من به عنوان یه استاد، فکر میکنم تلقی دانشجو در بدو ورودش به دانشگاه، از استاد و فضای دانشگاه، این هست که با یه محیطی برخورد می کنه که خیلی افق دید فراتری داشته باشه یا قرار باشه دید عمیقتری بهش ببخشه.
آدمایی رو ببینه که به لحاظ اخلاقی وسیع ترند، علاوه براینکه عالم ترند (علم شایان توجه دارند)، افرادی که می تونه تا حد زیادی آرمان ها و ایده آل های اخلاقی و علمی خودش رو درشون جستجو کنه.
بیشتر دانشجوها با چنین دید آرمان گرایانه ای وارد دانشگاه میشن و این آرمان گرایی همون ترم اول هم به لحاظ علمی (نوع تدریس) و هم به لحاظ برخورد فرهنگی و اخلاقی، با بن بست مواجه میشه و شکسته میشه.
و این خیلی تاثیر منفی ای داره: وقتی این بچه ها در سال اول متوجه میشن دانشگاه چیزی نبود که تصورش رو می کردن و سوق میخورن به سمت یاس و ناامیدی. و به این سمت میره که خیلی از دانشگاه انتظار خاصی نداشته باشه و در ضمن نگرش ابزارگرایانه، نسبت به دانشگاه و نسبت به فضای کلاس، پیدا میکنه.
شما می گید دانشجویی که بدو امر میاد انتظارش چیه؟ اون انتظارش همین چیزاست. فکر میکنه با یه محیطی مواجه میشه که استادش میاد خیلی راحت میگه من همه چیز رو بلد نیستم. استادش هیچ گونه ابایی از بحث و صحبت نداره. استادش آدمیه که ساعت ها وقت میذاره بعد از کلاس بابت صحبت با دانشجوهاش. و وقتی دانشجو ببینه هیچ کدوم از اینا وجود نداره شما چه انتظاری دارید از دانشجو؟
این سیستم در آینده خودش رو تکرار میکنه. از کاستیهای محیط، درس نمیگیره که در آینده درصدد رفعش بربیاد. بلکه خود این دانشجوی فعلی پس فردا در مسند استادی میشینه و چه بسا از استادان پیشینش سخت گیرتر و بدتر بشه.
چه جالب. من خودم اصلا دچار این افت انگیزه نشدم!!! شاید از استاد یا نحوه درس دادنشون دلخور بودم اما خودم جبران می کردم و البته سر کلاس اساتیدی که دوست نداشتم حاضر نمی شدم. به هر حال شخصیت اساتید هم با هم متفاوت هست.نمیشه که همه به بهترین نحو درس بدن یا با دانشجو تعامل داشته باشن. شایدم من آدمی هستم که انگیزه های عالی نداشتم!!! دانشجوها هم نباید تصور رویایی ازاساتید داشته باشن.
خب یه تیپ از شخصیت هایی که قسمت بزرگی از اساتید آینده رو تشکیل میدن کسانی هستن که زیاد فرقی براشون نمی کنه که استاد داره چه نوع رفتاری از خودش نشون میده افرادی که بی تفاوت هستن و فقط غرق در آموختن و پاسخ دادن به سوال های اساتید و 20 هستن. اینها افرادی نیستن که انگیزه خودشون رو از دست داده باشن. فقط خوب درس خوندن و زیاد اهل گفتگو و بحث هم شاید نباشن.
چند وقت پیش یه دوستی رو دیدم بهم گفت:
دانش اموز (دانشجو) نباید بفهمه شما چیزی رو بلد نیستی. واقعا مگه چه ایرادی داره که ما خودمون رو علامه دهر ندونیم؟ یه چیزی تو مایه های توانایی نه گفتن هست فکر کنم. تو دانشگاهی که فوق لیسانس رو خوندم از بزرگتراش یاد گرفتم که به راحتی این توانایی رو داشته باشم.
