هدف زیرپوستی مجازات، اعتراف، اعدام در سیستم‌های قضایی و انتظامی

هدف روی مجازات، بازدارندگی هست. اما واقعیت چیز دیگه‌ای هست. من شواهدی رو در مجازات‌های نمایشی دیدم و احتمالا همه ما باهاش برخورد کردیم که شاید کمتر بهش پرداخته شده. انگار موضوعی در پس ذهن جامعه در حال رخ دادنه ولی به دلیل شدید بودن موضوع کسی بهش نمی‌پردازه.
این موضوعی هست که شاید جاهایی به شکل مختلف راجع بهش بحث شده اما از یک نگاه دیگه می‌خوام بهش نگاه کنم.
اولین باری که موضوع عجیب بودن مجازات نمایشی برام بولد شد، خاطره‌ای بود که یک آقایی از دوران خدمت سربازیش تعریف می‌کرد. اینطوری بود که شخصی رو به اتهام یک کار خیلی غیراخلاقی دستگیر می‌کنن. کسانی که بهشون ظلم شده‌بود پشت پنجره اطاق بازداشت ایستاده‌بودند، و اون شخص نیروی انتظامی وارد اطاق بازداشت می‌شه و شخص دستگیر شده رو به شدت می‌زنه. این آقا که تعریف می‌کرد می‌گفت رفتم بعدا به نیروی کادر گفتم چرا تو که خبر نداشتی این واقعا مجرمه یا نه اینطور می‌زدیش. افسر نیروی انتظامی بهش می‌گه: اون آدم‌ها که پشت پنجره ایستادن رو می‌بینی؟ این‌ها دنبال مجازات اون شخص می‌گردن. من اگر این رو نمی‌زدم اون‌ها آروم نمی‌گرفتن.
من اصلا نمی‌خوام نیروی انتظامی رو سرزنش کنم. این اتفاقی هست که در طول تاریخ و در سراسر جهان در حال رخ دادنه. ولی خوب در جوامعی که نسبت به این موضوع ناآگاه هستن.

نمونه دیگه این موضوع رو از دو شخص مختلف در دو اتفاق مشابه شنیدم که نیروی انتظامی پاسگاه دزد رو به حدی می‌زنه که مال‌باخته به افسر التماس می‌کنه ولش کنن. انگار افسر نیروی انتظامی با این روش می‌خواد ماجرا رو تمومش کنه.

یک مورد دیگه که برای خودم اتفاق افتاد، به دادگاه مراجعه کرده‌بودم که فقط یک سوال بپرسم. موضوع هم برای شخصی حیاتی بود و من هم بسیار زمان زیادی رو صرف موندن توی صف برای پرسش کرده‌بودم. وقتی که درخواست کردم برای پرسش سوال، به من گفتند تا در سامانه ثنا ثبت‌نام نکنی اجازه ورود نداری. من که مجدد دیدم داره وقتم تلف می‌شه، پافشاری کردم که من فقط یک سوال می‌خوام بپرسم و شما نباید من رو مجبور به ثبت‌نام کنید. شخصی که اونجا بود عصبانی شد دست من رو گرفت و من رو به بیرون هول داد. سرباز وظیفه محترمی که اونجا ایستاده‌بود و پیش از اون اون کارمند دادگاه بهش دستور می‌داد که من رو بیرون کنه، وقتی صحنه رو دید، به سمت کارمند دادگاه رفت و گفت تو حق نداری چنین رفتاری با ایشون کنی و دست من رو گرفت و گفت من می‌برمت تا سوالت رو بپرسی، کارمند دادگاه هم که یه جورهایی انگار ترسیده‌بود از این رفتاری که کرده‌بود،‌ با ما اومد. وقتی که به بخش حراست دادگاه رفتیم، حراست حکم بازداشت برای من و سرباز نوشت. و در این لحظه کارمند دادگاه به مسئول حراست التماس می‌کرد که لطفا ولشون کن :joy:
انگار مجازات کردن کارکردی معکوس داره. درک این پیچیدگی واقعا برام سخته. و دلم می‌خواد بیشتر راجع بهش فکر کنم.
اصلا کاری ندارم که این روش غلطی هست یا روش درست. نمی‌خوام سیستم قضایی یا انتظامی ایران یا هر جای دیگه رو مقصر بدونم. این اتفاق در سراسر دنیا میفته. ولی به نظر من یه جور باگه. یه جور روش عجیب و غریبه.

