کلیت ایده به نظرم قشنگ بود. اینکه شفافیت و قرار گرفتن در اتاق شیشه ای به جای قرار گرفتن در اتاق بسته، بدون مداخله و نظارت مستقیم ، نقش حلقه ی بازخوردی دائمی رو بازی کنه.
مثال هایی که توی ذهن دارم،
یکی جنیو بود* (genew.ir) که توش افراد در مورد اساتید مختلف نظر میذاشتن و قصدش این بود که به دانشجو در انتخاب استاد کمک کنه.
تجربه شخصی از برخی درس هایی که گذروندم و کار پایان نامه ارشدم که در یک محیط آنلاین گزارش کارهای انجام شده ام رو قرار می دادم. به نظرم این روش خیلی بهتر می تونست به استادهام در ارزیابی عملکردم کمک کنه.
ولی یه مساله ای وجود داره. مثال هایی هم دارم که شفافیت هیچ فایده ای نداشته،
مثلا در مورد کارمندان دانشگاه (هیات علمی یا غیر هیات علمی)، افرادی که اغلب اوقات سر ِ پست ِ شون نیستن خیلی افراد شناخته شده ای هستند. یعنی اونقدر موضوع شفافه که اصلا نیاز به حلقه ی بازخوردی نیست! ولی بازم اتفاقی نمی افته. گاه گاهی اعتراض هایی اتفاق می افته، بعد از مدتی اعتراض می خوابه و به جایی نمی رسه.
مدیران یا کارمندان رده بالای بانک ها یا ادارات دولتی رو بارها در حال بازی یا دیدن فیلم های خنده دار در ساعت اداری در ملآ عام مشاهده کردم. مسلما شفافیت در کار کارمندان رده ی پایین در سیستمی به این وضع، کوچک ترین اثری در بهبود عملکرد نمی ذاره.
چیزی که هنوز متوجه نمی شم، سیستمی بودن این ایده است. در مثال هایی که در ذهن دارم نگاه می کنم، می بینم شفافیت وقتی اثرگذار در بهبود سیستم هست که مدیر/مجری این سیستم «بخواد» سیستم بهبود پیدا کنه. در غیر این صورت شفافیت فایده و اثری نداره. پس آیا این ایده، تغییر سیستماتیک ِ صرف هست یا تغییر انسانی هم در کنارش لازمه؟
برای قسمت اجرا، همیشه خواست و اراده ی انسان لازمه، تا افراد پشت سیستم نخوان در حد لیگ جهانی بازی کنن، اتفاقی نمیفته! مثالش هم همین چیزی که مطرح شد: واضحه فرد در پست مورد نظرش نیست، ولی چون دانشگاه از ایشون اجرای با کیفیت پست اجرایی رو نمیخواد، خب اتفاقی هم نمیفته.
در ادامه ی همین بحث فکر میکنم بد نیست نظرات کوتاه ِ مربوط به سوال زیر هم مطالعه بشن:
یه نکته ای که در این نظرات کوتاه بهش اشاره شده، بحث حریم شخصی هست.
چه جوری میشه حریم شخصی یه سازمان رو در کنار شفافیت سازمانی با هم داشت؟