پادپرسیا برای اولین روز جهانی دوچرخه چی تو چنته دارن؟

امروز اولین روز جهانی دوچرخه است؛


چه خاطره، تجربه یا ایده و تصمیمی درباره دوچرخه سواری دارید؟
@Ghazaleh از دوچرخه سواری در شهر بگو، چطوره؟

در ادامه‌ی تجربه‌ی سه‌شنبه‌ها بدون خودرو برای ایجاد خط دوچرخه.

6 پسندیده

من خاطرات زیاد خوب و بدی از دوچرخه‌سواری دارم، از سفر دوچرخه‌ای از خلخال به اسالم؛ تو یه جاده‌ی سرپایینی جنگلی و باحال، تا دوچرخه‌سواری دوترکه تو خیابونای شهر!

یکی از آخرین خاطراتم که خیلی هم سنگین بود مربوط به سفر شیلاندر میشه، یکی از روستاهای ییلاقی و بکر اطراف زنجان که برای توصیفش از عباراتی مثل ماسوله‌ی زنجان بهره میبرن.

سفرمون خیلی یهویی و بدون برنامه، جور شد! چهارنفر بودیم که پنج‌شنبه شب تصمیم گرفتیم بریم دوچرخه‌سواری مسیر شیلاندر. دو تا دوچرخه کم داشتیم، و تو خوابگاها گشتیم دو تا دوچرخه‌ی بیکار پیدا کردیم. فقط در این حد چک کردیم که لاستیکا و حداقل یکی از ترمزهای دوچرخه‌ها سالم باشن! [1] بالتبع دوچرخه‌های بیکاری که گیر آورده بودیم جز سنگین‌ترین و بدترین دوچرخه‌های خوابگاه بودن :skull_and_crossbones:.

دوچرخه

اواخر فروردین بود. جمعه صبح با ماشین رفتیم سر مسیر انحرافی از جاده تهم به سمت شیلاندر، ماشین رو لب کوه پارک کردیم و آماده شدیم! سر صوبی هوا سرد و بادی بود و در ضمن بارون هم اومده بود! ولی خب دیگه، به سرمون زده بود طی طریق کنیم و خیلی حواسمون به چیز خاصی نبود.

خنده‌دارترین و بدترین قسمت این بود که هیچ کدوممون مسئولیت مادر-سفر بودن رو به عهده نگرفته بود! :sob:
در نتیجه بهترین و تنها خوراکی که همراهمون بود نفری یه بطری آب بود و چهارتا آبنبات :candy: . تصورمون یه سفر یه ساعتی دوچرخه‌سواری در طبیعت بود.

راه افتادیم. مسیر رفت سرپایینی بود، عااالی بود! :heart_eyes: مناظر توی راه، خنکای هوا، سرعت دوچرخه، و … .

همین طوری می‌رفتیم و عین خیالمون هم نبود که هر رفتی برگشتی هم داره. حداقل یه ساعت سرپایینی رو با دوچرخه رفتیم و لذت بردیم.

به روستا هم که رسیدیم خیلی عالی بود، یه طبیعت بکر و هیجان‌انگیز.

یکی-دو ساعتی هم تو روستا گشت زدیم و … . و بعد دیدیم داریم گشنه میشیم و چیز خاصی همراهمون نیست، بهتره برگردیم به سمت زنجان.

و اما برگشت …

تقریبا اواخر جاده رفت متوجه شده بودیم چی منتظرمونه! بارون باریده بود و زمین خاکی، گلی شده بود، چرخ دوچرخه‌ها پر گِل میشد و به گلگیر گیر میکرد و حتی تو یه مسیر سرپایینی هم به سختی میشد ازش سواری گرفت.

تو راه برگشت مصداق اون فردی بودیم که خرش رو گذاشته بود روی کولش! حالا خرمون خودش به کنار، هر پنج دقیقه هم تایرهاش پر از گِل میشد و ۲-۳ کیلو هم به وزنش اضافه میشد.

جز سخت‌ترین سفرهای خوش خوشانی بود که داشتم. اواسط مسیر برگشت بارون هم گرفت و زیر بارون سلون سلون، سربالایی گِلی رو طی میکردیم :face_with_thermometer: شاید یه ساعتی به همین شکل رفتیم که تازه چالش اصلی شروع شد: حسابی گشنه شده بودیم و بدن‌هامون قند کم آورده بود! طوری بود که من پاهام میلرزید و میرفتم. یه کم دیگه که رفتیم یه خونه‌ای تو کوه دیده میشد، یکی از بچه‌ها که جونش بیشتر بود دامنه کوه رو رفت بالا و از صاحب‌خونه درخواست کمی نون کرد! :yum: طرف هم بهش یه نصفه نون داده بود[2]. و خلاصه با اون نصف نون خالی چهارتایی یه جونی گرفتیم و کمی بیشتر مسیر رو رفتیم.

