اگر قانونی وجود داشته باشد که مردم آن را اجرا نکنند، باز هم قانون است؟
آیا قانونی وجود دارد که با وجدان عمومی در تضاد باشد؟ اگر باشد، شما آن را می پذیرید؟
قانون برای قانون شدن، چه قدر پذیرش مردمان را در نظر می گیرد؟ آیا مردم یک قانون را میخواهند، بعد قانون می شود، یا بعد از اینکه قانون شد، مردم باید بپذیرند؟
کشوری وجود دارد که قانون نداشته باشد؟ زندگی بدون قانون، چه جور زندگی خواهد بود؟
اين سوال خيلي ذهنم رو درگير كرد و جوابش از ديد من اينكه، اولا بله، قانوني كه مردم اجرا نميكنند هم قانون هست و قانون ميمونه
مثلا توي منطقه اي كه ما زندگي ميكرديم، سرعت قانوني ماشين ها حداكثر ٣٠ كيلومتر بود ولي هيچ كس اجرا نميكرد، با اين حال هنوز قانون بود و هركس كه جلو گشت منطقه، سرعت رو رعايت نميكرد جريمه ميشد.
در مورد قانوني كه با وجدان عمومي در تضاد باشه هم ميتونم قانون ازدواج همجنس بازها رو مثال بزنم، وجدان عمومي اون رو نميپذيرفت اما قانون شد واسه يه عده اقليت.
هر دين يه قانوني داره و هر كشور يه قانون، هميشه بايد سعي كرد كه قانون كشور رو به قانون دين اكثريت مردم نزديك كرد. چون معمولا دين از پدر و مادر به فرزند ميرسه و اولين قانوني كه ميپذيريم قانون دين هست و ميشه گفت وجدان عمومي در راستاي قوانين دين چهارچوب پيدا كرده. در حالي كه يه سري از قوانين جامعه هاي پيشرفته براي زندگي مدرن ناچار به وضع قوانين متفاوتي شدن، مثل همون حمايت از همجنس بازها.
يا به صورت كلي ميشه گفت اكثريت مردم جامعه، دوست دارن چراغ قرمز رو رد كنن. اين قانون فقط واسه كنترل خيابان ها و افزايش امنيت خود مردم هست درحالي كه هيچ كس دوسش نداره
خيلي از قانون ها برخلاف ميل همه ما و براي حفظ امنيت خودمون به وجود اومده
با اينكه دوسش نداريم هنوزم قانونه😐
اندیشمندان و افراد گذشته تجربیات و نکته های خوب و بد زندگی را یاد داشت کردند تا نسل بعدی از آن استفاده کرده و قوانین زندگی شان بسازند در گذشت زمان ها انسان دانست که چی چیزی به نفع بشر است و به این تجربه نیز رسید بعد از آن کوشید تا آن فهم را همگانی کند تا همه ازین دانش بهره مند شوند حتی کسانی که نمیدانند که آیا این کار به نفع شان است یا ضرر، پس اول انسان دانست و پذیرفت که چی چیزی به نفع وی است بعد آنرا شمامل قوانین کرد، هیچ چیزی بدون قانون بوده نمیتواند چون قانون یعنی نظم و ترتیب زندگی یعنی اساس هر چیزی.