عزیزم باید بدانی جایگاه بینالمللی ایران با جایگاه جمهوری اسلامی فرق میکند و دشمن تراشی کار حکومتهایی است که در برآورده کردن خواسته های برحق مردم عاجزند وانرا به گردن دشمن فرضی میاندازند. بنظر شما اینکه بگوییم امریکا هیچ غلطی نمیتونه بکنه بااینکه هرمشکلی که داریم ازتحریم تابقیه دست امریکاست دو گزاره متضادو متناقض نیستند
منظور من از جایگاه بینالمللی آن چیزی است که مستقیما در روابط ما با سایر کشورها و به تبع آن منافع ما اثر میگذارد (نه یک چیز تشریفاتی). برای مثال آن جایی که یک دیپلمات از منافع مردم دفاع میکند باید بتواند بگوید که من نماینده این مردم هستم.
حتی با وجود این اگر نرخ مشارکت در انتخابات مذکور مثلا ده یا بیست درصد بود آیا وضع ما بهتر میشد یا بدتر؟ من فکر نمیکنم مردم مسئول مشکلاتند اتفاقا همین که زیر این همه فشار کشورهای غربی باز هم داریم پیشرفت میکنیم بخش اعظمش به خاطر مردمه (البته منظور من این نیست که همه چی خوبه هنوزم چیزهای مایوسکننده زیادی هست).
این سوال را با همان منافع ایرانیان هم پاسخ دهند کافی است.
حتی اگر جایگاه بینالمللی ایران و حکومت ایران از هم جدا بودند هم (به نظرم) رای ندادن کمکی به هیچ یک نمیکرد. بحث اصلی من اینه که اصلا از هم جدا نیستند حداقل نه کاملا.
دشمنی آمریکا غیرقابل انکاره. آن جمله هیچ غلطی نمیتواند بکند در مضمون دیگری گفته شده (در پاسخ به بحث گزینههای روی میز و حمله نظامی و هستهای و تهدیدهایی از این دست) و نه همه مشکلات از تحریم نیست اما بسیاری هستند و این چیزی از دشمنی آمریکا کم نمیکند.
این اصل کلی که همیشه منافع دولتها و ملتها همسو است در عصر مدرنیته که انفکاک دولت _ ملت کامل شده است دیگر الزاما برقرار نیست. آیا صدام حسین به خاطر منافع ملی عراق به ایران و کویت حمله کرد؟ صدام دلسوزترین فرد نسبت به عراقیها و حامی و مدافع منافع ملی آنان در سطح جهانی بود؟
در کنار مواردی که شما از اختلاف نظر مردم و برخی دولتها در کشورهای غربی گفتید. به صورت کلی دیگر دولتها الزاما حامی منافع ملت تحت تسلطشان نیستند. احتمالا شکلگیری مفاهیمی مانند پارلمان یا جمهوریت و دموکراسی در غرب برای کنترل این اختلاف از مسیری جز انقلاب است. (که انقلاب خود پدیده مدرنی است)
با @lolmol موافقم که روابط بینالملل فرعی از فرعیات رابطه مهم دولت و ملت است. همانطور که ایرانیان در سال 1357 نسبت به جایگاه محمدرضاشاه در صحنه بینالملل و منطقه بیتفاوت بودند و برایشان اهمیت نداشت.
عنصر مهم این رابطه دولت و ملت به تعبیر صحیح کنفسیوس اعتماد است. اعتمادی که مردم به حاکمان دارند و حاکمی که باید دنبال اعتمادزایی باشد چرا که حکومت بر مردمی که به حاکم اعتماد ندارند غیرممکن است.
من گمان میکنم تغییر محسوسی ایجاد نمیشد. برای امریکاییها میزان مشارکت و رفت و آمد دولتها اهمیتی ندارد زیرا تغییری در سیاستها ایجاد نمیکند. مثلا میزان مشارکت در انتخابات 1396 نزدیک 74% بود. آیا این میزان مشارکت تاثیری در سیاستها دونالد ترامپ ایجاد کرد؟ آنان دنبال کنترل حکومت ایران هستند و دلیل آن تنها نخی است که باعث اتصالشان به خاورمیانه شده یعنی اسرائیل. ممکنه زمانی این نخ هم پاره شود و امریکاییها از منطقه بروند تا خاورمیانهایها خودشان با کلاشینکوف مشکلات خویش را حل کنند. (مثل موضع اینها در قبال تحولات اخیر افغانستان)
واقعیت اینکه انتخابات و مشارکت آن بیشتر فضایی تبلیغاتی است برای اینوریها و موجسواران اونوری. و مشاهده کردید همه طرفها به خاطر رسیدن به اهداف خود در انتخابات اعلام پیروزی کردند. برعکس رسانههای خارجی (شرقی و غربی) بیشتر روی دولت آقای رئیسی تمرکز و تحلیل میکنند ، نه کم و کیف انتخابات.
