قانونی عمل کنیم یا اخلاقی؟

دنباله‌ی موضوع به نظرتون، عدالت در طبیعت و زندگی به چه شکلیه؟:

آیا قانون مدار بودن همیشه اخلاقی هست؟

این مثال ها و ده ها موردی که روزانه باهاش برخورد میکنیم این سوال رو توی ذهنم پر رنگ تر میکنه:
در مواردی که قوانین طبیعی یا مدنی با اخلاق تطابق کامل نداره چه کار باید کرد؟
آیا به مواردی در زندگی شخصی یا اجتماعی برخوردید که رعایت قانون مساوی با نادیده گرفتن اخلاق بوده باشه؟

5 پسندیده

هدف قانون معمولا حفظ انسان نیست، بلکه حفظ اجتماعه. در حالی که فکر میکنم هدف اخلاق، حفظ انسان هست.

اینکه چقد قانونی عمل کنیم، برمیگرده به چیزهایی که با عمل نکردن به قانون در لحظه به دست میاریم و از دست میدیم. فکر میکنم برا همین هست که تو کشورهایی که جریمه ها چندان سنگین نیست یا سیستم ها چندان سالم نیست، قانون ها شکست میخورن و اخلاق خاصی بین افراد رواج پیدا میکنه[1].

مثال ساده: دوست من تقلب میکنه و من میبینم. ایا به معلم لو میدمش و قانونی عمل میکنم؟ یا چیزی نمیگم و به خیال خودم اخلاق انسانی رو زیر پا نمیذارم[2]؟ دلیل اینکه دوستمون رو معمولا لو نمیدیم، اینه که اگه ایشون رو لو بدیم، تو کلاس به عنوان نوچه ی معلم یا پاچه خوار شناخته میشیم و از جمع شاگردها طرد میشم. و این خلاف خواسته ی انسان هست که این طوری از جمع هم سن و سال هاش طرد بشه!

مثال دیگه: همکارمون کارش رو درست انجام نمیده و ما گزارشش رو به رئیسمون نمیدیم!

تو هر دو مثال، من میتونم بحث کنم که اتفاقا اخلاق بهم حکم میکنه که لو بدم. چون اگه لو ندم، زحمت خودم و دیگران رو حروم کردم. و باز چنین کاری هم خلاف اخلاقه!

پس به نظرم بحث سر اخلاقی بودن یا نبودن انتخاب‌های غیرقانونی نیست، بلکه صرفا عواید و مضرات لحظه ای یه کار هست که تعیین میکنه ایا ما از قانون تبعیت کنیم یا نه.


  1. توجه کنین میگم اخلاق خاصی، نمیگم بی اخلاقی. ↩︎

  2. خبرچینی فکر نمیکنم اخلاقی باشه! ↩︎

4 پسندیده

گاهی اوقات قانون فقط یه تیکه کاغذه و آدم باید از روی اخلاق تصمیم بگیره

شما تصور کنین پلیس هستین و مردی رو که مثلا یه کنسرو دزدیده تعیقب کرده‌این و به خونه‌اش رسیده‌این

درو باز می‌کنین می‌بینین یه خونواده‌ی بدبخت هستن که ۲ تا بچه‌ی گرسنه دارن و دارن تلف می‌شن از گرسنگی

قانون می‌گه دزدی شده و باید اون مال به صاحبش برگردونده بشه و طرف مجازات بشه

اخلاق می‌گه بگذر از گناه طرف و برو پول مال دزیده شده رو هم بده و یه پولی هم به طرف بده یواشکی چند روز نیاز به دزدی نداشته باشه

اخلاقی عمل کنیم…

2 پسندیده

لاله جان نگاهت و تفسیرت خیلی دقیقه :ok_hand::ok_hand::ok_hand: و از نظر من کاملا درسته،خیلی وقتها ما با اسم اخلاقی عمل کردن در واقع خودمون رو گول میزنیم تا با راحتی و بدون عذاب وجدان منافع لحظه ای و فردی رو تامین کنیم و یا اینکه مثلا شخص منفوری نشیم توی اجتماع .
ولی مثالها و موقعیتهای پیچیده ی دیگه ای هم وجود داره که براحتی نمیشه گفت اخلاقی عمل کردن فقط یه جور فریب دادن خودمون هست
پیشنهاد میکنم برای اینکه دقیق تر به موضوع بپردازیم در مورد مثالی که مسعود زد هر کس سناریوی خودش رو بنویسه و بعد عواقب احتمالی تصمیمی که میگیریم در اون لحظه رو پیش بینی کنیم.

سناریوی من اینه:
حالت اول: مجرم رو دستگیر میکنم به جرم دزدی و مال رو به صاحب برمیگردونم.

