همیشه برام سوال بوده که موفقیت دقیقا به چه مفهومیه؟! چرا اینقد بین موفق بودن و موفق شدن تفاوت زیاده؟
اگر اجازه بدین چند تا مثال بزنم تا بهتر متوجه چالشی که تازگیها با موفقیت پیدا کردم بشیم!
جناب آقای تسلا به علت پژوهش ها و خلاقیت های بی شماری که داشته همواره به عنوان یک انسان موفق معرفی شده. هر چند احتمالا میدونید که در اوج فقر از دنیا رفت.
از طرفی هنرپیشه ای داریم به نام کیم کارداشیان که صرفا بخاطر بدن ش موفق شده و البته خیلی هم پولدار.
در این بین افراد زیادی داریم که تلاش زیادی میکنن و در موفقیت رساندن یک ماموریت نقش دارند اما هیچگاه به ثروت یا معروفیت نمی رسند. مثلا میشناسم دوستی رو که در موفقیت یک پروژه ملی خیلی زحمت کشید و در آخر بعد از پرداخت حق الزحمه باهاش خداحافظی کردن و هیچ اسمی هم ازش نموند.
سوال بعدی که پیش میاد اینکه آیا موفقیت ربطی به معروف شدن داره؟! آیا انسان های معروف، موفقتر از از بقیه آدم ها بودن؟! آیا لازمه معروف بودن موفق بودنه؟!
سوالی که پیش میاد اینکه آیا موفقیت فاکتور مهمی در زندگیه؟! آیا موفقیت باعث میشه که رضایت از زندگیمون بیشتر بشه؟! آیا موفق بودن ما را به ثروت میرسونه؟! آیا موفقیت رو میشه به عنوان یک هدف در زندگی انتخاب کرد؟
و آخرین سوال: آیا موفقیت فرمول خاصی داره؟! بغیر از تلاش و شانس چیز دیگه ای هم هست که بشه ازش تبعیت کرد و تبدیل به یک فرد موفق در سطح جامعه شد؟
معمول بر اینه که از بزرگان نقل قول بیاریم (شاید این هم خودش مسئلهای مهمی باشه). دیوید کانمن توی کتاب «تفکر، سریع و کند» میگه: اگر یکی به من بگه مهمترین فرمول دنیا چیه، حتما یکی از انتخابهای من اینه که موفقیت ترکیبی از استعداد و شانس هست. چیزی که شما در مورد تسلا گفتین استعداد هست و البته بدشانسی اون نسبت به کسی مثل ادیسون (داستانهای زیادی در مورد رابطه این دو تا هست).
مفهوم این فرمول چیه؟ با تقریب خوبی میشه موفقیت رو به شکلی ساده با حاصلضرب استعداد در شانس دونست. اگر استعداد نباشه، یا شانس نباشه، موفقیت وجود نخواهد داشت. میزان مطلوبی از این دو برای موفقیت لازمه ولی ممکنه کافی نباشه. مثال بسیار معمول کسانی مثل بیل گیتس یا استیو جابز هست. در زمانی که این دو شروع کردن هزاران نفر با همین آرزوها شروع به کار کردن و احتمال زیاد استعداد خوب و حتی بهتری داشتن. ولی شانس با این دو تا بیشتر بود و بقیه به جایی نرسیدن. حتی به زندگی استیو جابز نگاه کنین: شانس اون رو دوباره به اپل رسوند وگرنه داستانی بسیار متفاوت هم برای جابز و هم برای اپل رقم میخورد.
رقابت رو هم در نظر بگیرین. در بازار جا برای همه نیست! این رو ممکنه در شعارهای موفقیت نگن ولی این یک واقعیته. بعد از مایکروسافت و اپل افراد زیادی به همون مسیر رفتن ولی در بازار رقابت جایی برای اونها نبود. به همین دلیل فکر میکنم بسیار بعیده که با تکرار کارهای یک فرد موفق در گذشته به موفقیت مشابهی برسیم، هم شانس و هم رقابت کار رو تقریبا غیرممکن میکنه. برای درک رمز موفقیت افراد باید بسیار عمیق بشین و اون رو به زمانه و شرایط خودتون منتقل کنین، رقابت رو در نظر بگیرین و البته نکاتی مثل عرف بیزنسی در جامعه هم بسیار مهمن.