ضعفی بزرگ و جدی است. به نظر میاد ظهور مجدد یک اجتماع خودخوانده و خودآگاه شده ، مانند دوران مشروطیت ، تنها امیدی است که میتوانیم داشته باشیم.
اگر هیچ کس نبود احتمالا بله. یک حکومت بدون حمایت مردمی دوام نمیآورد. شاید پس از یک انتخابات رخ ندهد اما اگر همه نسبت به حکومت بیتفاوت باشند نتیجه چنین وضعی میتواند در نهایت با تضعیف یا از بین بردن حکومت مرکزی باعث ایجاد آشوب و هرج و مرج یا جنگ داخلی شود. به نظرم لین میتونه به قدرتهای خارجی این سیگنال رو بده که با وجود اختلافات ما در برابر تهدید خارجی با هم متحدیم.
به نظرم افرادی که در ایران زندگی میکنن و یا در خارج هستن و هنوز خانوادهای در ایران یا تعلق خاطری به ایران دارند از ناپایداری ایران ضرر میبینند. من نیاز به اعتراض به نبود گزینه مورد نظرتون رو درک میکنم. در عین حال پولی که به این فروشگاه میپردازید به نوعی مالیات امنیت و پایداری خواهد بود.
آن چیزی که از تاریخ میدانم و به یاد دارم حکومت مصدق پس از ملی کردن صنعت نفت با پشتوانه مردمی بیش از سه سال در برابر تهدید و تحریم و غارت دریایی بریتانیا مقاومت کرد و زمانی سقوط کرد که مردم در کنار او نبودند. البته نمیگویم مردم مقصرند. دلیل این مساله هم برخی سیاستهای مصدق و هم عملیات روانی CIA که در پوشش ماموران مصدق، شخصیتهای ملی و مذهبی را در صورت عدم همراهی با مصدق به مجازات تهدید میکردند بود.
من نگفتم همیشه منافع دولتها و ملتها همسو است و صحبت کلی نکردم. اگر در مورد ملت ایران حکومت کشور دیگری دلسوزتر است لطفا آن را معرفی کنید.
تحول از بالا یک استثناء خاص در تاریخ است و زمانی رقم میخورد که حاکم یک جامعه کاملا از نظر فکری از اجتماع خود جلوتر باشد و قدرت اعمال اصلاحات را داشته باشد (به قول افلاطون: پادشاه فیلسوف). امپراتور میجی در ژاپن یکی از این استثناها بود. اما قریب ده سال قبلتر او در ایران فردی مانند امیرکبیر مشابه همان اصلاحات میجی را رقم زد ولی نتیجه کار چه شد؟ بعد از تقریبا 3سال دوران زمامداری ، اصلاحات متوقف و شخص ایشان به قتل رسید!
اروپاییان دوران 400ساله رنسانس (تولد مجدد) و روشنگری را طی کردند (1400 تا 1800) تا توانستند در قرن نوزدهم تحولی شگرف را تجربه کرده به حدی که سرور جهان شوند. این رنسانس ، تحول فکری حاکمان و پادشاهان و دربار نبود. حرکتی آهسته اما پیوسته در جامعه بود.
به همین دلیل زمانی که هنوز استبداد سنگین دربار برقرار بود مردم با ولع و اشتیاق روحالقوانین مونتسکیو را که تازه منتشر شده بود میخواندند. قرارداد اجتماعی روسو در ظرف 2-3ماه قریب 20بار تجدید چاپ شد و کتابی بود که دست به دست در کافه و خانه و کتابخانه میچرخید. در زمان عدم تساهل مذهبی ، جان لاک از لزوم تساهل مذهبی و فواید آن میگوید و غیره. اینها تحولی بود آرام و عمیق. اولین مترجم قرارداد اجتماعی در ایران (به گمانم آقای زیرکزاده) در مقدمه کتاب خوب ناراحت است که چرا بعد از سه سال تنها سه با این کتاب تجدید چاپ شد. غیرمستقیم معترضاند که چرا جامعه ما و خصوصا مدعیان روشنفکری میل و اشتیاقی به مطالعه این متون اساسی ندارند در حالی که همین کتاب در فرانسه وقتی منتشر شد به سرعت نایاب شد! بس که خواننده و متقاضی داشت. (این کتاب در دهه 1330 به گمانم به فارسی ترجمه شد.)
