فکرشو می‌کردین روزی به اینجا برسیم؟

زمان تحصیل ما موقع انتخاب رشته برای دبیرستان، یک قانون نانوشته‌ای وجود داشت که انگار می‌گفت:
باهوش‌ها رشته ریاضی فیزیک!
یه خورده لول پایین‌ترها علوم تجربی!
هرکی هم که مرخص بود(!) میرفت انسانی
چیزی به اسم علاقه هم چندان محلی از اعراب نداشت یا اونقدر کم‌رنگ بود که به چشم نمیومد (یادآوری می‌کنم منظورم دهه شصت و هفتاده)

یادمه زمانی که تو حیاط دبیرستان راه می‌رفتیم چون رشته‌مون ریاضی بود، بچه‌های تجربی رو تحویل نمی‌گرفتیم! و کل‌کل داشتیم. :joy: (یادش بخیر)

سالها گذشت. خیلیا مهندس شدن، خیلیا پزشک
همگی هم صاحب رسانه شدیم (کانال تلگرامی یا وبلاگ یا هرچیزی)
اما مهندس نیومد از مسائل فنی بنویسه. چپ و راست گیر میده به (مثلاً) اقتصاد و سیاست!
پزشک نیومد از رشته خودش بنویسه، پست میذاره و بحث آسیب‌شناسی در مسائل مرتبط با (مثلاً) جامعه‌شناسی می‌کنه
دندونپزشک میاد از حوزه جرم‌شناسی بحث می‌کنه
و …

آیا اینها بده؟
هرگز! چرا که علوم انسانی از یک دیدگاه، پایه‌ای‌ترین نیاز اطلاعاتی هر فرده

فقط سوالم اینه:
آیا فکر می‌کردیم روزی برسه که همه ما ناخواسته متوجه اهمیت علوم انسانی در تمام ابعاد زندگی بشیم؟

به عنوان یک پدر (همون پدری که روزگار نوجوانی خودش، از روی جهالت، علوم انسانی‌ها رو مسخره می‌کرد) زمانی که پسرم قصد داشت برای همیشه از ایران بره به عنوان آخرین نصیحت پدرانه بهش گفتم:
اینکه رشته‌ات الکترونیکه مهم نیست. ولی یادت باشه هیچ‌وقت اهمیت علوم انسانی رو در زندگی دست‌کم نگیری و همیشه سعی کن از هر شاخه‌اش میوه‌ای برای خودت برداری. به عبارت دیگه: تک‌بُعدی رشد نکن.

8 پسندیده

من از دبیرستان علاقه زیادی هم به اقتصاد و هم به جامعه‌شناسی داشتم و تقریبا به شکل مداوم روی اینها مطالعه داشتم. البته برحسب رشته در نهایت فیزیک رو انتخاب کردم ولی نکته‌ای که آزاردهنده بوده اینه که درسته که علوم انسانی الزامیه منتها خطراتی بسیار زیاد داره:

  • توان تحلیل در هضم اطلاعات در این شاخه‌ها بسیار مهمه. مسیر علوم انسانی پر از تفسیرهایی هست که الزاما ربطی به واقعیت نداره و در بسیاری دیدگاهها هدف فهم دنیا و جامعه نیست بلکه هدف به ایجاد شرایطی منطبق با ذهن تغییر پیدا میکنه. این ممکنه در وهله اول حوب به نظر بیاد ولی در علوم انسانی به دلیل پیچیدگی واقعیتها، معمولا این شرایط ذهنی یا ناپایدار هستن یا غیرقابل دسترس. بنابراین افراد رو در ورطه‌ی انتقادِ صرف بدون تلاش برای راه‌حل فرو میبره.

  • در ادامه همین مطلب، در ایران تلاشی برای تطابق مباحث مختلف با شرایط اجتماعی نشده. به همین خاطر ما دسته‌های روشنفکری داریم که یا در زمان به گذشته برمیگردن و میخوان جامعه رو به دوره طلایی قبل برسونن (بدون داشتن داده‌های کامل از گذشته و اینکه واقعا سیستم گذشته واقعی بوده یا میتونسته پایدار بمونه) یا از جغرافیا فرار میکنن و میخوان ایران رو به غرب یا شرق وصل کنن بدون اینکه به تفاوتهای عمیق در ساختار، منابع و هویت کنونی نگاه کنن. به عبارت ساده‌تر، همه ایده‌هایی ناقص و ذهنی برای تبدیل ایران به اروپای جدید یا شرق (چین یا ژاپن) داریم ولی کسی به خودش زحمت نمیده که برای تبدیل به ایرانی بهتر ایده بده!

