شاید زمان به مانند یک زنجیر است که هر دانه از این زنجیر مشترکا شامل گذشته ،حال و آینده است.
حال گذشته آینده است.
حال آینده گذشته است.
آینده همان حالی است که در حال آمدن است.
و گذشته حالی بوده که دیگر در دسترس نیست.
هر سه مشترکا قابل تغییر هستند ولی نه به صورت مستقیم.
در زمان حال هر تصمیمی که گرفته شود گذشته ای متفاوت میسازد و تاثیری متفاوت بر آینده میگذارد ، آینده ای که به زودی آن را در قالب زمان حال خواهیم گذراند.
نادیده گرفتن هر کدام از این سه به مانند وارد کردن ایرادی به زنجیر زندگی است.
فکر بعد را بعد کردن به معنی در حال زندگی کردن نیست چون درصورت نادیده گرفتن آینده در واقع قطع زنجیره زمان حال است.
زندگی زنجیر های مختلف با طول و توان متفاوت دارد که دارای اولویت های متفاوت هستند شاید به تعداد انسانها و فراوانی خواسته هایشان.
نقد کنید لطفا.
خوب برای من کمی گنگ بود. آیا باید فکر بعد رو بعد کرد؟ و سئوال مهمتر: مگه میشه برای بعدا از همین الان فکر کرد؟ آینده تا حدی قابل پیشبینی هست و مقدار زیادی ابهام داره: قسمت مهمی از این ابهام به ناکامل بودن اطلاعات ما برمیگرده و قسمتی به اینکه بازیگران این بازی تنها ما نیستیم و تصمیم و انتخاب بقیه هم روی آینده اثر میزاره.
ولی به نظرم برعکس این داستان هم بسیار خطرناک هست: اصلا به آینده فکر نکرد. یعنی هر تصمیمی امروز میگیری، هیچ اثری از آینده در اون نباشه.
نظرتون در مورد تفاوت این دو تا چیه؟ چقدر و در چه زمینهای باید به «بعد» فکر کرد و یا فکر نکرد؟
نه ، ما حال رو داریم میگذرونیم و گذشته رو میسازیم و پایه های آینده رو بنا میکنیم ،در همین لحظه . ما همه در یک دنیا زندگی میکنیم و تصمیماتی که امروز میگیریم بعد همه مارو میسازه . اگر تصمیم بگیریم که فقط به امروز فکر کنیم در آینده ای که دیگران هم در آن دخیل هستند لطمه وارد خواهد شد. ما همزمان حال و شرایط آینده رو با هم میسازیم چه بخواهیم و چه نخواهیم . پس چه بهتر عاقلانه بخواهیم
خوب پس بزارین دو تا حد رو در نظر بگیریم که به نظرم قابل بررسی هستن و منظورم رو میرسونه:
حد بیتوجهی کامل: در این حد افراد بدون توجه به آینده هر چیزی که در دسترس دارن رو به نحوی مصرف یا تخریب میکنن. به نظرم میاد که این واضحه که آینده جامعه و فرد عملا وجود نداره.
حد فکر بیش از حد (overthinking): این یک حد معروف و رایج بین افراد آکادمیک هست. در این حد فرد یا افراد همیشه در حال فکر کردن به جنبههای مختلف هستن و این هر لحظه ترس از عمل رو بیشتر میکنه. در حد تفکر بیش از حد، عملا هیچ کاری انجام نمیشه و نه حال تامین میشه و نه آینده.
من فکر میکنم بین این دو تا حد، چیزی باید وجود داشته باشه که به من بگه تا این مرز از اطمینان و عدم اطمینان، خوبه و اگر هم مشکلی پیش اومد میتونم با تصحیح مناسب پیش برم.
توی جامعه ما، حداقل تا جایی که من به یاد دارم، این دو تفکر جاری بودن و معمولا بین این دو تا در نوسان هستیم. تلاشی برای رسیدن و درک تفکر میانی انجام نشده و اساسا دو طرف دعوا به انعطاف اعتقادی ندارن.
من فکر میکنم توی جامعه ما هم همون حد وسط داره پیگیری میشه با حواسپرتی خیلی بیشتر . توی جامعه ما هم مردم به امید حقوق سر ماه و عیدی سر سال میرن سر کار ولی با حواسپرتی به اسم دغدغه های روزمره که هر دو جهت، یعنی توجه به حال و آینده رو به سمت اشتباه تغییر میده. من فکر نمیکنم واقعا کسی کاملا بی توجه به آینده باشه عمدتا توجه اشتباه و شکل اشتباهی از نگاه به آینده باعث میشه حواسپرتی ها موثر باشن. مثلا این که یک نفر در تلاش به رسیدن به آینده ای به اسم بهشت، بی توجه به آینده در این دنیای در دسترس باشه از عدم آینده نگری اون شخص نیست بلکه از عدم شناخت درست از آینده هست . در مورد کسی که بیش از حد به آینده فکر میکنه اول باید حدود رو شناخت و معین کرد که باید روش وقت گذاشته بشه و درباره هر مورد و مطلبی به صورت اختصاصی فکر بشه.
من برداشتم از متن اهمیت زمان حال است به عبارتی گذشته و آینده در گرو وضعیت ، تصمیم و اقدام ما در زمان حال است. پس تصمیم درست و بجا ، گذشته و آیندهای مناسب را رقم میزند. پس زمان در حقیقت همین الان است و نه گذشته اهمیت دارد نه آینده چون اهمیت این دو در گرو زمان حال است و امروز شکل دیروز و فردا را ترسیم میکند.
پس تغییر دیروز و تغییر فردا با تغییر زمان حال برابر است. اگر میخواهیم گذشته را بهتر کنیم پس باید امروز را بهتر کنیم زیرا در فردا ، امروز ، گذشته محسوب میشود و فردا همان آیندهای است که امروز برایش تلاش میکنیم.
پس آیندهنگری واقعی مطلوب یعنی قدرشناسی فرصت امروز و اتخاذ گامها و تصمیماتی مناسب در زمان حال.
موانع شخص. ندانستن یا نخواستن. برخی نمیدونند که با دانستن حل میشه برخیها نمیخواهند که بدانند یعنی براشون اهمیتی نداره به این مسئله توجه کنند. یادگیری از بالا و ارائه سیستمی برای آگاه شدن افراد خوبه ولی توی این مورد من معتقدم همه چیز بستگی به خود شخص و انتخابش داره.
فرآیند تصمیمگیری انسان به اندازه مغز انسان پیچیدگی داره به همین دلیل نظر من اینکه دلایلی که فرد را به سمت انتخاب یک چیز سوق میدهند قابل کنترل نیستند. به طور موقت میشه به یک جهت فرد رو هدایت کرد ولی نمیشه بر پیچیدگی فرآیند تصمیمگیری کنترل یافت. به همین دلیل همیشه این احتمال وجود داره فرد تصمیمی بگیره که از قبل پیشبینی نشده و تمام تبلیغات ذهنی و روانی و القائات مغزی به یک آن شکست بخورند.
حتی رابطه محسوسی هم بین نگرش و رفتار افراد وجود نداره. فردی ممکنه آگاهی یافتن به اهمیت زمان حال رو قبول داشته باشه ولی در رفتار یه جور دیگه عمل میکنه.