ما در برج عاج نشستیم. دولت سوئیسی ، اقتصاد سوئیسی و آزادی سوئیسی میخواهیم ولی آیا مثل سوئیسیها زندگی و رفتار میکنیم؟ جامعه ما هیچکدام از خصلتهای اولیه مدرنیته را ندارد. مدرن شدن حرکتیست آرام و کُند.
در مورد اهمیت عدم تضعیف حاکمیت ایران کاملا @Azad موافقم. حاکمیت فعلی نباید تضعیف شود و میتواند اصلاح شود. عبور از حاکمیت فارغ از خطرات خارجی ، به دلیل سطح فکری جامعه خطرناک و سقوط به قعر چاه هرج و مرج است. ایران 120سال تجربه اصلاح آرام را دارد چرا الان خرابش کنیم؟
جامعه باید تغییر کند تا دولت تغییر کند. روند برعکس آن معجره تاریخ است و این معجزه برای ما رخ نمیدهد.
پینوشت:
1- از رای به روحانی پیشمانم؟ خیر. چرا پیشمان باشم وقتی اصلاجاتی رقم خورد که سابقه نداشت. هرچند کوچک. همینطور از احمدینژاد. او نیز اصلاحات خوبی داشت و بر آگاهی اجتماعی افزود. باتوجه به نگرش رئیسجمهور منتخب و اقدامات مهم ایشان در سمت دستگاه قضایی ، به دولت ایشان هم امید دارم.
2- کُندی طی کردن این مسیر تنها به وسیله ظهور روشنفکران و متفکران کماثر میشود. مثل اتفاقی که در زمان مشروطیت رخ داد و واقعا یک جهش فکری درخشان بود. هرچه متفکران برجسته کمتر باشد طبعا بر میزان رشد فکری و آگاهی روانی جامعه تاثیر معکوس خواهد گذاشت.
با توجه به جواب هایی که دوستان دادند فکر کنم همه روی نقاط زیر اشتراک داریم:
1- برای بهبود اوضاع داخل خارجی ها کمکی به ما نخواهند کرد مگر اینکه منافعی داشته باشند
من به علل گوناگون کشورهای خارجی را دشمن نمی دانم چون به جهان به چشم بازار نگاه می کنم که کشورها دائم در حال داد و ستد هستند و این داد و ستد بر اساس منافع متقابل شکل می گیرد. باید از خود بپرسیم چرا با ما مخالفت می کنند آیا ریشه این مخالفت در رفتار خود ما نیست؟
2- خواست و منافع حکومت فعلی هم در بعضی موارد با منافع ملی مردم همسو نیست؟ (باید بفهمیم کجا همسو نیست و چرا همسو نیست؟)
3- دل به نخبگان و روشنفکران جامعه خودمان ببندیم
4- نخبگان و روشنفکران باید احساس مسئولیت بیشتری کنند و جمع شوند و همدیگر را بشناسند (چگونه؟)
5- نخبگان و روشنفکران باید اثر بخشی و قدرت داشته باشند. (چگونه؟) حکومت وجود یک رهبر موازی را برنمی تابد. پس به دنبال تغییر بدون لیدرشیپ باشیم. (شاید با رهبری یک هوش مصنوعی). اعتراضات هنگ کنگ سال 2014 توسط عده ای دانش آموز رقم خورد
6- تغییر یک شبه اتفاق نمی افتد پس باید امیدوار بود و دست از تلاش بر نداشت اما باید تغییر مداوم و هدفمند داشته باشیم. باید دور این موضوع که با انتخاب یک رئیس جمهور وضعیت از این رو به آن رو شود اوضاع اقتصادی بهبود پیدا کند و آزادی به وجود بیاید را خط بکشیم.
