چرا در ایران، از اون رفتارها و سنتهایی که در گذشته داشتیم، الان نمی تونیم استفاده بهتری داشته باشیم؟
چه سنت ها و رفتارهایی رو تو جامعه مون می شناسید، که ازش میشه به عنوان ابزاری برای تعامل بهتر با بقیه دنیا بهره برد؟
مثالی که یک متخصص در برنامه ای تلویزیونی مطرح کرد: " ما ایرانی ها افراد مهمان نوازی بوده و هستیم، ولی تو حوزه گردشگری اصلا از این موضوع بهره ی درستی نمی بریم"
رفتار سنتی: وقتی میریم مهمونی، هدیه ی دست ساز و کار دست خودمون رو به رسم یادگاری یا تشکر ببریم.
بهره مناسب: انتقال تجربیات و ادغام فرهنگهای مختلف با هم
در حال حاضر رسم قشنگ بالا به رسم خرید یه بسته شکلات بسته بندی بدون طعم و صرفا خوشگل تبدیل شده. گاهی هم با خرید چیزهای لوکس عملا باعث معذب شدن میزبان میشیم. در حالی که پختن یک کیک، نوشتن یک بیت شعر به نستعلیق، حتی آماده کردن یه ظرف ماست خونگی هم حس بیشتری رو منتقل میکنه و هم ارزش بیشتری داره.
خیلی مهمه که بتونیم فرهنگ مون رو به دیگر کشورها هم صادر کنیم. البته پیش زمینه اش اینه که اول خودمون یادمون نره چه چیزهایی داشتیم و داریم.
مثلا کاری که سینمای بالیوود داره میکنه رو در نظر بگیرین. همین 10 یا 15 سال پیش بود که سینماشون واسه ماها خنده بود. ولی الان چی؟ جدای از درآمد سالانه ی زیادی که داره بوجود میاره باعث شده بیشتر کشورهای دنیا کشور هندوستان رو با رقص و آواز و اعتماد به نفس زیادو … غیره بشناسن. یعنی هندی با استفاده از ابزار آلات ساخت فیلم دارن فرهنگشون رو به بقیه عرضه می کنن. احتمالا سینمای چین هم در چند سال آینده بهش بپیونده.
حالا بریم سراغ مثال @ana : انصافا من خودم هروقت جایی دعوتم و می خوام هدیه ای بگیرم …ٌه گیجه می گیرم که چی بخرم. چه پیشنهاد خوبی.
وقتی بچه بودم و می رفتیم سر قبر ننه جان همیشه یه قابلمه یا یه سینی پر از خوراکی های خونگی می دادن دستم که برم به مردم اطراف نذری بدم! (پدرم در میومد!!! فرض کن بچه ی آخری و زور بقیه بچه های خونواده بهت می چربه!!!). ولی کاری که ناخودآگاه یاد گرفتم این بود که خیلی راحت می تونستم با بقیه افراد سر صحبت رو باز کنم و کمرو نباشم!
یکم صورت بحث با خود بحث تناقض داره. شاید نکته ای هست که من نگرفتم. اگه میشه توضیح بدید.
دو تا حرف می خوام بزنم شاید مفید باشه.
من این حرف رو زیاد شنیدم ولی نمیدونم معیارش چیه. مگه جاهای دیگه میزنن تو سر مهمون؟
در مورد برخورد با خارجیها، خیلی طبیعیه که ما اگه با فردی از کشوری با کلاس بالاتر برخورد کنیم، سعی میکنیم توجهش رو جلب کنیم.
نکته مهم در مورد گردشگری که آدما در بقیه جاها خیلی روش دقت دارن برخلاف ما، اینکه گردشگری اساسا صنعت بازنشسته هاست. عموما بارنشسته های کشورهای مرفه تو این صنعت پول خرج میکنن. این دیدگاه شاید مفید باشه.
