اینه مادیات هیچ لذت و خوشبختی نمی‌آره، استفاده ما از مادیاته که لذت می‌آورد. لذتی هم که از مادیات می‌برید خطی نیست. یعنی لذتی که از ۱۰۰ میلیون میبرید ۱۰ درصد لذتی که از ۱ میلیارد می‌برید نیست. از مرحله‌ای به بعد لذت لگاریتمی افزایش پیدا می‌کنه و در جایی ثابت می‌شه. مطالعات زیادی انجام شده (همان منابع ذکر شده در بالا) که نشون می‌ده اگر یک نفر ۱۰۰ میلیون دلار پول ببره و نفر دیگر قطع نخاع شود بعد از چند سال فرق چندانی در لذتی که دو نفر از زندگی می برن نیست! (مگر اینکه فرد قطع نخاع شده مثل اغلب اطرافیانم مرتب شرایط فرد سالم و پولدار را رصد کرده و بخواهد مثل وی باشد) ممکنه بگید نه من در مورد پولی صحبت می کنم که حلال باشه و براش زحمت کشیده باشم. خوب اونجا پول مطرح نیست بلکه حل مسئله و جنگندگی و سایر موارد غیر مادین که دارند به شما لذت می‌دن نه پولی که به دست آوردید (نمی‌دونم ماهی‌گیری رفتید یا نه، جوجه‌کباب درست کردید یا نه: ماهی گرفتن یا درست کردن جوجه بیشتر از خوردن لذت داره). جالبه بدونید مغز حتی نمی‌تونه به درستی فرق بین خنده مصنوعی (ناشی از توجیه) و واقعی رو تشخیص بده!

در رابطه با پرسش مطرح شده توسط lolmol هم می‌تونم بگم این‌ها با چهار فرض قابل قبوله:
۱- شما در تمام زندگی روحیات یک‌سانی داشته باشید! یعنی مثلا اگر بچگیاتون برای خوردن یک شکلات حاضر بودید ۱ روز وقت بگذارید، الان هم همونقدر برای خوردن یک شکلات ارزش قائلید!
۲- رسیدن به هردو مثل خریدن باشه، مثل اینکه بگید من ۱ میلیون دارم می‌خوام علم بخرم یا ثروت، حالا کدوم رو انتخاب کنم. بدون گذشتن وقت زیادی بدون شنیدن غر و تحمل فشار به همون برسی و اصلا نیازی نباشه که چشمات رو ببندی و با تمام وجود در یکی تلاش کنی.
۳- رسیدن به یکی به معنی حذف دیگری است. یعنی اگر من دنبال علم رفتم دیگه بی پولم یا به قول دوستمون در پایین هرم مازلو گیر می‌کنم. اگر هم برم دنبال پول بی‌سواد می‌مونم و دانش آنچنانی نخواهم داشت.
۴- عالم کل باشی! مثلا آیا قبل از اینکه گوشی هوشمند وارد بازار شود، آیا تصور می‌کردید که می‌شود چنین کارهایی و با چنان کیفیتی را از یک گوشی داشت؟ چطور می‌توانی آینده‌ات را روی چیزی بگذاری که نمی‌دانی چیست؟ اگر از انسان 200 سال پیش می‌پرسیدی گوشی هوشمند را انتخاب می‌کنی یا گوگل گلس را (بدون اینکه خود شما و آن شخص دانشی از مشخصات آن داشته باشد) آیا انتخاب عاقلانه‌ای از آن شخص متصور بودید؟ سوال خیلی ساده‌تر: سال اولی که وارد دانشگاه شدید اصلا می‌دانستید ممکن است چنین تجربیاتی را برای خود در دانشگاه رقم بزنید؟ اگر چنین است زندگی فوق‌العاده کسالت‌باری دارید!