یک خواهش برای سؤالاتی که مطرح کردم ایده بدید حالا از خودتون یا از نمونه هایی که در کشورهای دیگر رخ داده است
در خیلی از موارد منافع چیزی هست که یک شخص یا کشور خودش برای خودش تعریف میکنه مثل هدف. مثلا یک کیفقاپ خودش منافعش رو در دزدیدن کیف مردم تعریف کرده و بر اساس اون عمل میکنه. حالا آیا نباید به اون شخص بگیم دزد؟ یا باید از خودمون بپرسیم چرا از ما دزدی کرده؟ یا یک قربانی تجاوز جنسی باید از خودش بپرسه چرا بهش تجاوز شده و دنبال ریشه اون در رفتار خودش باشه؟
اگر فکر میکنید علت جنگ اقتصادی دشمن رفتار خود ماست با شما موافقم چون به دنبال منافع و امنیت خود بودهایم. مسلما اگر اجازه میدادیم هر چه میخواهند داشته باشند و ببرند نیازی به تحریم نبود. شرکتهای آلمانی هم تهدید شدند که در صورت مشارکت در پروژه Nord Stream 2 تحریم خواهند شد با وجود این که آلمان متحد آمریکا خوانده میشود و از بزرگترین حامیان اسراییل است و فقط میخواست امنیت انرژی خود را ارتقا دهد.
معمولا منافع غارت را بیشتر از کمک به پیشرفت میبینند مگر قدرتش را نداشته باشند یا بخواهند از شما برای مقابله با یک قدرت ثالث (مثلا شوروی) استفاده کنند.
نمی دانم از کجای بحث من به براندازی، سیاه و سفید نمایی یا کمک خارجی رسیدید اما صریحا می گویم که چاره ی کار را در براندازی و اعمال رادیکال یا حتی خائن نامیدن ساختار سیاسی به هیچ وجه نمی بینم ای بسا مدیرانی که در گذشته یا حال و در همین ساختار و با همه ی نقدها تلاش های توسعه محورانه ای داشته اند، تلاش هایی که در چهارچوب فکری خودشان قابل تحسین اند. به علاوه با موج سواری و تحلیل های غلط خارج نشین ها و داخلی ها نیز همدل نیستم و به نظرم چاره ی کار در مفهوم سیاست است و بر آن تاکید می کنم، بماند که اصلا موضوع من رای دادن یا ندادن نیست که به نظرم نمی تواند اصل باشد.
در ضمن در عالم سیاست، چنانکه قبلا گفتم دوست و دشمن وجود ندارد، دوستی و دشمنی فقط یک تعارف است! (رجوع کنید به مانع تراشی یا بی تفاوتی های روسیه و چین در سال های اخیر خصوصا در مورد دغدغه های مدیران ما)
از مجموع بحث شما دور بودن از مطالعات سیاسی را می توان حس کرد و البته عدم درک اصل سیاست. مشکلی که نظریه پردازان مطرح بومی گرایی نیز با آن دست به گریبان بودند و نخواستند یا آگاهی کافی را نداشتند که بر این مشکل غلبه کنند یا حتی پاسخی برای این نقد آشکار در وضعیت کنونی بیابند و نتیجه ادبیاتی مشابه شما شد.
در نهایت با فرض لزوم داشتن نخبگان موثر اما کافی، این بحث را با این نقل قول از پی نوشت کتاب روشنفکران ایرانی و غرب می بندم:
«بومی گرایی بر پایه ی فرض های هستی شناسانه و شناخت شناسانه سستی تکیه کرده است و ازین رو نمی تواند برای مدت زیادی دوام آورد. حسرت برای گذشته، دلبستگی به هر چیز بومی، آرمان سازی از هویت و مخالفت اخلاقی-رمانتیک با تجدد همه بر کاستی آن دلالت دارد. بومی گرایی از همان خطای شرقشناسی اصلی رنج می برد چراکه «دیگری» را تیره و تار جلوه می دهد و ذات باورانه و بی پرده از آن انتقاد می کند، اما در همان حال از بررسی دقیق فرض های محبوب ولی معیوب خویش تن می زند. شیفتگی بسیاری از روشنفکران ایرانی به اندیشه ی هایدگری زاییده ی اشتیاق به این تمامیت خواهی است. این روشنفکران می توانند به سادگی با رمانتیسم خیال انگیز و ضدمدرنیسم جسورانه ی هایدگر همدلی یابند، زیرا خود را در آماج حمله های کمرشکن عصرمدرن می بینند.