گاهی وقتی یه بچه زمین می‌خوره و گریه می‌کنه، می‌رن پیشش و هر کاری می‌کنن گریه‌ش بند نمیاد. اون وقت می‌رن زمین رو می‌زنن و می‌گن بیا زمین رو تنبیه کردیم و بچه واقعا گریه‌ش قطع می‌شه. من فکر می‌کنم این روش‌ها یه جورهایی شبیه همین زمین خوردن بچه باشه.

یه نمونه از همین اتفاق در آمریکا که به صورت طنز در فیلم خط آبی نشون داده شده:

پرسش مرتبط:

1 پسندیده

فکر می‌کنم نمونه مشابه این موضوع خودزنی باشه.
مغز چرا به سراغ خودزنی و خودآزاری می‌ره؟ در واقع وقتی دردی درونی رو احساس می‌کنه، گفته می‌شه شخص یک آزار دیگه در خودش به وجود میاره، تا از شدت درد این آزار جدید، درد آزار قبلی فراموش بشه.
انگار ما شخص شاکی رو با این روش با آزار دادن شخصی دیگه ارضا می‌کنیم. خصوصا وقتی که اون شخصی که آزار می‌دیم یه جورهایی جرمش اثبات نشده. ولی شخص شاکی با این که می‌دونه جرم اثبات نشده ولی دردی که از درون حس می‌کنه اجازه نمی‌ده جلوی مجازات ناعادلانه گرفته بشه. و به نظر من این باگی هست که سیستم‌های انتظامی در واقع دارند. برای این که موضوع رو بدون دردسر دادن به خودشون حل و فصل کنن، این مجازات رو انجام می‌دن.

ولی باز یه چیزی باقی می‌مونه. بُهت مردم. مردم با اینکه می‌دونن مجازات عادلانه نیست ولی ساکت می‌شن.

این اتفاق رو در گربه هم دیدم. این داستان کمی دردناکه. اگر تحملش رو ندارید نخونید:
یکی از بچه‌های گربه‌م مرد، من که گربه‌های زیادی داشتم و اصلا فرصت انجام مراسمی برای بچه‌گربه مرده نداشتم، بچه گربه رو توی سطل زباله انداختم. و گربه مادر رو دیدم که مات و مبهوت شده‌بود. دچار بهت شده‌بود.
انگار یک سری رفتارها مغز انسان رو ریست می‌کنه. مثل مجازات خصوصا از نوع ناعادلانه‌ش. انگار که مغز می‌ترسه اگر حرکتی کنه خودش هم گرفتار همین مجازات می‌شه. در واقع مکانیزم موش‌مردگی شاید.

اما اصلا چرا این موضوع رو مطرح کردم؟
به نظر من ما به عنوان یک جامعه متمدن، جدای از این که با این کار یک رفتار غیراخلاقی رو انجام می‌دیم. بی‌عدالتی می‌کنیم، در واقع داریم یک آسیب بزرگ به جامعه وارد می‌کنیم. به شکل بسیار نیرومندی به مغز مردم جامعه می‌گیم که بدون دلیل ممکنه مجازات بشید. و چنین جامعه‌ای از پویایی میفته.

برای این که آسیبی که ترس زیرپوستی می‌تونه به جامعه بزنه و هزینه‌های بالایی که بر جامعه تحمیل می‌شه رو بهتر درک کنین، اپیزود رادیو راه با عنوان سلطنت ترس رو پیشنهاد می‌کنم ببینید: