یه چیزی که شاید اشاره بهش نشده، داشتن مربی خوبه! خیلیاتون بحث کردید کتاب جذاب نیست، لزومی نداره، بی کیفیته، و از این دست. موضوع اینجاست که خیلی خودمون رو دست بالا گرفتیم، خیلی کتاب ها هستند که اولش از خوندنش آزار می بینید، سخته، سنگینه ولی باید بخونید، مثل تمرین بدنسازی.
خیلی از کتاب ها خیلی به روزن، روون هستن، حال می ده خوندنش، اما سم هستن، نباید خونده بشن! (نمونش خیلی کتاب های سطح دو و سه در حوزه روانشناسی، جامعه شناسی و مدیریت)
بخوام بازم مثال بزنم، اگر شما یک استاد باشید که یادگیری بسته مهارتی برای دانشجو مهم باشه، کلاستون سنگین تر، طولانی تر و خشک تر می شه، به نسبت همون استاد که هدفش جلب رضایت دانشجو هستش.
همینجا اگر من بخوام حرفی که زدم رو از زواید دور کنم و کج فهمی ها رو کم کنم، ناچارم تا حدی بیشتر بنویسم.
فرق کتاب خوب با کتاب اصطلاحا بازاری همینجا معلوم می شه.
بر می گردم به نکته اول، هر کسی توی هر لایه ای باید مربی برای کتاب خوندن داشته باشه، حتی اگر بد! من یادمه هر چه مربیم می گفت می پذیرفتم. این موضوع بهم کمک کرد بالای صد کتاب حدود 1000 صفحه ای رو بخونم (از تاریخ شروع کردم) اون هم با لذت! اما بی مربی حتی جراتش رو هم نمی کردم.
این مربی می تونه حتی به ظاهر از شما نادان تر باشه (این رو برای این می گم که ما خودمون رو معمولا خیلی دست بالا می گیریم)، مثل مربی فوتبالی که خودش چاقه و توان دو نداره، ولی برای بهترین بدنها مربی گری می کنه.
(داره طولانی می شه) اما حتی شما وقتی هیت علمی هم می شید، اسمتون می شه “استاد یار” یعنی باید یک استاد تمام رو به عنوان مربی بگیرید. چرخه فقط زمانی تموم می شه که …
حالا چرا اوضاع داره بدتر می شه؟
ماها مربیان کمتری داریم که واقعا حرفشون رو بپذیریم! قدیما کلیسا، مذهبیون، روحانیون و معلم ها نفوذ بیشتری بر مردم داشتن. کما این که افرادی که حتی سواد نداشتن، به انجیل و قرآن نگاه می کردن به خاطر ثوابش.
خوندن یک رمان در گذشته، در حد سایر سرگرمی ها بود. مثلا اگر طبق همون مقاله، از مردم می پرسیدی از اهداف مطالعت چیه، حتما سرگرمی بخش عمده ای داشت، اما الان سهم سرگرمی خیلی بالا نیست، یعنی حتی دوستانی که رمان های بزرگ رو می خونن، بخش کوچکی از هدفشون سرگرمیه، چون برای سرگرمی راه های زیادی هست الان.
زمان آزاد واقعی بدون اختلال، شما در 30 سال پیش کلی زمان بدون حواس پرتی داشتی، الان اما باید خیلی خوب یاد گرفته باشی حواس پرتی رو کاهش بدی، چون واقعا شما نمی تونید بدون حواسپرتی از کتاب لذت ببرید.
افزایش کتاب های سمی و تخریبی. شما دوبار ماکارونی سرد، که روغن روش چلیسیده، ادویه هم نداره رو بخور، بعد دیگه میلت به شدت کاهش پیدا می کنه (الان همزمان کردن خاطرات یک روش جدید علمی برای رفع اعتیاده) حالا شما فرض کن، کتاب هایی در حد سن، سواد، موقعیت و علایقت نداشته باشی، خوب معلومه خیلی چیزای دیگه جایگزینش می شن، البته قدیم جایگزین های کمتری داشتید.
