شنیدن خبرهای شگفت آور درباره ثروت در رسانهها، مسئله جدیدی نیست و البته اثرات انگیزشی و روانی خود را دارد. ولی مشاهده مستقیم نابرابری بین طبقات در یک شهر میتواند اثری کاملا متفاوت داشته باشد. با رشد حاشیهنشینی در شهرها، این تضاد مشهود خود را بیشتر و بیشتر نشان خواهد داد. فهم اثرات روانی این مسئله بر افراد، میتواند نقش زیادی در پیشبینی و پیشگیری از بحرانهای فردی و اجتماعی در آینده داشته باشد.
تا حالا با نمونهای از این مسئله برخورد داشتید؟ ماشین یا خانهای که نماد سطح متفاوتی از ثروت باشد یا محلهای که تفاوتی آشکار با محلهی همسایه خود داشته باشد؟ چه حسی بهتون دست میده؟
بیشتر این احساس به آدم دست میده که مورد ظلم و ستم دیگران واقع شده و مظلوم است . انگار حقش را دیگری خورده است و به هیچ وجه نمیتواند حقش را بگیرد .
البته بستگی به جامعه مورد نظر هم دارد . برخی جوامع اختلاف طبقاتی فاحشی دارند اما فرد با وجود دیدن خودروهای لوکس و خانههای مجلل ، در کنج ذهن خودش میداند به دلیل شرایط مساعد و وجود فرصت برابر برای همگان میتواند با تلاش و بهرهگیری از خلاقیتش به چنین جایگاهی برسد . یعنی احساس او به سرخوردگی منتهی نمیشود چون میداند که این فرصت را دارد که او نیز در مسیر ثروت حرکت کند و برحسب تلاش و دانشش به مدارج بالایی از ثروت دست پیدا کند .
اما در جوامعی که نوعی ناامیدی و بن بست وجود دارد و فرد وقتی به پیرامونش نگاه میکند و میبیند که حتی با تلاش و خلاقیت و دانش هم به چنین جایگاهی نمیتواند برسد دچار سرخوردگی شده و این احساس به خشم و عصبانیت منتهی شده و حتی ممکن است تبعات امنیتی و درگیریهای اجتماعی و طبقاتی به همراه داشته باشد .
به همین دلیل ثروتمندان در جامعهای مثل امریکا چندان منفور واقع نمیشوند و گاهی سمبل موفقیت محسوب شده و الگوی میلیونها جوان میشوند که آنان نیز میتوانند به چنین جایگاهی برسند زیرا فلانی توانسته و رسیده است . اما در کشور خودمان به نظر میرسد ثروتمندان و این نابرابری منجر به منفوریت و خشم مردم میشود چون شرایط مساعد نیست و گاها فرصتها برابر تقسیم نشده است .