زندگی رسم خوشایندی است
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود…
و ادامه ی این شعر شگفت انگیز از سهراب جانم
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود…
و ادامه ی این شعر شگفت انگیز از سهراب جانم
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین/ کاین اشارت زجهان گذرا مارا بس
زیرا به حقیقت جهان و گذرا بودن این دنیا با همه فراز و فرود هاش اشاره میکنه و با تمثیل جریان آب به حرکت مدام وگذر عالم سعی در عینی کردن مفهوم نهایی داره.
تو مرجانی تو در جانی تو مروارید غلتانی
اگر قلبم صدف باشد
میان آن تو پنهانی…
گفتم: «بِدَوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گویم گِله ها را
چون آینه پیشِ تو نشستم که ببینی
در من اثرِ سخت ترین زلزله ها را
عشق یعنی در میان صد هزاران مثنوی
بوی یک تک بیت ناگه مست و مدهوشت کند
از مولانا❤
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم…
موجیم که آسودگی ما عدم ماست…
دلیلش همین که سهراب سپهری شاعرش هست کافیه.
روی زیبا دو برابر شده است …
بر لب جوی نشین و گذر عمر ببین، کین اشارت ز جهان گذران ما را بس
دزدی بوسه عجب دزدی خوش عاقبتی ست
که اگر باز ستانند دو چندان گردد!!
سایه کس فرهمایی نداد صحبت کس بوی وفایی ندارد
از رودکی بزرگ تا به امروز این همه بیت !!!
انتخاب یک بیت هم سخته و هم گستاخی به شعر و ادب پارسی
چند بیتی که حضور ذهن دارم و هر بیت یک مثنوی هست رو در زیر می نویسم:
دل درین پیرزن عشوه گر دهر مبند /کاین عروسیست که در عقد بسی دامادست
خواجوی کرمانی
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی/دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
حافظ شیراز
یکی ره برتر از کون و مکان شو/جهان بگذار و خود در خود جهان شو
شیخ محمود شبستری
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند/آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند
شهریار
هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد/بیگمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
شیخ شیراز
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را/ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
شهریار
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت/دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
حضرت حافظ
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما جز این گناهی نیست…
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان / چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید {مولانا}
به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل
که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم
این از آن ابیات سعدی هست که همیشه باید در ذهن باشد حضرت مولانا هم در این باب میفرماید:
دوست دارد یار این آشفتگی / کوشش بیهوده به از خفتگی
نه هر كه از حقيقت سخن گويد ،حقيقت داردويا حقيقت داند،همچنانكه نه هر كه از گنج سخن گويد،گنج دارد، ويا اززرسخن گويد زرشناس بود،ياهركه از مبارزت سخن گويد،مبارز بود…
اگرهر كه ازچيزي سخن گفتي آن چيز بودي . كارها اسان بودي اما نه چنان است از هزار گوينده يكي خداوند معني باشد.
کاش کتاب یا نویسنده اش را هم می گفتین
ابوریحان؟
شعر از جامی هست چه کتابی رو نمیدونم
وای که چقدر خیام بزرگ در ادبیات مورد غفلت قرار گرفته چون مثل همه ی شاعران از گیسو و لب شیرین و بی وفایی یار زیاد شعر نگفته اشعار او نشان از عمق فلسفه و دیدگاههای او داره من بهش ارادت خاصی دارم :
کسان گویند که بهشت با حور خوش هست
من گویم که آب انگور خوش هست
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بکش
که آواز دهل از دور خوش هست
این بیت ها چقد به درد انسان میخوره که ای انسان زندگی در روی کره زمین رو بچسب من نسبت خیام به شاعرانی مثل سعدی یا حافظ رو مثل نسبت نیچه به فیلسوف های ایده آلیستی مثل هگل یا افلاطون میبینم