در نهایت می‌تونم بگم که
۱- انسان امروز با انسان دیروز فرق می‌کنه، خیلی از اتفاقات روحیات و خواسته‌های ما رو تغییر می‌دن، روزی حاضریم برای قبولی در کنکور از خیلی چیزا بگذریم ولی وقتی وارد می‌شیم می‌بینیم نه آش دهن‌سوزی هم نبوده،‌ عاشق یک نفر می‌شیم و قبل از زندگی حاضریم براش بمیریم و بعد از یک سال گذشت از وصال حاضریم از دست طرف بمیریم!
۲- رسیدن به علم یا ثروت راحت نیست، سختی داره، سال‌ها زمان می‌بره تا تازه به راحتی برسی،‌ سال‌ها باید در بازار شاگردی کرد، چندین تجارت را راه انداخت تا توی یک کاری موفق شد. نمی‌شه وسطش هی جا زد. علم هم همین طور نمی‌تونی هی فکرت به پولی که بازاریا کسب می‌کنند باشه و در حد خودت دانش خوبی کسب کنی.
۳- همیشه باید career رو با job جدا دونست. ما وقتی داریم از علم و ثروت صحبت می‌کنیم داریم به عنوان یک نقشه راه نگاه می‌کنیم نه شغل. یعنی من می‌خوام پول بیشتری کسب کنم یا علم بیشتری. ممکنه پس از انتخاب هر مسیر ده ها شغل عوض کنیم اما در همون راه، مثلا در کسب علم، یک روز معلم، یک روز استاد دانشگاه، یک روز محقق صنعت، یک روز شرکت دانش بنیان و … در مورد بازار هم همینطوره.

۴- یکی از تاکیدات من اینه که نباید هوس‌ران بود. ببینید یک زن (یا مرد) رو در نظر بگیرید که پس از ازدواج مرتب به دیگر مردان (زنان) نگاه می‌کنه و همسرش رو از نظر قیافه، سطح اجتماعی،‌ مالی و … مقایسه می‌کنه. کاری به اخلاقی یا غیر اخلاقی بودن این کار ندارم. نکته اینه که حال طرف بد می‌شه. شاید نتونه درک کنه که زن فلانی گریم کرده، آرایش کرده و … که در لحظه‌ای به چشمش زیباتر می‌آید یا شوهر فلانی اگر اخلاقش به ظاهر خوب است معلوم نیست که در خانه هم چنین باشد. همه سعی می‌کنند در بیرون بهتر دیده شوند به غیر از افرادی که واقعا از زندگی راضی هستند و دنبال سوزاندن دیگران نیستند! یک وقت زندگی ما جوری نباشد که هوس‌رانی حکم‌فرما باشد.
و مرتب بر چیزی که داریم نق بزنیم و به داشته دیگران رشک ببریم. شما در یک جمع تاکسی، بازاری، استاد دانشگاه و … بنشین، همه از خوبی شغل دیگران حرف می‌زنند! اشکالی نداره اگر همسرت را دوست نداری و می‌خواهی طلاق بگیری ولی تا وقتی می‌توانی خوب زندگی کن و روی بدی‌ها مانور نده، چون همیشه بدی هست و لذت و آزار از یک رخداد شما بیشتر به تفکر برمی‌گردد تا ماهیت رخداد.

۵- همیشه وقتی انسان دنبال حقیقت می‌گردد باید چرخه کامل را در نظر بگیرد. به عنوان مثال: ۴ سال اول هیئت علمی به dog-race معروف است. دانشگاه و گروه هر بلایی بخواهند سر شما می‌آورند. شما تازه در استاد تمامی و شاید بازنشستگی به آرامش می‌رسید. حالا شما بیا آرامش، امنیت مالی،‌ امنیت اجتماعی، روابط خانوادگی، امنیت خانوادگی، سلامت، شادابی، محیط اجتماعی،‌ تفریحات، پرستیژ،‌ احترام، درآمد یک استادتمام ۵۰ ساله را با یک بازاری ۵۰ ساله مقایسه کن! حالا ۶۰ ساله، حالا ۷۰ ساله و … فکر می‌کنم اگر واقعا نگاه کنید خیلی چیزها دستتون می‌آد. همین روند رو هم برای بازار یا صنعت در نظر بگیرید. اگر پیدا کردن آدم‌هایی که در حال مرگ هستند و در یکی از دو زمینه پیشتاز بوده‌اند سخت است کتاب بخوانید. زندگی‌نامه (نه موفقیت نامه) بزرگان صنعت و دانشگاه را مطالعه کنید. بنابراین نه من نه هیچ کس دیگری که چرخه کامل زندگی را طی نکرده‌ایم انسان‌های شایسته‌ای برای مشاوره بر اساس زندگی شخصی خود نیستیم. صرفا می‌توانیم منبع معرفی کنیم یا نقل قول کنیم.
در نظر نگرفتن این مورد آخر می‌تواند به افسردگی‌های مداوم، چشم و هم‌چشمی، عدم تلاش زیاد و لذت نبردن از زندگی بشه.