…[هواداران این تفکرات] از استعمار و امپریالیسم به حق انتقاد کرده اند اما مخالفتشان با تجدد بیشتر گزافه گویانه، ریاکارانه و مهمتر از همه بی ثمر بوده است. در عصری که جهانی شدن سرمایه داری و تجدد به واقعیت پیوسته است، روشنفکران ایرانی [در ابتدای کتاب تعریف شده] نیازمند آنند که از پیله ی خودساخته ی خویش به در آیند و بر کمبودهای نظری و رکود فکری خود چشم بگشایند و بدانند که نمی توان با کلیت بخشی یا فروکاهی غرب و عناصر و تجربه های چندجانبه اش، وجدان خود را به سادگی آرام ساخت…[باید] با خویش این سخن سمیر امین را باز گویند که: «تاریخ انباشته از لاشه ی جوامعی است که به موقع موفق نشدند.»
…روز های ستایش مریدانه ی غرب به سرآمده و حقانیت«دروغ های سفید متحرک» فانون به پایان رسیده است.
من از رای آوردن ایشان فقط این امید را دارم که چهارسال دیگر بگذرد و مردمی که رای دادند به چشم خود ببینند که فقط دلخوش به تغییر از بالا بودن کار را کند میکند، آن هم چه بالایی! بالایی که برخلاف ادعا، با دروغ و فریب همیشه کارش را پیش برده، بزرگترینش همان که به اسم مردم و برای مردم، حقوق مردم را توسط خودشان نادیده بگیرند، نخواهند و نگذارند که بفهمند. مردم خواهند فهمید و تعداد آنها که خواهند فهمید بیشتر خواهد شد اما،
توقع سرعت و شتاب بیشتر نداشته باشیم؟
برای این سرعت چه باید کرد؟
انواع براندازی، انتظار معجزه، ترحم و تحریم قدرتهای خارجیها هم چاره نیست، قبول!
من هنوز هم حسم اینه اگر کمتر رای میدادیم جلوتر بودیم.
شاید از خودخواهی من باشه که میخوام بقیه که هم مثل من فکر کنند و با من یک رنگ و یک صدا باشند، شاید بقیه مردم که رای دادند، به چیزهایی که رای دادن علاقه و آگاهی و باور دارن و امید دارن. حتی ممکنه بشه اینجوری دید که من و بقیه که مثل من فکر میکنند، آدمهای پرمدعایی هستن که فقط خودشون رو قبول دارن، و پاش بیوفته تو عمل میلنگن، و بقیه مردم که مقابل من و امثال منن هم میخوان به ما ثابت کنن که اونا بهتر و درستتر فکر میکنن.
شواهدی هست که نشون میده، وضع خوب نیست، و میتونه جوری باشه که برای همه خوبه!
من دیدم و جامعه نمونهام محدوده؟ من فقط رو تجربههای منفی زوم کردم؟
یک آدم خودش به تنهایی پیچیده و مدام در نوسان و تحوله، وای به حال جمع و جامعه! یکرنگی و یکدستی جامعه غیرطبیعی یا غیرمنطقیه، اما اون اصول اساسی که حکومت باید برای مردم بهش پایبند باشه، و مردم باید براساس اون از حکومت درخواست داشته باشن چیاست؟
حتما اونها هم باید با تحول جوامع نو بشه، اما
چرا خود حکومتها این اصول رو تعیین میکنند، گویا از نخبگان مردم هم کمک گرفته و میگیرند، اما نخبگانی منتخب همراه با سلیقه حکومت و باقی محدود و محکوم و محبوس. دلایلشون بالندگی و امنیت کشور و منافع مردم هست؟
زندگی یه چیز رو تقریبا خوب به من یاد داده و باز داره یاد میده، اون اینکه اگر برای کاری ساخته نشدی یا نمیتونی با بعضی شرایط اون کار کنار بیای، واردش نشو، اما بسیاری از مسوولین غیر از اینند. من دنبال گزینههای بهتری برای تمام مسوولان بالادستی هستم، اونایی که کاربلد باشن نه سلسله مراتبی بیان بالا. از مدیر مدرسه تا مسوول اداره تا مسوول آموزش و پرورش تا وزیر و . . . بسیاریشون به من تحمیل شدن یا نهایتا یه عده رو گذاشتن میگن بیا بین اینا انتخاب کن، اگه کسی نباشه، یا من نتونم تشخیص بدم، چرا باید به زور انتخاب کنم؟ یعنی باز به من تحمیل بشن!