نتایج عملکرد حالت اول: از تکرار جرم جلوگیری میشه. مردم اعتماد بیشتری به پلیس پیدا میکنند و با آرامش بیشتری در جامعه زندگی میکنند.
از طرف دیگه: مردی که بخاطر فقر دست به دزدی زده زندانی میشه و خانواده ش توی شرایط سختتری قرار میگیرند، احتمال داره بچه های کوچک اون مرد هم مجبور بشن برای گذران زندگی دست به کار خلاف بزنند و …

حالت دوم: مال را به صاحبش برگردونیم ولی مجرم را تحویل مراجع قضایی ندیم، شخصا کمکش کنیم و اونو به کاری معرفی کنیم و یا به یه موسسه ی خیریه ، مددکاران اجتماعی و … معرفی کنیم

نتایج احتمالی : با پاداشی که به مجرم داده شده ، عمل دزدی در جامعه با تشویق روبه رو شده و ممکنه تقویت بشه،
ممکنه اون فرد همچنان در موقعیت شغلی جدید که براش ایجاد کردیم دست به دزدی بزنه و به حداقل شرایط رفاهی قانع نباشه …
ممکنه زندگی اون فرد و خانواده ش متحول بشه ،اون فرد هیچوقت دیگه دست به خلاف نزنه و فرزندانش هم در شرایط بهتر همراه با پدر تربیت بهتری پیدا کنند و آینده ی روشنی داشته باشند.

خب حالا سوال اینه:
آیا قانون همان عواطف بشری آینده نگر ماست که مصلحت جمع را به مصلحت فرد ترجیح میده؟
و یا اینکه قانون هم مثل خیلی چیزای دیگه توانایی در نظر گرفتن همه ی مصالح بشری را به صورت یکجا نداره؟ و اگه این طور هست آیا ما حق ورود داریم ؟آیا حق این رو داریم که هر مورد را جداگانه بررسی کنیم و تصمیم بگیریم؟ اصلا آیا قانون مرجع مناسب و همه جانبه ای برای همه ی عملکردهای ماست؟

4 پسندیده

به جای ادامه ی بحث در این نقطه، دوست دارم یه نفر متخصص در حوزه قانون رو هم به این بحث دعوت کنم. @Fatemeh-law عزیز، دعوتی به این بحثِ اخلاقی-قانونی. و فکر کنم شما بهتر از ما بتونی بگی اگه در ماجراهای مختلف، افراد تلاش کنن کلاه اخلاقی روی انتخاب‌هاشون بذارن، اوضاع به کجا میرسه.

و اگه احیانا بعضی جاها حق داریم کلاه اخلاق رو بذاریم سر انتخاب‌هامون و بیخیال قانون شیم، اونجاها کجاس؟ چه جور موقعیت‌هایی هست؟


اگه مایلین بحث رو با مثال دزد فقیر ادامه بدیم، میتونیم این شکلی هم نگاش کنیم:

  • یه نفر داره با زحمتکشی برای خودش زندگی میسازه و بعد یه ادم دیگه میاد میخواد با دزدی از زحمت ایشون، زن و بچه ش رو سیر کنه! اخلاق میتونه به من حکم کنه به زحمت دیگران، احترام بذارم.

    در صورتی که خودم صاحب مال دزدیده شده باشم، چنین حق اخلاقی رو به خودم میدم که مالم رو به ایشون ببخشم و یا از گناه ایشون بگذرم. که همین قدر بهتون بگم وقتی یکی به خودش اجازه میده یه چیز کوچیک،‌ رو ازم بدزده، به سختی به این فکر میکنم که طرف بیچاره س و ناچار شده و حالا بیام گذشت کنم! بیشتر اوقات از اینکه چنین کسی اومده و حس امنیت رو از من گرفته شاکی و آزرده هستم.

  • با تحویل ندادن مجرم به مراجع قضایی هم مخالفم. چون مثل این میدونمش که قضاوت خودم رو بهتر از قضاوت سیستم قضایی می‌دونم. اخلاق میتونه به من بگه تو کار متخصص دخالت نکنم.

    پس اخلاقا بهتر میدونم مجرم رو به مراجع قضایی تحویل بدم و بعد اگه واقعا فکر میکنم میتونم کمکی به چنین مجرم هایی بکنم از طریق خود مراجع قضایی پیش برم. مگه هر سال افراد زیادی به خاطر کمک ادم های خیرخواه ازاد نمیشن؟ خب از اون طریق پیش می‌رم.

4 پسندیده

حالت اول: مجرم رو دستگیر میکنم به جرم دزدی و مال رو به صاحب برمیگردونم.

