چرا از بحث جدی فرار می‌کنیم؟

یکی از ویژگی‌هایی که در اطرافیانم بسیار دیده‌ام، فرار از بحث‌های جدی است. به خصوص زمانی که نوبت تحلیل و به نقد کشیدن نظرات طرف مقابل می‌شود، طرف مقابل بحث را به سرعت خاتمه می‌دهد.

تجربه

دیشب در جمع دوستان درباره «مهریه» صحبت می‌کردیم. من معتقد بودم که باید فکری به حال مهریه‌های سنگین کرد. وقتی نوبت به استدلال و خارج شدن از بحث‌های کلیشه‌ای رسید، سریعا بحث را به حاشیه راندند. یکی از دختران جمع در میان بحث گوشی موبایلش را درآورد و شروع کرد به نشان دادن یک عکس به دیگران و من هم دیگر بحث را ادامه ندادم.

این اتفاق درباره موضوعات دیگری هم افتاده است. مثلا یک بار دیگر که درباره‌ تحریم‌های آمریکا صحبت می‌کردیم، یکی از دوستان گفت «ترامپ را تحسین می‌کنم که بر مردم فشار می‌آورد». این شخص در جای دیگری گفته بود «با درست شدن اقتصاد خیلی از مسائل دیگر درست می‌شود». من تناقض در صحبت‌های او را به او گوشزد کردم اما از ادامه بحث فرار کرد.

پرسش

  • شما چه تجربیاتی از این دست دارید؟
  • به نظر شما این طبیعی است که بسیاری از افراد از بحث‌های جدی فرار می‌کنند؟ یا این که این یک معضل اجتماعی واقعی است؟
9 پسندیده

این حستون که افراد از «بحث جدی» و «روبرو شدن با واقعیت» فرار میکنن به نظرم درسته. مهمتر از اون آدمها بخصوص توی این روزها از «به چالش کشیده شدن مبانی فکری» که باهاش دنیا اطراف رو توجیه میکنن، فرار میکنن.

من این بحث رو فرهنگی نمی‌‎بینم، بلکه محصول دوره بسیار سختی که در اون به سر می‌بریم می‌بینم. این خیلی شبیه به همون چیزیه که در فضاهای مجازی در مورد مسائل مختلف می‌بینم، جدلهای لحظه‌ای با دیدگاههایی که معلوم نیست که پایه و اساس اونها از کجاست. فقط مهم اینه که در اون لحظه شخص چه چیزی رو باب میل خودش ببینه، بعد برای اون استدلال و توجیهی درست میکنه!

تجربیات خیلی زیادی با قشر بسیار تحصیلکرده داشتم که مصداق همین حرفها بوده. ناپایداری ذهنی رو دیدم در افراد، انگار دنبال نظراتی برای توجیه مسیری که در پیش گرفتن هستن. به این خاطر میگم که مختص این دوره سخته که تجربیات خودم در «زمانهای متفاوت» در مورد «گروهی تقریبا یکسان» را با هم مقایسه میکنم.

10 پسندیده

به نظرم گاهی توی بحث های جدی این مورد پیش میاد، چون اغلب آدمها از مواجه شدن با ابعاد تاریک شخصیت خودشون وحشت دارن. وقتی در مورد یه موضوع کلی بصورت شعاری و ایده آلیستی نظر میدیم همه ی ما خیلی مشتاق هستیم توی بحث شرکت کنیم ولی وقتی نوک پیکان سوالات، شخصیت ،طرز فکر و عملکرد واقعی ما رو در یه زمینه ی خاص هدف قرار میده معمولا بیمناک میشیم ،بیمناک از اینه که نکنه تناقض بین شعارهامون و عملکردمون برای خودمون مشخص بشه.در واقع به نقل از کتاب “نیمه تاریک وجود” همه ی ما ابعاد تاریک شخصیتی خودمون رو توی یه سیاهچال مخفی کردیم و اینجوری سعی میکنیم نادیده ش بگیریم ولی بعضی از سوالات و بحثهای جدی مستلزم مواجه شدن با اون بعد تاریک هست و این مساله صدمه ی زیادی به اعتماد به نفس تزیینی ما میزنه،بنابراین به نظر میرسه واکنش طبیعی اغلب ما در این موارد اینه که پا به فرار میزاریم.