متون نوشتاری طولانی به طور کلی چشم را خسته میکنند و این امر سبب آن میشود که خواننده میل چندانی به خواندن نداشته باشد برای همین بهتر است از شکل ها و تصاویر مرتبط با موضوع را در متن قرار دهند همچنین چنانچه جناب سعدی فرموده کم گوی و گزیده گوی چون در تا از اندک تو جهان شود پر
بحث جالبیه تقریبا همه نظ رارو خوندم اما طولانی ها رو گزیده خونی کردم یعنی همون موضوع اصلی بحث
من دوست دارم متون طولانی رو بخونم یا کتابای مفصل رو به شرط اینکه بدونم که می ارزن یعنی
مثلا نویسندشو به طریقی بشناسم
یا موضوع جذاب باشه
اما الان دو دلیل یادم میاد که چرا متن های کوتاه یا کتابای کوچیک رو بازم به همون دو شرط بالا بر می گزینم
اول : زود تموم میشن و تو شلوغی برنامه های زندگی و موکول شدن به آ ینده فراموش یا نیمه تموم نمیشن
دوم : کتابای کاغذی کوچیک تو کیف جا میشن
پس یه راه کار اینه که بزرگارو تو مجموعه های با صفحه های کم چاپ کنن
سوم هم یادم اومد کوتاه ها تمرکز کمتری میخوان وقت خالی طولانی امروزه کم گیر میاد
چطوری میشه بدون خوندن یه متن طولانی، کتاب و مقاله و حتی دیدن فیلمها و تئاتر ، قبلش بفهمیم که خوندنش می ارزه یا نه؟!
چه راهکاری برای پاسخ به این سوال هست؟
یاد جمله ارسطو(فکر کنم ارسطو) باشه که میگه: زندگی نزیسته (تجربه نشده) ارزش زیستن نداره
چرا تا مطمئن نشیم دوستش خواهیم داشت طرفش نمیریم؟
چند بار رفتیم طرفشون بعد دیدیدم که خوب نیستن؟
من فکر میکنم خیلی ها اینطوری باشند که دلشون میخواد قبل تجربه کردن، خوندن، چشیدن حتی مزه یه غذا مطمئن بشن که دوستش خواهند داشت
شاید این سایتهای معرفی کار راه انداز تر باشند
معرفی کتاب و اینا … برای غذاها دیدم که حتی کسب و کار هم راه افتاده
گودریدر برای کتاب هم خوبه اما عالی نیست. چون نظرات سلیقه ای هست
ولی میشه شبیه کاری که الگوریتمهای اینستاگرام این روزها میکنند. چیزی که دوست دارین رو پیشنهاد میده کاری به دقتش ندارم اما کارشون خوبه تقریبا
یه مشکلی که خودم تو انتخاب تئاترها داشتم این بود که با توجه به محدود بودن منابع زمانی، مالی و … نظر بقیه رو تو سایت های هنری می خوندم و زمان زیادی صرف می کردم تا بتونم بهترین انتخاب رو داشته باشم. به نظرم انسان ها خیلی هوشمند تر از گذشته شدند و ناخودآگاه می خوان از منابعشون بهترین استفاده رو داشته باشند. متن های کوتاه زمان زیادی از ما نمی گیره ولی وقتی متن های طولانی می خونیم و در نهایت از اون راضی نیستیم، فکر می کنیم حیف زمانی که براش صرف شد. به نظر می رسه هدف به دست آوردن اطلاعات مفید بیشتر در کوتاه ترین زمان و با بیشترین رضایتمندی از توانایی انتقال مفاهیم کتاب، یه معادله چند مجهولیه که ناخودآگاه داریم در پس ذهنمون حلش می کنیم.
این که ترجیح خوندن متون کوتاه رو فقط به تنبل شدن و عادت به خوندن متن های کوتاه ربط بدیم، تنها از یک زاویه به موضوع نگاه کردیم و میشه از زوایای دیگه ای هم علت این انتخاب (شاید مشکل نیست، بلکه انتخابه) رو بررسی کرد.
یکی از مشکلاتی که بنظر شخصی من وجود داره عادت ایرانیا(با یه بررسی کوچیک میشه دید کشورهایی که جزئی از ایران بودن هم شامل این میشن کشورهای حوزه بین النهرین مثلا) به ادبیات شفاهیه. اگه فقط بخوام بعد از اسلام رو بررسی کنم ادبیات کاملا شفاهی به مردم منتقل میشده… ادبیات نمایشی رو حوضی، تعزیه، پرده خوانی، شاهنامه خوانی و … ادبیات نظم: تقریبا تمام دیوان هایی که الان هست شفاها تو دربار یا برای مردم خونده میشده. ادبیات مذهبی تو مسجد و منبر بوده.