1 پسندیده

مطالعات زیادی انجام شده (همان منابع ذکر شده در بالا) که نشون می‌ده اگر شما ۱۰۰ میلیون دلار پول ببرید یا قطع نخاع بشید بعد از چند سال فرق چندانی در لذت از زندگی شما نیست!
[/quote]من نمیدونم شما چرا میخواهید منکر نقش ثروت در زندگی انسانها بشوید، من نمیدونم شما چرا میخواهید ثابت کنید مادیات بدند، استفاده از امکانات بد است، ثروت و علم لازم و ملزوم هم هستند، ثروت با بدبختی رابطه مستقیم ندارد، شما میتوانید ثروتمند باشید و حاتم طایی، شما میتوانید ثروتمند باشید و بیل گیتس، شما میتوانید ثروتمند باشید و وارن بافت، شما میتوانید ثروتمند باشید و در عین حال علم داشته باشید، شما میتوانید ثروتمند باشید ولی لازم نیست نخاع شما قطع شود، شما میتوانید ثروتمند باشید و نامتان مرک زوکربرگ باشید، شما میتوانید برین و پیج باشید و در عین ثروت بدنی سالم و شاداب داشته باشید و در خط مقدم علم نوآوری باشید، شما میتوانید استیو جابز باشید که اصلا ماشین بنز آخرین سیستمش پلاک نداشت و هر شش ماه یکبار اونو عوض میکرد، شما میتوانید صاحب فروشگاههای زنجیره ایی وال مارت باشید ودر عین ثروت، علم و نوآوری را به بند بکشید، ثروت میتواند همراه علم و علم همراه با ثروت باشد و فقط و فقط به جای بهانه گیری باید روش کسبشو یاد بگیریم و هیچگونه منافاتی با هم ندارند @bgolshaee@

1 پسندیده

نمی دونم چطور از نوشته هام، چنین چیزی برداشت شد که پول بده؟ هیچ کس نمی گه پول بده. اون مثال برنده شدن و قطع نخاع بین دو فرد متفاوت بود.

مثال های خوبی زدید. سبک زندگی همون زاکربرگ رو نگاه کنید. رد کردن پیشنهاد فوق العاده خرید فیسبوک در اوایل کار رو. اگر زاکربرگ فقط دنبال پول بود همون اول فیسبوک رو فروخته بود. اگر دنبال مادیات بود خانه آنچنانی می نشست.

از استیوجابز مثال زدید که وجه تمایزش استاندارداش بود، اون تمام هدفش پول نبود. سخنرانی هاش و زندگی نامه و سبک زندگیش رو بخونید کاملا مشخصه مادیات به اون معنا براش ارزش نداشت. نهضت هیپی ها در اون دوره آمریکا رو مطالعه کنید می بینید که از اون روش پیگیری می کرد.

