واقعیت و حقیقت در زمان خاص خودشون تلاقی پیدا میکنن! هر واقعیتی برای رسیدن به حقیقت به زمان نیاز داره
نمی دونم واقعا چرا چیزی که هزار درصد مشخص هست رو با تعاریف و توضیحات گوناگون شرح میدیم . امکان اینکه به غیر از این تعریف ، تعریف دیگه ای داشته باشه اصلا متصور نیست . و با دید و نظر دیگری هم نمیشود به موضوع نگاه کرد .
خیلی ساده … حقیقت آن چیزی است که باید اتفاق می افتاد ولی واقعیت آن چیزی است که اتفاق افتاده است . شاید مساله ای هم واقعیت داشته باشد و هم حقیقت . تمام
سلام دوست عزیز شما دقیق برعکس اشاره کردید و مثالهایتان درست بود اما بلعکس
حقیقت همیشه یک چیز واحد و مشخص است اما واقعیت برداشتهای دیگران از حقیقت است
واضح ترین مثال معروف در این مورد ماجرای فیلی بود که در شب مردم با این برخورد کردند فیل یک حقیقت بود اما واقعیت رو هرکسی به ظن خود بیان کرد
یکی فیل رو ستونی محکم شناخته بود و دیگری که به گوش فیل دست زده یود اونو پرده ای زخیم درک کرده بود و هریک واقعیت رو مطرح می کردند در صورتی که واقعیت هریک با دیگری فرق داشت
واقعیت پرده ایه که نمیذاره حقیقت چشم تاریک ما آدما رو کور کنه
درود زیبا بیان کردی.
درود به همه.
حقیقت اون چیزیه که بوده، هست و خواهد بود اما واقعیت اون چیزیه که واقع شده بعنوان مثال، دوتا خط موازی هیچوقت همدیگرو قطع نمیکنن این یک حقیقته چون در گذشته همدیگرو قطع نمیکردن،الان قطع نمیکنن و درآینده هم قطع نخواهند کرد.
حالا یه مثال از طبیعت، اینکه از درخت گردو گردو برداشت میشه حقیقته چون امکان نداره گردو بکاری گیلاس برداشت کنی، اما یک درخت گردو واقعیته چون ممکنه این درخت از بین بره پس واقعیت میتونه تغییر کنه اما حقیقت هیچوقت تغییر نمیکنه.
درود، ضمن موافق بودن با نظر شما، اضافه می کنم که واقعیت دارای دو وجه ممیزه نسبت به حقیقت است، اول اینکه دارای بعد(dimensions) است و دوم اینکه دارای زمان(era, period, time) است.
واژه حقیقت وامواژهای است که از واژه عربی حقیقة وارد فارسی شدهاست. معادل انگلیسی واژه حقیقت واژهٔ Truth میباشد.
و آنچه در جهان به صورت عینی دیده میشود، واقعیت نام دارد.
ریشهٔ کلمهٔ واقعیت، “وَقَعَ” به معنای رویدادن و یا اتفاق افتادن است. واقعیت اشاره به امور عینی و یا اموری که اتفاق میافتند دارد.
تفاوت حقیقت و واقعیت
حقیقت بر خلاف واقعیت امری است که لزوما با برهانهای علمی قابل اثبات نیست. در بسیاری موارد حقیقت به نوع نگرش افراد نیست بستگی دارد. بطور مثال واقعیت و حقیقت واقعه کربلا را میتوان به این دو صورت بیان کرد.
واقعیت: حسین و یارانش به سمت کوفه حرکت کردند، لشکریان یزید در محلی به نام کربلا بر آنها حمله کردند، و حسین کشته شد. و یزید پیروز این جنگ بود.
حقیقت به عقیده یه راوی از این واقعیت میتواند این باشد: «در واقعه کربلا امام حسین و یاران با وفایش برای نجات دین اسلام تصمیم به هجرت به کوفه گرفتند. اما لشکریان یزید ملعون به آنان حمله کردند و در این واقعه امام حسین به شهادت رسید. و امام حسین توانست با نثار خون خود اسلام را زنده نگاه دارد و به حق او پیروز این میدان بود.»
همانطور که میبینید برای اثبات واقعیت این موضوع میتوان برهانهایی از جمله کتب تاریخ آورد. اما در مورد حقیقت نمیتوان این کار را کرد. این به این معنی نیست که حقیقت چون همیشه اثبات پذیر نیست دارای درصد صحت کمی است، زیرا امکان صحت آن همیشه وجود دارد.
اگر در ریشهٔ واژگان حقیقت و واقعیت دقیق شویم، تفاوتهایی را مشاهده میکنیم. ریشهٔ کلمهٔ حقیقت، “حق” به معنای راستی و درستی است و ریشهٔ کلمهٔ واقعیت، “وَقَعَ” به معنای رویدادن و یا اتفاق افتادن است. حقیقت، اشاره به ماهیت راست و درست دارد و واقعیت اشاره به امور عینی و یا اموری که اتفاق میافتند.
البته این نگاه، شاید برخورد سادهنگرانهای به مفهوم حقیقت باشد. متفکران و فلاسفهٔ گوناگونی، در طی فعالیت و تلاش فکری و فلسفیشان به تبیین مفاهیم حقیقت و واقعیت پرداختهاند.
ریشه اتیمولوژی کلمه انگلیسی ذکر شده " درستی" می باشد و به معنای حقیقت نیست
حق در انگلیسی جایگزین معادل ندارد
رو چه حسابى اين رو ميگيد؟ يعنى انگليسى زبانها نميتونن راجع به حقيقت حرفى بزنن؟
فکر میکنم در معنای واقعیت، به معنی هویتی قابل اندازهگیری، همه توافق دارن. این هویت قطعا نیاز به پیشزمینه منطقی در پذیرش «ابزار اندازهگیری» و تفسیر اون، داره. میتونیم درباره این مسائل تکنیکی و میزان اهمیت این نکات در علم، صحبت کنیم (مثلا چرا علم از واقعیت براساس حسهای انسانی به واقعیت براساس ابزارهای علمی گذار کرده و دیگه به معنی فلسفی قدیم، تعریف واقعیت برقرار نیست).