نان خوشمزه
با اینکه نون ساده و خالی بود، جز خوشمزه‌ترین نون‌هایی بود که تو عمرم خورده بودم!

تقریبا ۳-۴ ساعت به همین شکل رفتیم تا دیگه جونمون تموم شد و البته به جاهایی رسیدیم که ماشین هم میتونست بیاد. دوتامون رو با دوچرخه‌ها گذاشتیم کنار کوه و دوتای دیگه‌مون رفتیم تا از مسیرهای کوهی به ماشین برسیم و با ماشین بیایم.

پای پیاده و از میانبر تو کوه، یه ساعت دیگه تا ماشین طول کشید. ولی در نهایت کل ماجرا ختم به خیر شد و زنده و پر از خنده از این سفر برگشتیم :blush:


  1. کمی بی‌پروایی کردیم و اصلا این حد ایمنی رو توصیه نمیکنم! ↩︎

  2. ساکن نبودن و خودشون هم تفریحی اومده بودن و خوراکی خاصی همراهشون نبود. ↩︎

8 پسندیده

من امروز یه کار بانکی داشتم و با اینکه ماشین هم در دسترسم بود اما با دوچرخه رفتم و خیلی هم خوب بود. :blush:
یه کوله پارچه ای کوچیک و سبک هم دارم که هر چی لازم داشته باشم توی اون می ذارم.

6 پسندیده

از @Faie هم دعوت می کنم که از معلم دوچرخه سوار بنویسه.

2 پسندیده

اینا رو هم بنویس لطفاً، قبلی که خیلی چسبید، البته نه مثه گل به چرخاتون.

1 پسندیده

یکی از لذت بخش ترین قسمت خاطرات کودکی و نوجوانی من برمیگرده به همین وسیله ی دوست داشتنی…دوچرخه
کوچه پس کوچه ای نبود تو محله که با دوچرخه نرفته باشم…اما هر چی بزرگتر شدم حس کردم فاصله ام با دوچرخه بیشتر شد…شاید دزدیده شدن دوچرخه ام…یا شایدم دور تر شدن مکان هایی که باید هرروز میرفتم میتونست علتش باشه یا حتی شایدم یخورده حس نا امنی که الان با دوچرخه دارم

اما با دیدن بعضی افراد میبینم خیلی از حرفایی که درباره سوار نشدن دوچرخه میزنم بهانه اس

مثلا خانم معلم خوش ذوقی که هرروز راه مدرسه تا خونه اش را که هردو در محدوده ی طرح ترافیک بود را با دوچرخه ی صورتی رنگش میرفت و دوچرخه اش را تو حیاط مدرسه قفل میکرد…حتی با اینکه یه بار دوچرخه اش را دزدیدن این کار را تا پایان بازنشستگی رها نکرد…و این کار باعث میشد پسر بچه هایی که شاگردشون بودن خانواده هاشون را ترغیب کنند که به جای اتومبیل شخصی خودشون انهارا با دوچرخه به مدرسه ببرند.
و با این حرکت قشنگ با یه تیر چند نشون رو زدند.
هم دوچرخه سواری
هم زیاد نکردن الودگی هوا
هم تشویق به دوچرخه سواری
و هم اینکه نشون دادند اگر بخاهیم…میشه

5 پسندیده

خوشبختانه من در یک شهر خیلی کوچک زندگی می‌کنم. به خاطر همین، همیشه از دوچرخه برای رفتن به محل کار، خرید کردن و کلا جابه‌جایی استفاده می‌کنم. همین دیشب بود که با دوچرخه به مهمانی رفتم. یک مسافت چهار کیلومتری بود که در ده دقیقه طی کردم. خیلی چسبید.

از کودکی خاطرات خوب زیادی در ذهنم دارم. اولین دوچرخه‌ای که داشتم خیلی خیلی کلاسیک بود و آن زمان که شجاع‌تر بودم حرکات آکروباتیک زیادی انجام می‌دادم :sunglasses: بعد از چند سال یک دوچرخه دنده‌ای بزرگ خریدم. اما به اندازه اولی دوستش نداشتم. از طرفی در محل ما دیگر کسی دوچرخه سواری نمی‌کرد. انگار دوچرخه سواری از مد افتاده بود. این شد که ما از دوچرخه و کوچه‌های پر از زندگی کوچ کردیم به خانه و میز کامپیوترمان.

بهترین خاطره‌ای که از کودکی دارم زمانی بود که بعد از زمین خوردن‌های طولانی دوچرخه سواری یاد گرفتم. یادم می‌آید در بلوار شهرزیبای تهران بعد از این که بدنم حسابی زخمی شده بود، توانستم کل فاصله بلوار را بدون زمین خوردن طی کنم. مربی‌ام آن روز پدرم بود.