ساده‌تر بخوام بگم: درگیری با علوم انسانی اگر همراه با ثمره‌ای ملموس از نظر فردی، اجتماعی و اخلاقی نباشه، صرفا تبدیل به سلاحی برای خودزنی یا آزار دیگران میشه. در بقیه جاها معمولا زمینه برای اینکار تا حدی فراهم هست ولی در ایران در حال حاضر ریسک درگیر شدن بسیار بیشتر از امکان ثمربخش بودن اون هست.

7 پسندیده

عالی بود. واقعاً استفاده کردم. ممنون

3 پسندیده

نه! هیچ وقت فکر نمیکردم و حتی به ذهنم هم نمیرسید علوم انسانی اهمیت داشته باشن. حتی شاید تا مدت‌ها چنین سوالی پس ذهنم داشتم:‌ ایا واقعا علوم انسانی یه علمه؟

ولی بعد یه جایی تو همین گفتگوهای پادپرسی، متوجه شدم که کشورهای توسعه یافته، اتفاقا سرمایه گذاری های اصلی در کشور خودشون؛ روی توسعه ی علوم انسانی هست و نیازشون به مهندس و پزشک و … رو از طریق واردات حل میکنن!

7 پسندیده

ولی بعد یه جایی تو همین گفتگوهای پادپرسی، متوجه شدم که کشورهای توسعه یافته، اتفاقا سرمایه گذاری های اصلی در کشور خودشون؛ روی توسعه ی علوم انسانی هست و نیازشون به مهندس و پزشک و … رو از طریق واردات حل میکنن!

عجب نکته خاصی اشاره کردین. در جریان نبودم. الان که بهش فکر می‌کنم متوجه میشم چقدر درسته.
شایدم بشه اینطور گفت یکی از مشخصه‌های کشورهای عقب مونده اینه که به علوم انسانی بها نمیدن و به بچه‌هاشون میگن: باباجان. درس بخون دکتر ، مهندس بشی!

1 پسندیده

هنوز علوم انسانی به صورت مسیری مجزا اعتباری نداره. یعنی همان مهندسِ دارای اعتبار اجتماعی ، میاد نظرات جامعه‌شناسی و سیاسی و اقتصادی میده ولی خود اقتصاددان ، جامعه‌شناس و دانشمند علوم سیاسی هنوز اعتباری در حد نیمی از اعتبار یک لقب «مهندس» یا «دکتر» رو کسب نکرده.
اما وضع بهتر شده چرا که طی 100 سال اخیر سوالاتی در چرایی عدم کامیابی‌ها به وجود آمده که علوم فنی مهندسی ، پزشکی و علوم پایه در پاسخ دادن به آن ناتوان هستند. فعلا وضع تا همینجا بهبود یافته و با اینکه همچنان تمرکز روی فن و تکنیک و ابزار است ، این سوالات عدم کامیابی برجسته‌تر شده چرا که هرچه تلاش در فن و تکنیک بیشتر میشود ، خروجی وضعیت تغییر محسوسی نمیکند.

شاید در آینده‌ای دور و شاید نزدیک ؛ به این نتیجه برسیم که جواب این سوالات در علوم انسانی است. چرا که هنوز این باور وجود نداره که جواب این سوالات در علوم انسانی است.

1 پسندیده

میگن وضع بهتر شده ولی در حقیقت اتفاق رخ نداده. علوم انسانی رشته‌های بدردنخوری شدند که حدس میزنم طی چندین سال آینده بسیاری از اونها از مدارج تحصیلی دانشگاهی حذف میشن بدین علت که جامعه و کشور نیازی بهشون نداره.