ولی در مورد حقیقت، با @azarbooyeh موافقم، اونطوری که از استفاده این کلمه در زبان فارسی فهمیده میشه، یک تفاوت خاص با Truth به معنای «درست یودن منطقی» داره. چیزی که من میفهمم، در واقع حقیقت، گزاره منطقی براساس اصولی هست که میتونه واقعیت رو نتیجه بده ولی بیشتر و عمیقتر از اون کار میکنه. چیزی مثل قوانین فیزیک در برابر مشاهدات فیزیکی، که چیزی بیشتر از مشاهدات کنونی رو در خودش داره. به این معنی، حقیقت دارای جزئی هست که کاملا منطبق با واقعیته ولی بخشی از اون کاملا از حوزه مشاهده و اندازهگیری کنونی پنهانه! اگر این درست باشه، ذاتا حقیقت بیشتر یک ادعاست مگر اینکه قدم به قدم اثبات بشه، الزاما قابل دسترس نیست، قابل فهم به شکل یکتا نیست، و اینکه الزاما واحد نیست و به اصول و نگاه اولیه منطقی به پدیده وابستهست.
منم موافقم اما من میگم واقعیت چیزی که وجود داره و جهان بر پایه و اساس اون هست اما حقیقت چیزی هست که وجود داره و گفتاری هست مثلا شما نمیتونید واقعیت رو پنهون کنید چون چه بخوای چه نخوای وجود داره اما حقیقت چیزی هست که توی مغز ما به حقیقت تبدیل شده مثل یه قالی داری واقعیت اینه که اون زیباست و حقیقت میتونه گفتاری باشه که تو دربارش میگی این نظر منه اخه از لحاظ منطق من اینطوره اگر درست نیست بهم بگین کجاش اشتباهه
باسلام
ممنون از بابت نظری که ارائه فرموده اید.
بجهت شفافیت موضوع تقاضا میشه متن زیر رو مطالعه بفرمایید.
در فلسفه اسلامی که متأثر از فلسفه یونانی است، حقیقت به معنای ادراک مطابق با واقع است. هر قضیهای که مطابق با واقع باشد، حقیقت است. بر اساس این فلسفه، اولاً: حقیقت فی الجمله وجود دارد؛ زیرا انکار حقیقت موجب اثبات آن میشود؛ یعنی اگر کسی بگوید تمام ادراکات ما خلاف واقع است، خود یک حقیقتی را اعتراف کرده است. ثانیاً: حقیقت، ثابت و دائمی است؛ یعنی مطابقت مفهوم و محتوای ذهنی با واقع و نفس الامر خود نمیتواند موقت باشد؛ بلکه دائمی است. البته دوام حقایق اولاً: مربوط به علوم حقیقی است، نه علوم اعتباری؛ نظیر قوانین مدنی و اجتماعی؛ ثانیاً: مربوط به حقایق یقینی است، نه احتمالی.
اما بسیاری از اندیشمندان، حقیقت را به معنای مطابقت ادراک با واقع نمیدانند، بلکه تعریف دیگری از حقیقت ارائه میکنند: برخی مانند پوزیتیویسمها بر این باورند که «حقیقت عبارت است از توافق تمام اذهان در یک زمان بر یک قضیه». برخی دیگر مانند پراگماتیسمها حقیقت را عبارت از «فکری میدانند که در عمل مفید و دارای تأثیر نیکو باشد». در نظر گروهی دیگر، حقیقت عبارت است از «فکری که تجربه آنرا تأیید کرده باشد». و…
مشکل مشترک همه این نظریات، این است که همه اینها منتهی به سفسطه و ایده آلیستی خواهد شد؛ زیرا در همه این نظریات، دریافت واقع مورد انکار قرار گرفته است. اینان خواستند از اشکالات سوفسطائیان رهایی یابند ولی خود در چاله و دام آنها گرفتار شدند. البته این عده که حقیقت را به معنای مطابقت با واقع نمیپذیرند میتوانند بگویند حقیقت ثابت نداریم، بلکه حقیقت نسبی است
من اینطور تا بحال فهمیدمش:
واقعیت چیزیه که میبینیش و حقیقت چیزیه که احساس میکنی.
واقعیت ابژه و حقیقت سوبژه ست.
ممنون از مطالب مفیدتون . بنظرم بهتره جمع بندی و نظر نهایی توسط مدیر محترم انجام بشه تا از پراکندگی افکار جلوگیری و در آینده برای تمام دنبال کنندگان این موضوع روشن و مبرهن باشه .
ببین یه مثال از یک نویسنده برات میزنم ؛ واقعیت اینه که زنان از مردان کهتر هستند، اما حقیقت این نیست
منظورش اینه که درسته در حال حاظر و در واقع وضعیت زنان از مردان پایین تره ، اما این به این معنی نیست که زنان فی نفسه از مردان پایین ترند
حقیقت دروغیست که بارها تکرار شده. آدولف هیتلر
واقعیت اتفاقی است که از دیده بشر تماشا میشود و حقیقت آینه ای است که از همه جهات و از درون و بیرون و هسته و پوسته یک رویداد بر میاید
مانند تمثیل فیل مولوی یا تمثیل غار افلاطون .
سلام دوستم
به نظر من حقیقت آن چیزی است که اتفاق افتاده اما واقعیت آن چیزی است که ما می بینیم