4 پسندیده

جالب بود که برای اولین بار این نامگذاری انجام شده.

دوچرخه یه مدته که وسیله نقلیه اصلی من شده، و در کنارش گاهی از مترو و اتوبوس هم استفاده می‌کنم.

وقتی که شروع کردم به استفاده برای زندگی روزمره، اول کمی نگران بودم، چون گاهی با وجود ترافیک در خیابون‌ها، و با وجود قوانین جدی راهنمایی و رانندگی، این انتظار رو داشتم که حرکتم مختل بشه یا اینکه دائم باید نگران حرکتم باشم. چون تقریباً مسیر طولانی‌ای رو هر روز باید برم.
اما بعد از اینکه با مسیر و خطوط مخصوص دوچرخه آشنا شدم، بعد از یکی دو روز، این سفرهای هرروزه برام تبدیل شد به یک لذت دائمی، و روزهایی که به دلایلی مجبورم با اتوبوس و مترو برم حالم گرفته می‌شه :–)

(البته خیلی جاها هم خط دوچرخه‌ای وجود نداره و باید از کنار خیابون با احتیاط حرکت کنیم، یا توی خط اتوبوس، طبق توافق قبلی :wink: با اتوبوس‌ها مسالمت‌آمیز زندگی کنیم تا خطوط دوچرخه کامل بشن.)

با چندتا گروه‌ دوچرخه‌سواری هم آشنا شدم که برنامه‌های داخل شهری و سفرهای کوتاه بین‌شهری می‌ذارن و با آدم‌های غریبه رکاب می‌زنیم و دوست‌های جدید پیدا می کنیم.

6 پسندیده

تازه روز دوچرخه سواری تا محل کار هم داریم که تو ایران شنبه 29 اریبهشت بود (Bike to Work day یا https://bikesiliconvalley.org در سیلیکون ولی خودمون :neutral_face: یه روزم میاد که ما bikepadporsvalley بزنیم :money_mouth_face:).
یه وقت فک نکنی من دوچرخه سواری میکنم، همه اینا مقدمه و انگیزه برای شروعه، میخوام وارد عمل بشم. تجربه هاتونم برای تازه کارایی مثل من عالیه، از خرید(کرایه) تا تعمیر، خوشی ها و مشکلات.
اینم جالبه؛ فیزیوتراپ برای جلوگیری از پیشرفت ساییدگی خفیف زانو به من توصیه کرد دوچرخه سواری کنم (با ارتفاع خاصی از زین که پا بیشتر در حالت کشیده قرار بگیره)، تا عضلاتم قوی بشه و فشار رو زانو کمتر. آخه منم میخوام مثل @lolmolبدنمو ارتقا بدم :wink: .
برای حمل نقل بدون ماشینم بهترین راهه، از ایستادن تو مترو آسیبش کمتره، خستیگ هم اگه داشته باشه، ورزشیه. چندسال قبل تو جمع همکارا (جسارت الانو نداشتم) یکی از بهونه های ماشین نیاوردنم رو درد زانو (موقع کلاچ گرفتن) مطرح می کردم و آروم میگفتم تک سرنشین دوست ندارم، اونا هم میگفتن دنده اتومات چارست، حالا فک کن دوچرخه بتونه جایگزین ماشین دنده اتومات بشه، این کجا و اون کجا، مخصوصاً تو اوضاع بد اقتصادی :grimacing: . البته فاصله محل کار من تا خونه خیلی زیاده و بعید میدونم با دوچرخه بشه، تازه بازم جسارت میخواد، تو محیطی که من کار میکنم، شایدم بشه و سال های شایدم زودتر بعد تو بازی حقیقت یا جسارت، اینو جز تجربه های جسورانه مطرح کنم، حالا که فکر میکنم، خیلی هم سخت نیست.

4 پسندیده

دوچرخه سواری در تهران اصلا راحت نیست. پیشنهاد می‌کنم اول از پیست‌های دوچرخه سواری (مثل چیتگر) استفاده کنید. کلاه هم همیشه همراه داشته باشید. اگر غرب تهران زندگی می‌کنید، پیاده‌روهای پهنی برای دوچرخه سواری وجود داره.

یک دوست دیوانه‌ای داشتم که از تهرانپارس تا خیابان کارگر را با دوچرخه می‌آمد. نمی‌دانم چه طور جرات می‌کرد از آن بزرگراه‌های خشن و ناجوانمرد عبور کند.

4 پسندیده

خیلی تجربه های باحالی بود، مخصوصا خانم معلم @Faie خیلی برام جذاب بود.
منم دوچرخه می خوااام :star_struck: :biking_woman:

2 پسندیده

بنزین گرون شده. بهترین خدمت به دوچرخه سواری😁

1 پسندیده