از اونجایی که گفتیم علوم انسانی رشته تنبلهاست در نتیجه فقر علمی جدی داریم. اندک نخبگانی هم که در این حیطه هستند چوب بدردنخوری زیاد توی سرشون خورده و اکثرا در صف تحصیل در کالج‌های انگلستان و کانادا و امریکا هستند و بعدها به پژوهشکد‌ها و اندیشکده‌های همون کشورها ملحق میشن که مصاحبه‌ها و مقالاتی که از برخی‌شون خوندم فوق‌العاده بوده در نگاه عمیقی که به جامعه ایران داشتند ولی خب دیگه نیستند.

خلاصه همچنان اگه کسی میخواد دبیرستان انتخاب رشته کنه باید بگیم ریاضی یا تجربی رو انتخاب کنه. وقتی مهندس یا دکتر شد سالی یکی دوتا کتاب علوم انسانی هم بخونه. در مجموع این خوبه. سواد جامعه در طی سالیان پیشرو بیشتر میشه ولیکن متخصص علوم انسانی از دل این اتفاق بیرون نمیاد.

1 پسندیده

سلام به عنوان کسی که قراره کمی به اعضای پادپرس برای بهبود نوشتن کمک کنه اول اومدم ایراد نوشتاری بگیرم
کاش سوالتون رو کمی مفهومی‌تر می‌پرسیدین! چون این نامفهوم بودن از جهتی باعث جذابیت می‌شه اما از جهتی هم باعث میشه من (مخاطبی که فقط رو موضوعات مورد علاقه‌اش کلیک می‌کنه) روش کلیک نکنم، چون بیشتر فک کردم درباره بدبختی و بیچارگی که همه این روزها درباره‌اش حرف می‌زنن سوال پرسیدین. در صورتی که به شدت سوال چالشی و جذابیه! از غالب استاد ایرادگیر که بیرون بیایم می‌خوام تجربه خودم رو بگم.
من در دبیرستان رشته ریاضی فیزیک می‌خوندم. باهوش بودم و با این که به شدت علاقه داشتم برم انسانی و ادبیات بخونم توسط مشاورهای محترم راضی شدم ریاضی فیزیک برم. رتبه کنکورم چندان خوشایند مهندسی پزشکی امیرکبیر نبود و من نمی‌خواستم یه رشته‌ای همین جوری بخونم. مشاورهای عزیز با توجه به رتبه‌ام مهندسی‌های قم و قزوین رو در اولین انتخاب‌ها زده بودند. اون موقع ما هنوز وای فای نداشتیم و من در یک حرکت انتحاری وقتی رفتم توی کافی‌نت تا رشته‌ها رو وارد کنم بلند شدم اومدم بیرون هر جور دلم خواست رشته‌ها رو چیدم و مدیریت جهانگردی دانشگاه علامه قبول شدم.
مدیریت جهانگردی یک رشته‌ایه شامل دروس بی شمار علوم انسانی: تاریخ، جغرافی، روان شناسی، جامعه شناسی و دروسی مثل: حقوق، اقتصاد، حسابداری، مباحث تخصصی جهانگردی
اگر کسی کمی درسخون باشه واقعا از این فرصت استفاده زیادی می‌کنه. همین جهانگردی من رو وارد ارتباط با آدم‌ها کرد. مجبور شدم برای ارتباط با آدم‌ها روابط اجتماعی، فروش و روانشناسی یاد بگیرم و دنیای من زیر و رو شد. اتفاقی که اگر مهندسی قبول شده بودم هرگز نمی‌افتاد.

1 پسندیده

سلام. ممنون از تذکر خوب شما در قالب استاد ایرادگیر :slightly_smiling_face:
موافقم. ولی خب شاید محدودیتی که در تعداد کلماتِ عنوان برای خودم قائل شدم (مثل نوشتن عنوان برای یک پست) باعث چنین چیزی شده.
شاید هم به این دلیل که بقیه عزیزانِ پادپرسی رو مثل خودم می‌دیدم که به همه سوالات سرکشی می‌کنم و اگه حرفی برای گفتن باشه میزنم، اگه نباشه که بی سروصدا رد میشم.

زمان انتخاب رشته ما که اصلاً اینترنت نبود. ما هم از این نوع حرکات انتحاری زیاد داشتیم تو زندگی :slightly_smiling_face:
و اساساً فکر می‌کنم خیلی از اتفاقات تعیین‌کننده زندگی افراد، نه بر اساس برنامه‌ریزی، بلکه به واسطه همین حرکات انتحاری باشه.