بیل گیتس که یک متقلب و دروغگوست، بارها تقلب کرده و مردم رو فریب داده. نمونش اعلام آماده بودن سیستم عاملش قبل از استارت پروژه و سه سال قبل از آماده شدن نسخه اولیه. نمونه دیگش دزدیدن ایده سیستم عامل تصویری از جابزه. حالا بعضیا اسم این رو می گذارن مدیریت یا زرنگی. تازه بعد از سال ها شروع کرد به بخشش برای فرار از مالیات. باز هم اشکالی نداره ولی چقدر احتمال داره شما مسیر همون رو برید یا شبیهش رو و به پول آنچنانی برسید؟

پول حاتم طائی از کجا آمده بود که اینچنین خرج می کرد؟ وقتی پولش تمام شد چه کرد؟ برای چه شما اسم او را هنوز حفظ هستید؟ اگر روش پول به دست آوردن حاتم را پیدا کردید و توانستید به کار برید می توان از او به عنوان مثال بهره برد!

سرگئی برین و لری پیج که دیگه بهترین مثالن، اگر دنبال پول محض بودن برای چی باید موتور جستجوی مجانی می نوشتن؟ برای چی دکترا خوندن؟ خوب می رفتن یک جا کار می کردن. شما بیین اون ها کی به درآمد زایی رسیدن. هنوز هم اگرچه بعضی از رفتارهای گوگل قابل قبول نیست، ولی بازهم نمی شه چنین غولی رو نتیجه پول به عنوان هدف دید.

والمارت چند بار نابود شد؟ تازه پسرش تونست از اون پول لذت ببره! هرچند مادیات زیاد داشت. اگر کسی تحمل چندین نابود شدن داره و به احتمال 1 در میلیارد والمارت بشه من تحسینش می کنم.

من بازهم تاکید می کنم پول یک علت است برای خوشحالی، اگر هدف کسی کسب پول بدون امکان بهره بردن و لذت است که هیچ، اما اگر پول را برای لذت و خوشبختی می خواهیم، به عنوان یک وسیله به آن نگاه کنیم نه هدف. اگر هدف است که دیگه شخصی لازم نیست بین علم و ثروت انتخاب کند. کسی سوال علم یا ثروت براش پیش میاد که دقیقا نمی دونه کدوم مسیر رو بره و پول رو هدف نمی دونه.

حافظ خیلی خوب موضوع رو رسونده:
آب کم جو تشنگی آور به دست. تا زند آب از بالا و پس

بحث ها رو نخوندم ولی جواب من به سوال پست اینه که “علم” و “ثروت” اصلا دو مقوله ی مقایسه پذیر نیستند. مثلا شما نمی تونید رادیو رو با تلفن مقایسه کنید یا در رو با دیوار.

اما با توجه به توضیحات متن اگر می خواید سبک زندگی “علم اندوزانه” رو با سبک زندگی “ثروت اندوزانه” مقایسه کنید به نظر من این تقسیم بندی اصالت نداره. ممکنه یک پزشک با انگیزه ثروت اندوزی دانش پزشکی رو کسب کنه و یک نفر با انگیزه ی علم اندوزی یا نشر علم سراغ تجارت بره.