8 پسندیده

خیلی پیش اومده که در این جور بحث ها بودم و همگی به یه طریقی از موضوع خارج شدن و یکی دو نفر بحث رو تا اخر ادامه دادن یا اینکه دو گروه میشن.مثلا یه عده که طرز فکر و عقیده شون یکیه یه سمت و یه طرف هم جبهه روبه رو.بازم این دو گروهی بهتره تا اینکه هر کدوم به یه طرف برن و چیزی مشخص نباشه.(هر چند دو گروهی در یک جمع دوستانه و فامیلی ممکنه به یه جمع چند گروهی در جامعه بشه)
یه مورد دیگه که خیلی دیدم بعضیا واقعا هم شریک دزدن هم رفیق قافله یعنی دو ذهنیتی ،دو هویتی شخصیتشون رو در روابط اجتماعی و یا حتی مذهبی و اقتصادی بیان میکنن.این یعنی اینکه واقعا هنوز با خودشون کنار نیومدن که چطور عقیده یا طرز فکرشون رو بیان کنن و بتونن یه مسیر رو پیش بگیرن.یک استقلال شخصیتی و ثبات ندارن.وگرنه ترسی برای بحث کردن وجود ندارد.

5 پسندیده

با دیدگاهتون در این مورد که خیلی از افراد هنوز در مورد عقیده و طرز فکر واقعی خودشون نمیدونن و بدون این آگاهی شاید برای ابراز وجود با یه گروه هم صدا میشن کاملا موفقم ،ولی سوال اینجا اینه که تعریف بحث جدی چیه؟ اگه تعریف ما از بحث جدی چیزی هست که به دنبال ابراز عقیده شخصی در اون مورد مجبوریم مواضع رفتاری و عملیمون رو روشن کنیم ،اون موقع دهان خیلی از آدمها بسته میشه و ترجیح میدن سکوت کنن و یا به نوعی فرار از بحث

5 پسندیده

بحث جدی با طرح کردن یه سوال بوجود میاد و ما نظریاتمون رو بر اساس تفکر و عقایدمون بیان میکنیم و چیزی که باعث شخصیت و هویتمون میشه میتونه تو موضوع هم نشون داده بشه بنظرم.

3 پسندیده

پايه و اساس يک گفتگوی خوب اينستکه بايد شما قبول کنيد که همۀ حقايق نزد شما نيست، ديگری هم بهره ای از حقيقت دارد. وقتی اين را پذيرفتيم و در ضمن تساهُل هم داشتيم، خود به خود آمادۀ يک گفتگوی جالب و پر معنی خواهيم بود.

10 پسندیده

احسنت. پایه و اساس یک تعامل با دیگران و حتی با خود رو گفتید. اینکه کمی شجاعت پیدا کنیم و از دور به پیشفرضهای ذهنی نگاه کنیم، کار سخت و ارزشمندیه.

با وجود سخت بودن نوشتن، این خوبی در نوشتار هست که تعامل رو ماندگارتر و قابل بررسی میکنه! خیلی وقتها افراد در یک بحث طولانی گفتاری، به خومتناقض بودن میرسن چون مسیر فکری و استدلال رو گم میکنن! شفاف بودن معیارها، منطق و پیشفرضها خیلی وقتها خود به خود خیلی بحثهای خودمتناقض رو از تعاملها حذف میکنه!

5 پسندیده

درود یوسف جان،

به نوشتار خودت نگاه کن:

…خیلی وقتها افراد در یک بحث طولانی گفتاری، به خومتناقض بودن میرسن چون مسیر فکری و استدلال رو گم میکنن! شفاف بودن معیارها، منطق و پیشفرضها خیلی وقتها خود به خود خیلی بحثهای خودمتناقض رو از تعاملها حذف میکنه!

خوب، حالا از خودت بپرس بجز اطراف خودت و پادپرس،- چند درصد از مردم عادی قدرت انشائی تو رو دارند که بتونند برای یادگیری و درک بیشتر جامعه با تو گفتگو کنند. بهمین جهت عده ای از ایشان پای منبر نشسته و حرفهای ملا را تأیید میکنند.