نهایتش اینه که سرم تو کار خودم باشه و تا جایی که میتونم باهاشون درگیر نشم، اما تا کجا و تا کی؟
به فرض که این حکومت نیازهای زندگی حداقلی مرا تامین کند، اما نیازهای حداکثری خودش را بیشتر تامین کرده، پس بد نیست من و همفکرانم علاوه بر تلاش برای زندگی فردی تا حد امکان خوب، رای ندادنمان را نشانهای برای اعتراض نرم بدانیم.
اصلا چی میشه به من نوعی بگویند شما که خوب سیاست نمیدانید، احساسی و جوگیر میشوید، اشتباه انتخاب میکنید مشکلی نیست رای ندهید، به دشمن و توهم دشمن هم هیچ ربطی نداره. اصلا حکومت مردم دار مقتدره.
ما علاوه بر تلاش برای تغییر دور و برمون و گفتگو بین خودمون باید راههایی پیدا کنیم که حرفشنوی ارکان و اجزای حکومت رو بالا ببریم، این سرعت رو بالا میبره.
وضعیت ما مصداق حرفی است که یک سیاستمدار مشهور بیان کرد. از او پرسیدند امیدش به حل فلان موضوع چقدر است ، جواب داد:«من در انتهای تونل نور میبینم؛ اما ، متاسفانه تونلی نیست!».
اتفاقا توی دوره احمدی نژاد موفق تر بودیم
طرح مسکن مهر و هدفمندی یارانه ها خودشون چیزای کمی نیستن
کاری با تفکرات الان احمدی نژاد ندارم ولی اون موقع واقعا احمدی نژاد داشت خوب کار میکرد مثلا رفته بود و با کشورهای استراتژیکی مذاکره کرد و تحریم هارو واقعا داشت بی اثر میکرد هرچند دو سال اخر دیگ واقعا خراب کرد و افتاد رو دنده لج و …
دیگ واضحه منظور منافع ملی (نه دینی یا صرفا برای عده ای) هست
و نه شخص خاصی
منظورم شخص خاصی نیست اما واقعا عده ای اینقدر ساده لوح توی ایران هستن
اینکه رای نمیدیم خب واقعا اشتباهه بیا رای سفید بده (البته بد برداشت نکنیدا من نظرمو میگم و حق تحمیل هم ندارم و نظر شما هم محترمه)
اگر میگید که اره قبول دارید نبود ج.ا باعث میشه یکی بدتر بیاد خب حمایت کن که یکی بد تر نیاد
پشتوانه حاکمیت ها مردمشونن و اگر رای ندی میشی ابزار دست رسانه دشمن و جنگ رسانه ها هم واقعا خطرناکه
اگر هیچ کاندیدی رو قبول نداری خب رای سفید بده که بگی من اعتراض دارم به اینها
این نیست که تنها راه و بهترین راه رای ندادن
نه مسیله جمهوری اسلامی فراتر از این حرفهاست یا حتی ایدیولوژی هایی که برخی مطرح میکنن
اگر بخوایم راجب اصل حکومت ها بحث کنیم وارد بحث مکاتب میشیم و از بحث سیاسی خارج میشیم و هم خیلی بحث مفصلیه و هم خیلی پیچیدست
هم از حوصله خارجه هم من حالشو ندارم چون یسری پیش نیازها داره که همه افراد بحث باید داشته باشن
نظرتون محترم
اما شخصا ردش میکنم با دلیل:
نگاه به دنیا به عنوان صرفا فقط بازار اشتباهه
چرا هیتلر میخواست جهانو بگیره ؟ بزرگ تر کردن مغازه ؟ یا تحکیم ایدیولوژی سوسیالیسم ؟
حکومت ها براساس ایدیولوژی هاشون برپا میشن و یک ارمان (باکلاس تر بگم ایده آل) دارن و براش تلاش میکنن و جالبه که خود انقلاب امریکا رو هم نگاه کنی توی افراد شاخصش چنتا فراماسونر بودن (بنجامین فرانکلین مثلا ) پس بدنبال ایجاد نظم نوین جهانی میره و براش دکون منو شما ارزش نداره پس اینجا بازار نیست تازه یسری چیزای دیگ هم هستن مث نبود منابع و استعمار و غیره که فک میکنم واضح هستن که نتیجتا بازار رو رد میکنه
اما بحث مخالفت :
مخالفت اونها دقیقا به دلیل ایدیولوژی ماست
ما رسما با اسراییل مخالفیم و اگر مستند لابی های اسراییل (که ساخت ایران هم نیست ) رو دیده باشید میبینید که قدرت های جهانی حامی اسراییل هستن چون در اونها رخنه داره
اینم بگم ما یهود ستیز نیستیم ما انتی صهیونیسم هستیم
صهیونیسم هم علنا وجود داره و ایدیولوژیش هم گرفتن قدرت خاورمیانه است . حاضرید کشورتونو به نژاد پرست ها بدید ؟ حکومت اسراییل دنبال ایدیولوژیش میره هیچ کس هم براش مهم نیست! مشکل اصلی دنیا اینه و ضمنا لطفا دنیا رو در امریکا خلاصه نکنید ! امریکا هست که توی تمام دنیا پایگاه زده و کشورهای دنیا چون نمیخوان از پا دربیان مجبورن بهش گوش کنن و تحریم مارو رعایت کنن !