1 پسندیده

سلام وقت بخیر
مباحث رو نخوندم. حتما خواهم خواند اما بعد از گذاشتن اون چیزی که با خوندن موضوع علم بهتر است یا ثروت هر دو و یا هیچ کدام.
نمی خوام پیش درآمد ذهنی داشته باشم.
اما نظر کاملا شخصی من و تجربیاتم در این بازه عمری که خدا به من داده:
عبارت فوق می تونه هر سه بخشش درست باشه یعنی چی؟ به این معنی که هم علم بهتر هستش و هم ثروت و هم میتونه علم بهتر از ثروت باشه و یا عکسش یعنی ثروت بهتر از علم. و یه جاهایی شاید هیچکدوم. بسته به زمان مکان نیاز و نوع باور اعتقاد و تربیت و فرهنگ هر فرد خانواده فرهنگ و جامعه می تونه متفاوت باشه. و شاید خیلی سخت بشه گفت که کدوم نظر کاملا درست و یا غلط هستش.
زندگی به من نشون داده هر دوش کنار هم خیلی خوبه. منافاتی با هم ندارند می تونیم هم باسواد و عالم باشیم و هم ثروتمند. و از نظر من افراد توانمند کسانی هستند که هر دوی مورد بالا رو به نحو درست از نظر خودشون کنار هم دارن. که البته کنار هم نباشن هم موردی نداره.
آدم باسواد و علمی که مدارج علمی رو خوب طی کرده و معادل مدرک تحصیلیش سواد و علم در یک حوزه خاص داره حتما می تونه گلیمش رو از آب بکشه بیرون. حتما اتفاق خواهد افتاد اگر دید و شناختش از جامعه و مردم هم در اندازه سواد و مدرک واقعیش باشه بنابراین می تونه ثروتمند هم باشه.
لزومی نداره من حتما در زمینه علمم به ثروت برسم. درس به من قدرت تفکر و ایده باید بده قدرت نگاه و تصمیم گیری درست. پس شاید ما تعریفی درست از علم و سواد نداریم تو جامعممون. مگه مبشه شما یه پزشک باسواد و خبره باشی و درآمد خوبی نداشته باشی. مگه مبشه شما یه اقتصاددان و مهندس تک و باسواد و نمونه باشی و درآمد و پول خوب نداشته باشی. جامعه شناس فیلسوف و یا هر شاخه درسی دیگر که داری. بنابراین شاید لزوما در همون رشته تحصیلیت به ثروت نرسی اما تحصیل تو اگر درست تو رو آموزش داده باشه می تونه به شما قدرت تفکر و فنآوری و در نتیجه درآمد خوب بده. اگر نده پس نوع آموزش و تحصیل ما غلط بوده و یه جاش میلنگه.
من میخوام بگم اگر شما دکترای جامعه‌شناسی اصلا نه لیسانس جامعه شناسی داری و الان تولید کننده پوشاک هستی به این معنی نبست که تحصیلتون به دردتون نخورده اتفاقا برعکس اون تحصیل و رفت و آمد به دانشگاه و مطالعاتتون و خیلی چیزای دیگه شاید به شما راهکار یک تولید کننده بودن رو داده. با احتمال بالایی می تونم بگم یک آدم تحصیل کرده که نخواد و فکر نکنه که حتما حتما خودش رو تو فضای علمش محبوس کنه حتما می تونه درآمد داشته باشه و پولدار بشه. کلمه دثروتمند بودن رو اینجا حدف کردم پون فکر میکنم ثروتمند بودن چیزی جدا و خیلی باارزش‌تر از پولدلر بودن هستش. فردی میتونه هم پولدار باشه و هم عالم اما ثروتمنئ نباشه(البته این باز نطر من هستش)
اما یه آدمی که پولدار هستش می تونه تو زمینه کاریش آدم موفقی باشه، شایدم از پدرش و یا کسی اون پول بهش به ارث رسیده باشه ولی می تونه همزمان تحصیلات عالیه هم داشته باشه و شایدم با پول بتونه مدرک تحصیلی بخره اما علم و سواد نه فرهنگ نه. من موافق این موضوع نیستم که پول همه چیز برا آدم میاره. چیزی که دیدم و یجورایی بهم ثابت کرده این هستش که همه اونایی که پول خوبی هم دارن و حتی اعتبار و شخصیت لازم رو دارن و واقعا همه براشون احتمال قائل هستن همیشه دوست داشتن و دارن که تحصیلات دانشگاهی هم داشته باشن. وقتی جوونا و کم سن و سالا و هر کسی در مورد موفقیت و پولدلر بودنشون ازشون سوال میکنن تقریبا همشون با اندک تفاوتی میگن پول خوبه اما حتما درس هم بخونید و انگار به نقص یا یه حلقه گمشده ایی از باب نداشتن تحصیلات آکادمیک حس میکنن و وقتی کنار یه تحصیل کرده وایمیسن دلشون بیشتر از قبل اون تحصیلات رو میخواد.
بنابراین هر دوش خوبه و خوبتر خواهد بود هردوش کنار هم باشه تا لذت و ثروت بیشتری واسه آدما بیاره. مبشه خیلی بیشتر توضیح داد. نمی دونم تا چه اندازه تونستم منظورم رو برسونم. واقعا هر دوش خوبه بسته به موقعیت و فرصتهایی که در اختیارمون قرار گرفته و یا موقعیت ها و ایده هایی که خودمون ازشون خوب استفاده کرده باشم.
روز خوش