با مهر و سپاس

پرویز رهبری

5 پسندیده

حرف رو به این معنی میگیرم که زبان من با زبان مردم متفاوته. از این نظر موافقم، هم زبان و هم دغدغه من و آدمهای از این تیپ با مردم بیرون تفاوت داره. این میتونه انگیزه‌ای باشه برای درک بیشتر آدمهای بیرون، فهمیدن دغدغه‌های متفاوتشون و پیدا کردن زبانی مشترک برای تعامل.

اتفاقا آدمهای روشنفکر (البته من که در این مسیر نیستم ولی زبان مشترکی دارم) اگر فقط این درس رو از منبر بگیرن که چطور با جامعه تعامل کنن، خیلی از مسائل بین روشنفکری و جامعه از بین میره. (بیشتر دیدم که منبرها رو میکوبن به بهانه اینکه عامه‌پسند هستن و مردم رو فریب میدن. بحثش کمی سیاسی و مذهبی میشه و از خطوط قرمز اینجا خارجه)

3 پسندیده

یوسف عزیز،
با احترام به محتویات پرانتز، به این بسنده میکنم که یک روشنفکر و تحصیلکردۀ ملی و خلاق- هیچگاه درسی از … نمی گیرند و معمولأ ( در این طرف ها) از دو زبان مختلف و مشترک برای درک هم ردیفان و افراد معمولی استفاده میکنند. بهمین جهت کمتر سوء تفاهم، فاصله و دغدغه بوجود می آید.
با مهر و سپاس

وقتی ما از بحث های جدی فرار میکنیم که آگاهی مان کم باشد و در ضمن حس خود شیفتگی در ما زیاده از حد وجود داشته باشد چنانکه وقتی در بحثی حرفی میزنیم و طرف مقابل با آرامی گوش میدهد دیگر ما دوست داریم که حرف خود را بالای وی به عنوان حقیقت بقبولانیم و چون طاقت شنید حقیقت را از زبان طرف مقابل نداریم از بحث فرار میکنیم ولی وقتی در موردی آگاهی داشته باشیم با آرامی و خونسردی بحث با معنی را ادامه میدهیم تا هر کدام حقایقی که است بیان کنیم و با هم به تفاهم برسیم و بحث به جدال نیانجامد.

2 پسندیده

عمده مردم از تغییر فراری اند و دوست دارند همون شکلی بمونن.
وقتی بحثی جدی میشه عقاید و باور های شما و طرف مقابل به چالش کشیده میشه و ممکنه در آخر بحث طرف بفهمه داشته خط فکری غلطی رو دنبال میکرده یا از اساس اطلاعات غلطی درباره موضوع داشته و بر همون اساس به باور غلطی هم رسیده خب طبیعی که بیشتر افراد از همچین موقعیتی فرار میکنند چون چیز هایی که مدت طولانی به اون اعتقاد داشتن و کاملا فکر میکردند درسته یکدفعه با چالش روبرو میشه می فهمند احتمالا مدت زیادی اشتباه میکردند .
عموم افراد از تغییر عقیدشون میترسند , می ترسند که روزی پی ببرند که اشتباه میکردند برای همین از بحث های جدی فرار میکنند چون هرچی بحث جدی تر میشه احتمال اینکه نظر یک نفر تغییر کنه بیشتر میشه .

5 پسندیده

اشکال بزرگ در یک چیز خلاصه میشود
ما در زندگی مانند اقوام بدوی بدنبال نزاع هستیم ولی در زندگی مدرن بحث به معنای جنگ نیست برعکس بحث برای گرفتن اطلاعات طرف مقابل و مقایسه با عقاید خود و در آخر گزینش بهترین هاست
درست مانند تمرین در مسابقات وقتی هدف یادگیری باشه دوست داریم قویترین حریف را داشته باشیم ولی وقتی قصد ما نزاع باشه دوست داریم حریفمان ضعیف باشه و نقاط ضعفمان رو نفهمه

3 پسندیده

به چند دلیل ساده فرار میکنیم از بحث:

  • نداشتن دلایل کافی

  • داشتن نقص و تناقض در ادعاها

  • حوصله بحث نداشتن یا علم به اینکه هیچکدوم مجاب نمیشن

  • خودمحوری و نداشتن انعطاف

  • بی فایده دانستن بحث و در عوض به کارهای مفرح دیگر پرداختن

4 پسندیده