احتمالش هست که طرف اصلا شکایت نکنه و دلش بسوزه و اصلا همچین دزدی ریزی قابل شکایت نیست

حالت دوم: مال را به صاحبش برگردونیم ولی مجرم را تحویل مراجع قضایی ندیم، شخصا کمکش کنیم و اونو به کاری معرفی کنیم و یا به یه موسسه ی خیریه ، مددکاران اجتماعی و … معرفی کنیم

به لحاظ قانونی دزدیدن مال کوچکی مثل یه کنسرو لوبیا ارزش گرفتن وقت دادگاه و موارد فوری‌تر رو نداره و هزینه‌اش صدبرابر یه کنسرو لوبیاست

معرفی کردن برای کار همیشه ممکن نیست… شاید نفوذی ندارین و اون آقا همین الانش هم تحت کمک کمیته‌ی امداد هست و کافی نیست براش

نتایج احتمالی : با پاداشی که به مجرم داده شده ، عمل دزدی در جامعه با تشویق روبه رو شده و ممکنه تقویت بشه

این موضوع قرار نیست رسانه‌ای بشه و یه مورد استثنا بوده…

ضمن این که تضمینی نیست اگه دست کسی رو نگیری دزدی از سطح جامعه حذف می‌شه

کسی که نیاز داشته باشه دزدی می‌کنه کسی که نیاز نداشته باشه معمولا نه

ممکنه اون فرد همچنان در موقعیت شغلی جدید که براش ایجاد کردیم دست به دزدی بزنه و به حداقل شرایط رفاهی قانع نباشه …

در اون صورت مسئولش ما نیستیم. اون آقا مجدد باید دستگیر بشه و به پرونده‌اش رسیدگی بشه.

ممکنه زندگی اون فرد و خانواده ش متحول بشه ،اون فرد هیچوقت دیگه دست به خلاف نزنه و فرزندانش هم در شرایط بهتر همراه با پدر تربیت بهتری پیدا کنند و آینده ی روشنی داشته باشند.

روی عمل اخلاقی با این وجه داستانه…

آیا قانون همان عواطف بشری آینده نگر ماست که مصلحت جمع را به مصلحت فرد ترجیح میده؟

قانون بزرگترین دستاورد بشره و هدف غایی هم رسیدن به عدالته…

قانون می‌گه شما هر کسی که باشی، قوی یا ضعیف، پرنفوذ یا بدبخت، اعمالت عواقب داره و باید بپردازیش…

و یا اینکه قانون هم مثل خیلی چیزای دیگه توانایی در نظر گرفتن همه ی مصالح بشری را به صورت یکجا نداره؟

چرا اتفاقا خیلی از بندهای قانون تبصره دارن و انتخاب پیش پای شاکی گذاشته‌ان…

بزرگترین ایراد قانون در نظر نگرفتن جبر هست و این که بشر از خودش اختیار نداره

اگه یه روز جبرگرایی در قانون لحاظ بشه می‌شه به عدالت نزدیکتر شد

و اگه این طور هست آیا ما حق ورود داریم ؟آیا حق این رو داریم که هر مورد را جداگانه بررسی کنیم و تصمیم بگیریم؟

بله هر مورد باید جداگانه بررسی بشه و تصمیم منحصر به فرد گرفته بشه…

اصلا آیا قانون مرجع مناسب و همه جانبه ای برای همه ی عملکردهای ماست؟

قانون یک‌شبه تالیف نشده و به مرور زمان بوده

ضمن این که نه خود قانون نه وجودش عدالت رو تضمین نمی‌کنه چون در نهایت تصمیم با انسانه

ماهیت قانون با ذات انسان در تناقضه چرا که در ذات هر انسانی مقداری فساد و تمایل بهش وجود داره

1 پسندیده

خوب من میخوام از یه دیدگاه متفاوت به داستان نگاه کنم. امیدوارم جالب باشه براتون.

اخلاق و قانون عموما قراره در مورد یک مسئله جمعی حرف بزنن. درسته ما ممکنه به مسائل فردی هم اشاراتی داشته باشیم، ولی موضوع بحث به نظر روشنه که مسئله اجتماعیه. وقتی قرار هست یک مسئله از طریق انسانها تحت بررسی قرار بگیره، مهمترین نکته‌ای که تعیین کننده نتیجه خواهد بود، تیپ شخصیتی هست. یعنی روش و نتیجه حاصل از بررسی به شکلهای متفاوت، وابسته به تیپ شخصیتی فرد یا افراد خواهد بود.

قانون به چه تیپ شخصیتی اشاره میکنه؟ بزارین نگاهی کوتاه داشته باشیم ببینیم از بین حالتهای ممکن برای تیپ شخصیتی، کدوم یکی به دیدگاهی قانونی منجر میشه:

  • برونگرا یا درونگرا (I/E): قانون درونگراست چون عامل مسئله رو باید فرد بدونه تا بتونه به سمت اعمال نتایج قانونی پیش بره. بدون درونگرایی، قانون معنی خاصی نخواهد داشت. فرض کن به یک نفر بگین تو عمل خلافی رو مرتکب شدی ولی عامل این تخلف خودت نبودی!!