به وضوح خیر. منظور من حتی افراد الکی معروف مثل هنرپیشه ها یا غیره نیستن. ممکنه فردی با یک اتفاق بسیار معروف بشه به همین سادگی. معروف بودن هم بسیار وابسته به شانس هست ولی به نظرم راه معروف شدن از موفق شدن واضحتر هست. برای معروف شدن، جدا از مثالهای موفق، میتونین رگ خواب عمومی رو به دست بیارین و از اون استفاده کنین. این یک فرمول تضمینیه البته ممکنه استفاده از اون ریسکهای خودش رو داشته باشه!
از اون طرف هم اینکه آیا انسانهای موفق لزوما معروف شدن، ابعاد معروف بودن البته مهمه ولی اگر که منظور در سطح عمومی اجتماع باشه، خیر. امروزه شما از دستاوردهای مهندسین و دانشمندانی استفاده میکنین که قطعا موفق بودن ولی نمیشناسین!! جنبه معروف بودن باید به قابلیت رسانهای شدن هم مرتبط باشه! رسانه ممکنه یک نفر رو بولد کنه، مثل انیشتین و یک نفر مثل دیراک به اون اندازه بولد نشه و ناشناخته باقی بمونه!
هم بله و هم خیر. وقتی در یک کار موفق میشین، عموما برای مدت زمانی خاص احساس بسیار مثبت پیدا میکنین و این یعنی رضایت کوتاه مدت یا میان مدت ولی ذهن انسان به طور بیولوژیک این احساسهای مثبت یا منفی رو با زمان کمرنگ میکنه. بنابراین بعد از مدت زمانی این رضایت در ذهن از بین میره. ولی یک نکته ریزتر هست: اگر موفقیت بسیار بزرگ و قابل توجه باشه ممکنه از این قاعده پیروی نکنه و برای همیشه میزانی از رضایت رو در فرد ماندگار کنه (اصطلاحا ذهن پدیده ها بسیار نامعمول رو نگه میداره ولی بقیه رو با زمان حذف میکنه. این مکانیسم برای بقا اهمیت بسیار بالایی داره!)
لزوما موفق بودن فرد رو به ثروت نمیرسونه مثال بسیار ساده موفقیت علمی در علوم غیرکاربردی هست. بسیاری از دانشمندانی که امروز دستاوردهاشون توی کتابها هست در فقر و فلاکت زندگی کردن! آیا موفق بودن و از این موفقیت رضایت داشتن؟ بله، ولی آیا به ثروت رسیدن؟ خیر! البته این جنبه به نظرم از ابتدا قابل پیش بینی هست و میتونین نگاه کنین که آیا در شرایط معمول موفقیت شما در دنیا خریداری داره یا نه!
شانس حداقل دو قسمت داره: پدیده های بیرونی مثل شرایط اجتماعی یا اتفاقهای ناگهانی مثل همین کرونا که الان بسیاری از بیزنسها رو درگیر میکنه. بخشی از شانس مرتبط با ارتباطات هست: آیا یک نفر به من شانس این رو میده که کار رو دستم بگیرم؟
قسمت اول قابل حذف نیست ولی قسمت دوم و ارتباط قابل بهبوده. مثلا:
عرف جامعه رو بشناسید. این شناخت کمک میکنه که پلکان ترقی و ثبیت رو بهتر و سریعتر طی کنین. برای مثال در ایران، عرف بر داشتن پارتی هست. با داشتن پارتی این قسمت از شانس بسیار بالا میره و دیگه نیازی به استعداد برای موفقیت ندارین! یا در جوامع علمی، داشتن توصیه نامه شانس شما رو بسیار بالا میبره.
رزومه بسازین هم به معنی واقعی کلمه که شامل لیستی از استعدادها و موفقیتهاست و هم به معنی اینکه سعی کنین موفقیت رو حتی در کارهای کوچک به دست بیارین. رزومه خوب یعنی شانس بهتر! در این نگاه، موفقیت شانس میاره و شانس امکان تقویت رزومه و موفقیت رو بالا میبره. یک پروسه خودتقویت کننده! برعکس هم هست هر بدشانسی میتونه در حافظه افراد بمونه و باعث از دست رفتن شانس بشه.