و مورد دوم هم مشخصه که همسو هستن
حفظ تمامیت ارضی که داریم تلاش میکنیم
برای اقتصاد تلاش میکنیم
برای امنیت تلاش میکنیم (امنیت ملی رو میگم نیایید بگید دیروز خونمونو دزد زد یا چی)
دموکراسی رو هم داریم (وجود رهبر برای حفظ معیار ها هست چون همه حکومت ها معیار دارن و بی معیاری هم خودش یکسری معیار ها داره )
لطفا برای این مورد مصداق بیارید
به بقیه موارد هم نمیتونم جواب بدم چون سالهاست روشن فکری رو گذاشتم گوشه اتاق و ترجیحم شده روشنگری ! چون از روشنفکری بالاتره
روشن فکری فقط توی کنج اتاق اتفاق میوفته اما روشنگری مث جنگیدن وسط میدون مبارزه است و جنگ اصلی رو از نزدیک میبینیم اما روشنفکری کار خاصی نیست ! فقط دیدنه !
ضمنا هر نخبه ای روشنفکر نیست !
نخبگانِ فیلسوف (که باید چنین فردی باشد) کتاب مینویسند و دیگران کتاب میخوانند. این مهمترین کار است. سپس تمرین مسئولیتپذیری اجتماعی و قانونمداری در هرشرایطی.
مردم ایران باید به مدت 30سال سیاست را رها کنند. تنها برای مقامات در مسیر حل مشکلات اقتصادی آرزوی موفقیت کنند که اگر مشکلات حل شود اعتراضی باقی نمیماند. در این مدت 30سال باید روی سه کار تمرکز شود. مطالعه (افزایش حداقل سطح آگاهی عمومی) ، مسئولیتپذیری و فراگیری قانونمندی.
دستکم سه نسل باید صبر کرد. فرآیند اجتماعیشدن با توجه به سه کاری که گفتم باید تغییر کند و این تغییر نگرش و رفتار تا رسیدن به مرحله تثبیت حداقل به سه نسل زمان نیازدارد.
پ.ن:
ما فرصتسوزیهای کلانی داشتیم. تنها کار این است که نباید اجازه داد آرمانگرایی غلط اجتماع کار را بدتر کند. وضعیت فکری جامعه امیدوار کننده نیست. باید در صورت لزوم به حکومت کمک کرد تا مشکلات اقتصادی مردم حل و فصل شود. گزینه دیگری وجود ندارد. دقیقا در وضعیتی هستیم که ایران در اسفند 1299 قرار داشت. تنها راه نجات حمایت از یک حکومت قدرتمند به دلیل حفظ و ایجاد ثبات است که وضع بدتر از این نشود.
یعنی میگید یه ایرانی این قدر کم توان و بی چاره س که نیاز به صدقاتی از این جنس داره؟
خودتون تو مسکن مهر میشینید؟
حاضرید روی چنین خونه هایی سرمایه گذاری کنید؟ مثلا پولتون رو بدید مسکن مهر بخرید که بعد چند سال بفروشید؟
اصلا میدونید ساخت خونه به تعداد بالا و بدون پشتوانه مالی، با اقتصاد و تورم چی کار میکنه؟ این همون کاری هست که اتفاقا رئیس جمهور آینده هم قراره بکنه. دیگه حساب کنید وضعیت اقتصادی مملکت بعد هشت سال به کجا میره.