  • حسی یا شهودی (S/N): کمی این کلمات گمراه‌کننده‌ست. قانون به حس تمایل بیشتری داره تا شهود. یعنی برای اثباتهای قانونی، مستندات حسی معتبر هستن و نه شهود فردی! البته شهود هم چندان بیربط نیست و در نحوه ادراک قانونی نقش داره ولی نقش اصلی با ادراک حسی هست. به عبارت دیگه، قانون به واقعیتها تکیه میکنه و نه حقایق!!

  • احساس یا عقل (F/T): قانون براساس عقلانیت تدوین میشه و نه براساس احساس. مجموعه‌ای عقلانی که باید مبنای قضاوت باشه و نه احساسهایی که منجر به قضاوت میشه. شما نمیتونین به یک نفر بگین که شما مرتکب خلافی شدی چون احساس بدی به فرد منتقل کردی! حتی در مورد آزارهای احساسی مختلف، دیدگاه باید تبدیل به عقلانیت بشه تا قابل اعمال باشه یعنی به طور مشخص گفته بشه که چرا و به چه شکلی عملی مجاز هست یا نیست!

  • قضاوت یا فهم (J/P): به روشنی قانون به قضاوت اهمیت میده و نه به فهم. البته فهم مسائل اجتماعی اهمیت خودش رو داره ولی هدف قانون، قضاوت هست.

از این دیدگاه، قانون به دیدگاه فردی با تیپ شخصیتی ISTJ نزدیک هست. چیز عجیبی هم نیست چون این یکی از معمولترین تیپهای شخصیتی در جامعه هست. نکته مهمتر اینه که به جز ENFP بقیه تیپهای شخصیتی هم حداقل از یک جنبه با قانون احساس نزدیکی میکنن. یعنی شما عموما قانون رو بد نمیدونین ولی ممکنه فکر کنین راه بهتری برای حل مسئله وجود داره.

ولی برعکس داستان هم مهمه: به جز ISTJ، بقیه دیدگاهی متفاوت به ارزیابی مسئله اجتماعی دارن. این دیدگاه متفاوت، اخلاق فردی متناسب با شخصیت هست. برای مثال برونگراها ممکنه عامل خیلی از اتفاقها رو فرد ندونن و با مجازات سنگین و بیرحمی قانون مشکل داشته باشن. از همین دیدگاه، درصد زیادی از افراد هم انتقادهایی به قانون دارن!

پس دیدگاه اخلاق به احساس رضایت متناسب با فرد و دیدگاه قانونی به منفعت اجتماعی منجر میشه. حالا میتونم به سئوال شما جواب بدم: اگر ترجیح میدین که حس رضایت فردی رو ایجاد کنین، اخلاق رو رعایت کنین و اگر ترجیح میدین که منفعت اجتماعی تامین بشه، قانون رو اجرا کنین. این به دیدگاهی که لاله مطرح کرد شبیه هست ولی تفاوت اصلی رو اینه که منفعت فردی به شما منتقل شده و نه فردی که خطای قانونی مرتکب شده!

منتها یک نکته مهم وجود داره که به نظرم میتونه کمک کنه: جامعه رو قانون سفت و سخت پایدار نگه نمیداره، بلکه اخلاقیات درونی برای هدفی مشترک و اجتماعی هست که پایدار میکنه. اخلاقیات درونی قبل از ایجاد ابهام بالا وارد میشه و متناسب با شخصیت، تلاش میکنه که فرد رو از زیان اجتماعی بازداره. فروریختن این اخلاقیات، باعث ناپایداری اجتماعی میشه.

مثال تقلب میتونه کمک کنه در اینجا: اگر حسی متناسب با شخصیت فرد باعث جلوگیری از تقلب بشه، دیگه نیاز چندانی به قانون نیست. در ضمن قانون باید مجری خودش رو داشته باشه (مراقب) و البته سیستم باید اونقدر قوی باشه که در جایی به فرد متقلب بفهمونه که روش اون کارساز نیست (مثلا یه آدم بی‌سواد که با تقلب بالا رفته، نتونه در جامعه جایگاهی پیدا کنه).

بدون این ساختار ترکیبی از اخلاق درونی و قانون، اقدامِ شما برای اعمال قانون در ابعاد وسیع پتانسیل خطرناکی برای آشفتگی اجتماعی ایجاد میکنه. تصور کنین که هر فردی بخواد به همین بهانه به بقیه گیر بده و بخواد ثابت کنه که مرتکب تخلفی قانونی شده! جامعه پتانسیل این سوء استفاده وسیع رو داره چون فضای انسانی در جوامع امروز، اونقدر درهم‌تنیده و خفه شده، کهمستعد درگیری به بهانه‌های مختلف هست.

5 پسندیده