5 پسندیده

این نوشته خلاصه‌ای از موضوعی پربازدید، در محیط نوآوری بازِ پادپُرس است. راهبران پادپُرس، برای سهولت دسترسی شما، این جمع بندی از پاسخها را فراهم آورده‌اند.اگر مایل به بیان تجربه خود در این موضوع هستید، ثبت‌نام کنید.

با پول به اهدافم می‌رسم

رسیدن به اهدافی چون مسافرت و گشت و گذار و خیلی چیزهای دیگه با پول به دست میاد.

از طرفی، می‌تونیم بپرسیم که هدف نهایی علم‌اندوزی چیه؟ آیا غیر از اینه که از این راه دنبال کسب منافع مادی هستیم؟ اصلا قصد ما در مطالعه اینرسی و قوانین نیوتن یا ساخت ماهواره‌ها، صنایع مختلف و… چیه؟ آیا جز کسب سود است؟ در کل پاسخ به این پرسش، بستگی به اندیشه، ایدئولوژی و جهان بینی فرد داره که مسیر زندگی فرد و این که چند درصد به علم بها میده و چند درصد به ثروت را نشان میده و از فردی به فردی فرق داره. خیلی خوب میشد اگه می‌تونستیم هر دو را با هم داشته باشیم.

علم با ثروت قابل معاوضه نیست

اگر به تاریخ نگاه کنید، مشاهده می‌کنید که حتی پادشاهانی که از قدرت، پول و رفاه کامل برخوردار بودند، حاضر بودند چنین امکاناتی را بدهند و به جاودانگی برسند. به نظر شما چه کسانی نیک‌نام‌تر و جاودانه‌تر از کوری، آینشتاین، نیوتون و فیثاغورث خواهند بود؟ منافع مادی تا حدی خیلی هم خوب است. اگر کسی در بحث مادی از حد بگذرد ولی در سایر زمینه‌ها کمبود داشته باشد، به کاریکاتوری می‌ماند با دست راست چهار متری و سایر اعضا دو سانتی. این که برخی این مدل کاریکاتوری را دوست دارند، موردی ندارد ولی عموم مردم چنین چیزی را نمی‌پسندند.

رسیدن به علم یا ثروت راحت نیست، سختی داره، سال‌ها زمان می‌بره تا تازه به راحتی برسی،‌ سال‌ها باید در بازار شاگردی کرد، چندین تجارت را راه انداخت تا توی یک کار موفق شد. نمی‌شه وسطش هی جا زد. در مورد علم هم همین طور، نمی‌تونی مدام به پولی که بازاریا کسب می‌کنند فکر کنی و در حد خودت دانش خوبی کسب کنی.

پول یک وسیله است نه هدف

اگر هدف کسی کسب پول بدون امکان بهره بردن و لذت است که هیچ، اما اگر پول را برای لذت و خوشبختی می‌خواهیم، به عنوان یک وسیله به آن نگاه کنیم نه هدف. اگر هدف است که دیگه شخصی لازم نیست بین علم و ثروت انتخاب کند. کسی سوال علم یا ثروت براش پیش میاد که دقیقا نمی‌دونه کدوم مسیر رو بره و پول رو هدف نمی‌دونه.

علم و ثروت مقایسه‌پذیر نیستند

علم و ثروت اصلا با هم قابل مقایسه نیستند. اما بخواهید سبک زندگی علم اندوزانه رو با سبک زندگی ثروت اندوزانه مقایسه کنید، به نظر من این تقسیم بندی اصالت نداره. ممکنه یک پزشک با انگیزه ثروت اندوزی دانش پزشکی رو کسب کنه و یک نفر با انگیزه ی علم اندوزی یا نشر علم سراغ تجارت بره.