صنعت چاپ ۲۰۰ سال دیرتر از اروپا وارد ایران شده.
هیچ مارکتینگی تو ایران برای کتاب وجود نداره. کتاب با تیراژ پایین(۲۰۰۰ تا بالاترین تیراژه!) وارد بازار میشه و نهایتا شاید تو نمایشگاها دیده بشه. در حالی که شما میبینید برای چاپ کتاب مثلا هری پاتر از ۶ ماه قبلتر چه هیاهویی هست. من هیچ وقت ندیدم درباره کتاب تو ایران همچین اتفاقی افتاده باشه. (البته در مورد کتاب “دا” یه کم وجود داشت و تاثیرش رو هم دیدیم که چقدر فروش رفت)
سانسورینگ هم یکی از عواملیه که شخص من سراغ خیلی از کتابا نمیرم!
بنظر من این خیلی خوبه. من بعنوان یه دانشجوی کامپیوتر ترجیح میدم بجای خوندن کتاب انیشتین یه کتاب با نثر ساده تر و کلی تر بخونم. در مورد کانت هم همینطور و … علاوه بر این با این کتابا بنظرم باید سرانه مطالعه بیشتر میشد نه کمتر. چون بنظر این کتابا پرفروش ترن و باید هم باشن. چون مخاطبای بیشتری رو در نظر میگیرن.
کامنت: @Ali_Shakeri من هردو کتاب رو خوندم و بنظر شخصیم قیاس درستی نکردین. محمود دولت آبادی نویسنده خوبی هست. کتاب سلوکش هم ضعیف نبود. قوی نبود. ولی ضیف هم نبود. کتاب کلیدر همین نویسنده رو من به شخصه جزو قوی ترین کتابای ادبیات داستانی معاصر ایران میدونم.
این رو به وضوح تو فیلم ها هم میشه دید. خیلی از فیلما انقد کم مفهومن که آدم ترجیح میده همه رو بزنه جلو و یه فیلم ۲ ساعته رو تو ۲۰ دقیقه ببینه.
میتونیم یه سامانه داشته باشیم که توش هر کی هر کتابی میخونه بیاد نظرشو را جع به او ن کتاب بنویسه یا چند نفر آدم سرشناس بدون قصد تبلیغ صرفاً اون کتاب و نوشته را در چند سطر نقد کنند.
شما می تونید فرد سرشناسی که ذوق و سلیقه داره و کتاب زیاد خونده رو دنبال کنید. البته این افراد زیادند شما باید به دنبال کسی بروید که بیشترین هم ذات پنداری رو باهاش دارید @Faezeh.T
یک راه حل میتونه تغییر روش مطالعه باشه. شما لازم نیست همه کتابایی که می خونید را از ب بسم الله تا ت تمت بخونید و بفهمید بسته به هدفتون از خوندن اون کتاب روش مطالعه تونو تغییر بدید. یه جاهایی رو نخونید یه جاهایی رو با دقت و جزئیات بخونیدو یه جاهایی رو بخونید و رد شوید
من میدونم که فرنگی ها سه نوع یا سه مرحله مطالعه دارن. اونا وقتی به مطلبی بر می خورن اول اسکنش (scan) می کنن یعنی سر تا ته متن را یکبار نگاه می کنن می بینن شکلی یا کلمه ای آیا جذبشون می کنه؟
مرحله بعدی اسکیم (skim) یعنی به سرعت می خونن تا نها نکات کلیدی یک متن را بفهمند و فقط به اصلاح بفهمند من می خواد چی بهشون بگه
و مرحله آخر read که یک متن را با تمام جزئیات می خوانند.
من فکر می کنم یه بخشی از مشکل کتاب کم خوندن ریشه در نگارش ما هم داره.
مثلا باید توجه داشت که هر پاراگراف باید موضوع جدیدی داشته باشد. جمله اول هر پاراگراف باید جمله اصلی آن پاراگراف باشد.