بدون پشتوانه ؟؟
بودجه چیه پس ؟ فکر کردید همینجوری میگن حالا اینجا یه مسکن بزنیم ؟
ما خودمون سالها خانه ارثی نشستیم و مال خودمون نبود و پدرم پول خرید خانه رو هم نداشت بعدا با ارثیه اش ااومدیم این خونه که الان توشیم اونم با تخفیف زیاد طرف که دوست پدرم بود و بعد از ۶ ماه اجاره نشینی و بدبختی و اوارگی !! تازه خونه هم با وام خریدیم علاوه بر ارثیه !
وقتی یه خونه میخوان بسازین معمار میارن ، نقشه کش ، ناظر و چندین متخصص دیگ
بعدش میرن و بنا ها و لوله کش ها و کارگرهایی میارن که کارهارو انجام بدن
پدر خودم توکارهای ساختمانیه و بارها پیش اومده خودش و کارگرش بیکار بودن و حتی به کارگرش میگفت برو دنبال جایی بگرد حداقل خودت بری سر کار میگفت رفتم نیست !!
من بچه ی شهرستانم و اینجا انقدر خونه فرسوده و قدیمی و محله های داغون هست که مطمعنم تا حالا به چشم ندیدید ! جمعیتمون هم داره میره بالا و میون اقواممون هستن کسایی که ازدواج کردن اما با خانواده زندگی میکنن چون خونه ندارن و نمیتونن بخرن !
بعدشم خونه سیمان و اهن و هزار تا چیز دیگ میخواد از کجا باید بخرن ؟
میدونید چقدر گردش پول ایجاد میشه ؟ نقدینگی دقیقا میره سمت تولید
قرار هم نیست هرجا رسیدن بگن اینجا مسکن میزنیم !!هرجا لازم باشه میسازن نه هرجا که بشه !
الان وزیر مسکن افتخار میکنه یه مسکن نساخته درحالی که جمعیتمون روز به روز بیشتر میشه
من خودم اوارگی کشیدم که میگم مسکن مهر خوبه چون خونه نبود بخریم یا پولش خیلی بیشتر بود
ضمنا یارانه صدقه نیست ! پول خود شخص هست که از درامد دولت نصیبش میشه
ما خودمون با همین پول قسط یخچال و تلوزیون و هزار تا چیز دیگ دادیم و میدیم ! وگرنه نمیتونستیم حتی یخچال سالمی داشته باشیم
اینجور که بنظر میاد شما اصلا به یارانه نیاز نداری و اینو تعمیم میدی به کل ایران !
لطفا بیشتر درباره این مسایل فکر کنید ایران خانواده های کم درامد هم داره و وقتی میگید صدقه به شخص برمیخوره ! اینجا چون کسی نمیتونه بفهمه من کی هستم این مسایل رو مطرح کردم وگرنه غرورم اجازه نمیده این مسایل رو جایی مطرح کنم و پدر خودم رو کوچیک کنم اما اینجا هم گفتم چون هم کسی منو نمیشناسه هم اینکه نگفتش باعث غافل موندن میشه !
میدونم که کلیشه ای شده اما این همون نگاه غرب گرایی هستش
اینجاست که تقابل دیدگاه ها شکل میگیره
خودتون رو توی این حصار قرار ندید که اره غرب بده شرق خوبه یا حتی بلعکس
اولا ج.ا اصلا به سمت کمونیستی و سوسیالیستی نمیره (مطمعن هستم که خیلیا اینطور برداشت میکنن وقتی میگیم شرق چون اصلا اصول اسلامی رو نمیشناسن و اکثرا یک کتاب دینی با دیدگاه های انقلاب رو نخوندن)
و دوم اینکه کلا تک بعدی نگاه میکنیم که یا شرقی یا غربی
مثل داخل که میگن یا اصول گرا یا اصلاح طلب ! درحالی که این تک بعدی بودنه وگرنه میدیدیم که یک عالمه حزب و جریان در این کشور هست و افرادی تحت عنوان انقلابی هستن که اصلا نمیشناسیمشون یا اصلا عضو حزبی نیستن!
لطفا به جای تفکیک جهان به شرق و غرب ببینید توی سیاستشون و ایدیولوژی و دوربردشون چخبره