علم و ثروت منافاتی با هم ندارند

لزومی نداره من حتما در زمینه علمی که در آن تحصیل کرده‌ام به ثروت برسم. علم به من قدرت تفکر و ایده میده، همین‌طور قدرت نگاه و تصمیم‌گیری درست به پدیده‌ها. پس شاید ما تعریف درستی از علم و سواد نداریم تو جامعه‌مون. مگه میشه شما یه پزشک باسواد، اقتصاددان و مهندس تک و خبره باشی و درآمد خوبی نداشته باشی؟ همان‌طور که گفتم، لزومی نداره که در همون رشته تحصیلیت به ثروت برسی. اما تحصیل و آموزش می‌تونه به شما قدرت تفکر و فناوری و در نتیجه درآمد خوب بده. اگر نده پس نوع آموزش و تحصیل ما غلط بوده و یه جاش می‌لنگه.

3 پسندیده

با سلام.
طبق گفته ی دکتر بیکن:”این سوال را نمی توان حل کرد.این سوال را باید منحل کرد.”در دوره ای که ما زندگی می کنیم،در واقع پس از جنگ جهانی دوم ،مثلثی در جامعه پدید آمد به نام مثلث “علم_قدرت_ثروت”.بدین معنا که علم برای افراد قدرت و ثروت می آورد،قدرت ،علم می آورد و ثروت، و علم هم ثروت و قدرت می آورد.بخش اول بدیهی است که ثروت قدرت می آورد و بلعکس.درباره ی بخش های بعدی باید چند مثال زد:
۱-(ثروت/قدرت)،علم می آورند:در همان دوره ی جنگ جهانی باید به همان آمریکا اشاره کنیم که با قدرت و ثروتی که داشت،دانشمندان را از جمله آلبرت انیشتین، جذب کشورش کرد.در این دوره نیز مرلکز علم جهان کشور های قدرتمند و ثروتمند هستند. همچنین اکثر عالمان و دانشجویان جهان جذب این کشور های قدرتمند و ثروتمند می شوند.
۲-علم،(ثروت/قدرت) می آورد:در عصری که ما در آن زندگی می کنیم یعنی پس از جنگ جهانی دوم علم به وسیله تبدیل شد که جامعه جهانی به دنبال به دست آوردن آن هستند و حاضرند برای کسب آن پول بدهند پس یک عالم ثروتمند می شود.برای مثال می توان به جایزه ی نوبل اشاره کرد.از طبعات ثروت او قدرت است.
پس این مطلب شما شاید بتواند پاسخگوی این سوال در پیش از جنگ جهانی دوم باشد.زمانی که دانشمندان در زیرزمین خانه اشان آزمایش می کردند و حاکمان ثروتمند به جنگ های خودشان می پرداختاند.منتهی پس از جنگ جهانی دوم این قضیه تغییر یافت مانند خدمت آلبرت انیشتین به آمریکا در ساخت بمب اتم.از آن زمان این سه وارد رابطه مستقیم مثلثی شدند.

طبعا اولی مهمتر است اما در زمانه معاصر دومی ارج بیشتری پیدا کرده و حتی باعث شده علم به یک جوک و مضحکه تمام عیار تبدیل شود. مثل قضیه نگاه مالی به چاپ مقاله که به بحران جهانی publish or perish (چاپ کن یا بمیر) تبدیل شده و به تلمباری از کاغذ باطله (با نام مقاله علمی!) منتهی شده.
قاعدتا حفظ اعتدال در این میان خیلی لازم و ضروری است و باید فرمان را از دومی اندکی به سمت اولی چرخاند.
اما در سطح یک فرد ، صددرصد ثروت انتخاب بهتری است.

قطع به یقین اول ثروت و بعد در کنار اون استفاده از ثروت برای کسب علم و در نهایت رسیدن به موفقیت های بیشتر. بدون ثروت هم میشه موفق شدن و به علم رسید اما به سختی مخصوصا در ایران