من فکر میکنم آن چیزهایی که در حافظه و خاطره ما حک میشن غیرقابل فراموش شدن یا پاک شدن هستند. فقط با فاصله گرفتن از اون رویداد رفته رفته در ذهن ما خاک میگیره و اولویت اول ذهن نخواهد بود ولی گاهی یک نشانه کافیه تا بعد سالها اون خاطره در ذهن ما مرور بشه. ولی خب از یک طرف اینم هست که ما خاطرات دوران کودکی مثلا یک سالگی خودمون رو به یاد نداریم که حدسم اینه به خاطر کامل نشدن ذهن و مغز ما بوده. والا چیزی از حافظه پاک نمیشه.
نظر شما چیه ؟@anon44367529 به نظرتون آیا ذهن ما این توانایی رو داره که یک رویداد رو کاملا از حافظه پاک کنه؟
خب يعني بايد چيكار كرد؟ از همون اول بايد به طرف گفت قصدت ازدواجه يا …؟
خب سخته مخصوصا برا آقايون چنين تصميمي و البته برا خانوم ها هم
به نظر من هم هدف بودن خيلي مهمه و اينكه از هم چي ميخوان…
ضمن اينكه گاهي اوقات من فكر مي كنم بعضيا از نظر روحي و رواني در شرايط سالم و درستي نيستند (مثلا پارتنر شما @Fereshteeee به عقيده من مشكلاتش زياد بود) به همين دليل يه جورايي نااميدند نياز به كمك از طرف يه متخصص دارند شايد ناخواسته كارايي مي كنن كه رابطه به هم ميخوره و بعد پشيمون ميشن
دقیقا همینطوره، فراموشی نداریم ولی مغز خودش اون دسته از اطلاعات رو که مورد نیاز نیستند کم کم کد گذاری می کنه و میذاره تو آرشیو. که امکان بازیابی شون هست.
همینکه اومد بگه بی تو می میرم… همونجا حتما باید ازش پرسید که هدفت از این برقراری رابطه چیه؟
آیا داری برای نجات خودت تلاش میکنی و این رابطه برای نجات خودت از دست مرگ هست یا دلیل دیگه ای داره؟
نمیشه وایسی دم سومین عید رابطه تون بهش بگی راستی منو واسه ازدواج میخوای؟
وقتی وارد یک رابطه میشی، تو اون رابطه نقش شما ۵۰ در مقابل ۵۰ که طرف مقابل هست می باشه، و ۵۰ درصد رابطه با بودن تو میخواد برقرار بشه. مگه میشه قبل از ورود به یک رابطه و لحظه پیشنهاد از طرف نپرسی قصد ورودش به این رابطه چیه؟
آخه مي دونيد هر نسلي با نسل ديگه فرق داره بچه هاي آخرهاي دهه ۵۰ تا اواخر ۶۰ به نظر من اینطوری شدند که خیلی سخته براشون که مطرح کنن و سخت تر اینکه از اول بگن قصدشون ازدواجه من از خيليا شنيدم اینو در گذشته ظاهرا اینطوری نبوده یا لااقل به این شدت نبوده یعنی ممکنه قصدش ازدواج باشه اما بترسه اینقد زود بگه مثلا مسائل مالی مانع میشه یا اینکه طرف اصلا خودش یا خانواده ش خوبند یا نه مثلا تو شهری بزرگی مثل تهران که مردم خیلی چشم و گوش شون بازه و زرنگند هر کدوم از دختر و پسر سخت شونه که اعتماد کنند به هم و زود وارد اصل ماجرا بشن
ببینید درگیر شدن تو یک رابطه با یک نفر، مثل همسفر شدن با ایشون هست.
فرض کنید من بهتون میگم فاطمه خانم بیایید بریم …
شما نباید بپرسی کجا؟ واسه چی؟ چقد باید بریم؟
طرف میاد پیشنهاد برقراری رابطه رو میده، دختره هم میگه اوکی. دو روز بعد پسره بهش بگه خونه مون کسی نیست پاشو بیا خونه ما…، تکلیف چیه؟
فرض دختره گفت نه نمیشه. رابطه آیا بهم نمی خوره؟ اینجوری باید هر دوروز یه دوست پسر عوض کنی…!
پس منطقی و معقولش اینه وقتی از ما دعوتی میشه، دلیل رو بپرسیم، هدف طرف مقابل از این دعوت، و نقش ما تو این جریان چی خواهد بود؟ حداقل باید از نقش خودش آگاهی داشته باشه یا نه؟
هدف رابطه ما مشخص بود از اول، یعنی باهم صحبت کرده بودیم واسه همینه که الان میگم اولین مسئله ضد و نقیض مرموز و غیرقابل حل رو که دید باید تموم کرد.
چون یه رابطه سالم به خودی خود کلی دردسر داره چه برسه رابطه ای که پر از ابهامه و هر لحظه ممکنه با رفتارهای عجیب سورپرایز بشی.
قطعا همینطوره
مسائل حل نشده کودکی، فرار از تنهایی، فرار از محیط خونه همگی رو رفتارش تاثیر داشتن.
همین پناه اوردن به یک رابطه دیگه طی یکماه بعد از جدایی یکی دیگه از نشونه هاشه
روابط متعدد اشتباه و بی سرانجام!
اینکه بیا بریم و… بحثش کاملا مشخصه یه دختر خوب که تو خانواده اصیل بزرگ شده باشه به نظر من خیلی راحت به طرف مقابل می فهمونه چه بسا اونقد واضح باشه که طرف خودش می فهمه که خیلی چیزا رو نباید ازش بخواد یعنی خط قرمزها همون اول باید مشخص بشه حالا مستقیم یا غیر مستقیم
منظورم اینه که یه کمی طول می کشه و شاید باید بکشه که وارد بحث های جدی تر مثل ازدواج بشن ضمن اینکه آدم خودش کم کم بفهمه طرف چقد جدیه بهتره چه بسا بعضیا تظاهر بکنن به ازدواج چه دختر چه پسر و اینکه نباید احساساتی بشن اول عقل حاکمباشه درست تصمیم بگیرند بعدا عشق خودش میاد…