یا اینکه چکیده چگونه نوشته شود و مسائلی از این دست که تو مدرسه تا حدودی یاد گرفتیم ولی چون نمره ریاضی و علوم برای همه مهمتر بود نه معلم دغدغه یادگیری دانش آموز را داشت و نه دانش آموز در یادگیری اون نفعی می دید.
خب وقتی افراد جامعه این قوانین و ضوابط نگارش را درست یادنگیرند خب رسوندن مفاهیم از طریق متن براشون سخت تر میشه و حس می کنند باید بیشتر توضیح بدهند.
برای مثال همه ما یک مقاله علمی را دیده ایم. تمام بخش ها طوری تعبیه شده اند که محقق را سریع به آنچه دنبالش می گردد راهنمایی کند. چرا که وقت ارزشمند است. از عنوان، چکیده، کلمات کلیدی و مقدمه بگیر تا خلاصه و نتیجه گیری و تقدیر و تشکر
پس به نظر من یه بخشی از مشکل مطالعه بر میکرده به مشکل نگارش که اون هم ریشه در سیستم آموزشی ما داره.
این بیشتر برای مطالعه ی مقاله و یا متن کوتاه مناسبه، و خیلی به کتاب نمیچسبه. کتاب هایی میشناسم که حرف های زیادی داشتن ولی با اسکن یا اسکیم نمیشده این حرف ها رو دید. و برعکس کتاب هایی که حرف خاصی نداشتن، ولی تو اسکن گول میزنن آدم رو!
موضوع آیینِ نگارش که مطرح کردید، اتفاقا خیلی موضوع مهمیه! هم تو خوندن و هم تو نوشتن و مستندسازی مون تاثیر داره. و کاش در قالب یه موضوع جدید مطرحش کنید که بشه سر فرصت درباره ش بحث کرد و فهمیدش.
عدم حوصله و بی قراری برای متن های بلند بیشتر به سبک زندگی جدید بر میگرده. درگذشته زمان رسیدن پاسخ به سوالی بلندتر بود به طور مثال وقتی شما در مورد یک موضوع کنجکاو میشدید برای کسب اطلاعات باید به کتابخانه مراجعه میکردید یا از فردی آگاه پرسوچو میکردید اما الان فاصله شما تا مطلع شدن به میزان یک گوگل کردن است! این عجول شدن افراد اثر زیادی روی سبک زندگی گذاشته و علایق افراد به سمت متن های کوتاه رفته. به نظر من این اصلا بد نیست چون تغییر سبک زندگی ما چنین است بنابراین باید کتاب ها هم با این تغییر همگام سازی بشوند
با این مشکل من موافق هستم ناشرین و نویسنده برای حجیم شدن کتاب و نشان دادن اینکه خیلی کتاب مهمی است و صد البته افزایش قیمت دست به زیاده نویسی میزنند مثلا رابرت کیوساکی جزو آن دسته است چکیده کتاب هایش شاید ۴۰ صفحه نشود اما با ۴۰۰ تا ۵۰۰ صفحه شما روبرو میشوید.
سلام به نظرم یکی از اصلی ترین و عاقلانه ترین دلایلی که تمایل به مطالعه متون بلند کم شده عدم تمرکز هستش. ما الان بیشتر کار هامون رو ا تمرکز کمتر از 50 درصد انجام میدیم درحالی که برای مطالعه و درک یه متن نیاز به تمرکز و انرژی زیادی هست و در نتیجه تمایل کم شده. به قول استادم فکر کردن یکی از سخت ترین کارهای دنیاست
کتابای غیر رمان رو میشه تو حداکثر ۵۰ صفحه جا داد! و باقی محتوا فقط نقش حجم دادن رو بازی میکنه و ارزشی نداره. بحث جالبی در این باره در توییتر دیدم:
نوینسدهها هم در این بحث نظر دادن. یکیشون میگه اگه اینکار رو کنم کسی کتابم رو دیگه نمیخره.
تو حوزه “اموزش” و “انتقال دانش” نیاز به روند جدید هست. خیلی وقته نوآوری شاخصی در این بازار رخ نداده، با اینکه این بازار خیلی بزرگه و خیلیا دارن تو این حوزه تحقیق و مطالعه میکنن.