چه دانشگاه خوبی قبول شدین. به یکی از اساتید اونجا (دکتر محمدیان) ارادت بسیار زیادی دارم.

من خودم سال 79 مدیریت جهانگردی قبول شدم (سازمان مدیریت صنعتی) ولی نرفتم. احساس می‌کردم علاقه‌ای به این حوزه ندارم. با اینکه همزمان در یک هتل بزرگ هم مشغول کار بودم. ولی ترجیحم بخش حسابداری اونجا بود نه مدیریت هتل.
الانم فکر می‌کنم انتخاب خوبی داشتم که نرفتم این رشته.
البته درمورد تعریفتون از رشته مدیریت جهانگردی موافقم باهاتون. رشته جذاب و خوبیه. ولی خب روحیات افراد باهم فرق می‌کنه.

البته اینکه ذات یک رشته خوب باشه و اینکه خروجی اون رشته چقدر مفید باشه دو موضوع متفاوته (خودمم نفهمیدم چی گفتم) :joy:
ببینین. مثلاً شرکت ما سالی یک الی 2 مرتبه شرکای تجاری خودش رو به سفرهای خارج از کشور می‌بره. مثلا کشورهای دوبی، تایلند و ارمنستان (در کنار چند مرحله سفر به کیش) از تجربیات خودم در این شرکت بود که میزبانی چندین مهمون رو برعهده داشتیم.
از مشکلات اخذ بلیت و ویزا گرفته تا مشکلات مربوط به انتخاب هتل و تورهای تفریحی و همچنین مشکلاتی که در کشور غریب (بابت کم‌کاری‌های آژانس مسافرتی) برامون پیش اومد، باعث شد چندان به خروجیِ این رشته در کشور خودمون امیدوار نباشم.
امیدوارم که در آینده بهتر بشه

ممنون از شما

اگر تعداد این سفرهاتون زیاده پیشنهاد میدم حتما یک نیروی تراول دسک داشته باشید. نیروی مستقر در شرکت علاوه بر تسلط به سیستم از بروز این اشتباهات جلوگیری میکنه خصوصا که زبان آژانسی ها رو بلده. :grin:

اگه ریا نشه(!) باید عرض کنم متاسفانه این وظیفه خطیر (تراول دسک) هم با حفظ سمت برعهدۀ خودمه :grin:
ببینید. زمانی هست که به صورت تنها یا با چند دوست صمیمی عازم سفر هستیم. در اینجا، بالا و پایین بودن ستاره هتل و کیفیت غذا و تورهای تفریحی و … درنهایت مشکل چندانی ایجاد نمی‌کنه.
اما زمانی که پای مثلا 35 مهمون در کاره که ما میزبانشون هستیم و در عین حال، شرکتهای رقیب هم مثل گرگ در کمین نشستن و پیشنهاد سفرهای بهتری میدن، اینجاست که مجبوریم بخش زیادی از کار (انتخاب دقیق هتل، انتخاب بهترین ساعت پرواز، انتخاب نوع تور تفریحی و حتی انتخاب لیدر در اون کشور رو به صورت شخصی!) خودمون انجام بدیم!
چرا که کوچکترین اشتباه ما در پذیرایی، میتونه به نفع برند رقیبمون تموم بشه.

به وضوح دیدم مسئول فروش تور در آژانس مسافرتی (که تحصیلات گردشگری هم داره) فقط مثل یک ربات متحرک(!) پارامترهای تور مربوطه رو به زبون میاره و کافیه کوچکترین تغییری در مثلا نوع هتل انجام بدیم. کلاً هنگ می‌کنه!
متاسفانه با اطمینان عرض میکنم تابحال به هیچ آژانسی نتونستم اعتماد کامل کنم.

ضمناً اینم اضافه کنم که با مشکلات کرونا و ارز، مدتهاست هیچ شرکتی برنامه سفر برای مهموناش نمیذاره (یه جورایی راحت شدیم فعلا) :slightly_smiling_face:

درنهایت بازهم امیدوارم در آینده وضعیت رشته و حوزه کاری ارزشمند شما بهتر بشه.