یادمه در چند جا توی بحثها مختلف تلویحا به رسوم و آداب زندگی در جنبه های مختلف نگاه کردیم. برای مثال در بحث صرفه جوئی کمی در مورد فرهنگ غذائی جاهای مختلف بحث شد.
یه موضوعی که اکثر اوقات واسه من (شاید هم ما!) آزاردهنده میشه، فاصله ایه که بین خودم و رسم و رسوم موجود تو جامعه (حتی تو خونواده) میبینم. مثلا: همین قضیه نذری دادن. نمی فهمم چرا باید بخوایم به همدیگه نذری بدیم. اینه که به نظرم اومد، شاید بد نباشه از رسوم ایرانی یه مقدار فرار کنیم!
این صورت بحث ولی چرا خود بحث برعکس اینو مطرح کردم؟ داشتم راجع به مسئله ای تحقیق می کردم. ویدئویی دیدم راجع به بحث طراحی (اینجا). یه قسمتیش(اواسط به بعد) کارشناس برنامه اشاره می کنه به موضوع گردشگری و مهمان نوازی. جالب می گفت. به نظرم بیراه نمی گفت. منو به فکر میندازه که خوب بجای اینکه به این قضیه به دید یه محدودیت نگاه کنم ببینم چجوری میشه ازش استفاده کرد. یکی از راه هاش گردشگریه. یکی رو هم @ana مثال زد.
آره خوب. من خودمم زیاد شنیدم. واقعیتش اصلا هم نمی دونم ممالک خارجه چجوری با مهمان برخورد میکنن و یا اینکه اصلا استفاده ای از رسم و رسومشون می کنن.
ولی یه چیزایی شنیدم. مثلا جشنواره آبجوخوری تو یکی از شهرهای آلمان! تو این مورد مثلا دارن از یک رسم پسندیده!!!(به به:blush:) استفاده می کنن برای جذب گردشگر. از همین حالا می تونن رو من به عنوان گردشگر آینده حساب کنن!!
مسئله ای که به نظرم تو این مثال خیلی مهم جلوه می کنه انسجامیه که بین صنعت(گردشگری+آبجوسازی) با رسم و رسوم بوجود اومده.
این درسته که اکثر نسل جدید نمیدونن سنتها پایه خاصی دارن و دچار شکلی از پارادایم فرهنگی میشن. برای من که توی روستا بزرگ شدم این خیلی کمتره. برای مثال نذری، هرچند به نظر شکل و بوی مذهبی داره ولی در اصل به نحوی در قدیم بهانه ای بوده برای کمک به آدمای ضعیفتر توی جامعه.
این رو درک میکنم که سنتها اگه با فلسفه اصلی خودشون فاصله بگیرن به جای اینکه کارکرد خوبی داشته باشن میتونن کارکرد منفی قویتری داشته باشن. به همین خاطر فکر میکنم ایده تجاری سازی سنتها میتونه خطرات پنهان، قوی و طولانی مدتی رو با خودش داشته باشه.
مثالی از اون چیزی که توی آلمان گفتی رو من توی زنجان دیدم. یه جشنواره ی آش هست که از همه جای ایران توی اون شرکت میکنن و انواع آش های محلی رو به معرض نمایش میذارن.
راجع به مهمون نوازی ما مثلا میشه گفت که تک خوری بهمون نمیچسبه و حتما باید مهمون با ما بخوره یا موقع خوردن مهمون ما بشه. بسیار شده طرف مقابل رو به زور تو خوردن شریک کنیم حتی در سفر دلمون راضي نمیشه بغل دستی ما از خوراک همراه ما نخوره اصرار و اصرار واصرار. البته الان یکم اوضاع منطقی تر شده بنظرم.
همین خوردن میتونه زمینه برقراری ارتباط باشه. مثلا من خیلی دوست دارم هرجا میرم با توریستای خارجی هم صحبت بشم دفعه آخر یادمه از آجیلی که همراهم بود به عنوان ابزار استفاده کردم و با چنتاشون سر صحبتو واکردم بنظرم خیلی هم خوب بود.