چرا حضور یک نیروی تخصصی تراول دسک یا مسئول سفر بسیار تاثیرگذارتر از محول کردن این مسئولیت به یکی از اعضای داخلی سازمان است؟
من یک سال در یک شرکت تجهیزات تراول دسک بودم. قبل از من کسی در این سمت کار می‌کرد که ادعا داشت سابقه فعالیت در آژانس هواپیمایی را دارد. اما نوع فعالیت ایشان شبیه یک نیروی اداری بود که سمت تراول دسک به او محول شده. تفاوت من (نیروی آموزش دیده برای این سمت) و نیروی اداری در چند مورد بسیار مشخصه. ما اسم نیروی آموزش دیده رو تراول دسک می‌گذاریم و اسم نیرویی که این وظیفه به او محول شده نیروی اداری.

  1. از نظر نیروی اداری همه آژانس‌های هواپیمایی می‌توانند بلیط هواپیما صادر کنند، همه آژانس‌های هواپیمایی می‌توانند به تمام مقاصد تور برگزار کنند و اغلب با یک و دو آژانس هواپیمایی طرف می‌شوند. تراول دسک همه آژانس‌های برگزارکننده تور به مقاصد مختلف را می‌شناسد و می‌داند کدام آژانس در کدام حوزه فعال است.
  2. زبان کارمندان آژانس هواپیمایی (مانند تمام صنوف دیگر) نیازمند شناخت است. تراول دسک به خوبی از قیمت‌های روز آگاهه و کارمند آژانس به خوبی می‌دونه که با یک همکار آژانسی طرفه و نه یک همکار شرکتی. (متاسفانه آژانس‌های هواپیمایی نه در ایران در خیلی از جاهای دنیا بر حسب میزان دانش طرف مقابل بازارگرمی می‌کنند و نرخ ارائه می‌کنند، خصوصا اگر این مشتری یک شرکت باشد)
  3. در ایران استخدام آژانس‌های مسافرتی به هیچ عنوان سیستم‌مند نیست. تحصیلات مرتبط ارزش چندانی ندارد و اغلب نیروها با سه ماه کارآموزی وارد سیستم فروش می‌شوند. یک تراول دسک به خوبی می‌داند که فرد پشت تلفن تا چه حد توانایی پاسخگویی به او را دارد و آیا در این آژانس خدمات از کیفیت لازم برخوردار هستند یا خیر.
  4. وظیفه اصلی شما در شرکت چیزی به جز تراول دسک است و در نهایت تمام امور اجرایی بر عهده شرکت مسافرتی منتخب شما است. همین امر موجب افزایش هزینه‌ها برای شرکت خواهد شد.
    در شرکتی که من به عنوان تراول دسک فعالیت می‌کردم، همه امور همایش فرانسه بر عهده من بود و با وجود افزایش نرخ دو برابری دلار هزینه تمام شده برای شرکت نسبت به سال قبل 75 ملیون کاهش داشت. اما متاسفانه شرکت‌ها تنها هزینه حقوق تراول دسک را در نظر می‌گیرند و ترجیح می‌دهند این فرد در شرکت حضور نداشته باشد.
1 پسندیده

کاملاً قبول دارم. آدم ناشی راحت پیچونده میشه

البته ما برای هر مقصدی، مستقیم می‌رفتیم سراغ مجری اصلی، نه آژانس‌های متفرقه (بماند که همگی هم مدعی بودن مجری مستقیم هستن!) :joy:
حتی مشکلی با مبلغ بالاتر نداشتیم. بهرحال اون آژانس هم کلی خرج و مخارج داره و از راه من و شمای مسافر درمیاد. ولی «درست کردن» مشتری ناآگاه داستانش مجزاست.

چه خوب! کاش زودتر باهاتون آشنا میشدیم و میتونستیم از تجربیاتتون استفاده کنیم.
اینکه با 2برابر شدن قیمت دلار، چنین کاهش مبلغی وجود داشته احتمالاً بیانگر الطاف بیکران آژانس قبلی نسبت به شرکت موردنظره :grin:

با تمام وجود درک می‌کنم! این قصه سر دراز داره.
متاسفانه به نظر میرسه دیدگاه‌های سنتی مدیریتی در کشور ما حالاحالاها همراهمونه.

1 پسندیده