فکر می کنم برای این موارد:
بهتر باشه که سیستم خود دانشگاه یه فکری بکنه برای بالا بردن انگیزه اساتید برای این نوع رفتار . چرا اکثر اساتید سعی به بالا بردن سطح کیفی کارشون نمی کنن و دچار روزمرگی می شن؟ تو دانشگاه های سطح اول دنیا این قضیه چطوری هست؟ سیستم چکارمی کنه که بازده کار بالا بره؟
به نظرم علاوه بر مواردی که گفتید یه جای دیگه کار هم می لنگه. این که دانشجوها اینده خوبی بعد دانشگاه ندارن و همین خودش انگیزه رو کم می کنه. همین الان من با بچه هایی که قراره کنکور بدن در رابطه هستم انگیزه هاشون از الان پایینه و نگران بعد دانشگاه هستن .
من خودم در بدو ورود به دانشگاه حدود ۵ سال پیش تقریبا، ی موجود فوق العاده با انرژی ایی بودم که انتظاری که داشتم از خودم این بود که حالا که اومدم دانشگاه، با کمک اساتید این انرژی رو در راه کمک به علم و اینا قراره خرج کنم ولی همون ترم اول و هرچی که گذشت دیدم واقعا از این خبرا نیس!
بنظرم خیلی خووبه که سازوکاری وجود داشته باشه که این انرژی زیاد ورودی های جدید، هدر نشه، که اینم واقعا میتونه توسط اساتید هدایت بشه. تعریف کردن کارای کوچیک برای انجام دادن ی دانشجوی سال اولی، میتونه دانشجو رو برای سال های بعد تو اون سطح انرژی و علاقه نگه داره. البته من خودم دنبال این رفتم که همچین کارایی رو تعریف کنم برای بچه های ورودی سال بعد ولی خب متاسفانه توسط اساتید حمایت نشدم
دیگه رفته رفته یاد گرفتم که رفتار دبیرستان رو اینجا هم داشته باشم که " فقط درستو بخون و نمره بگیر ".
البته من به این جمله هم عمل نکردم و سعی کردم انرژیم رو در راه های دیگه غیر از درس خوندن خرج کنم…
برای اینکه دانشآموزان از خواندن درسهای بیربط دوره دبیرستان خسته شدهاند و بدنبال یادگیری علومی هستند تا به آنها توانایی کار کردن در رشته مورد علاقه شان را بدهد که بدلیل جدا بودن صنعت و دانشگاه و گنجاندن مجدد درسهای بیربط برای پر کردن ۱۴۰ واحد آموزشی و احتمالن دلایل دیگر این اتفاق به هیچ وجه رخ نمیدهد و دانشجو دروسی رو برای گرفتن مدرک لیسانس پاس میکند نه آموختن مهارت، این ها نتیجه ی فرهنگ آموزشی ما از دوره ابتدایی است که داخل دانشگاه هم دنبال میشود.
به نقل از مرکز مشاوره وزارت علوم، 30 درصد دانشجویان دانشگاه ها علاقه ای به رشته تحصیلی خود ندارند و افت تحصیلی در بین دانشجویان شهریه ای بیشتر از سایر دانشجویان است. درضمن افت تحصیلی بین پسران بیشتر از
دختران است.
شاید بشه دلیل این بی علاقگی رو در چند مورد دسته بندی کرد:
1- داوطلبان دانشگاه از رشته تحصیلی خود شناخت کافی ندارند.
2- وقتی دانشجو وارد دانشگاه شد انگار به هدفش (کسب مدرک) رسیده و دیگه انگیزه ای برای ارتقای سطح علمی خودش نداره.
3- شرایط اقتصادی جامعه به گونه ای هست که دانشجو مجبور هست علاوه بر اشتغال به تحصیل به یک شغل پاره وقت هم بپردازد.
البته میشه افت تحصیلی در دانشگاه های دولتی و غیردولتی رو از هم تفکیک کرد. دانشجویان دانشگاه های غیردولتی به دلیل اینکه باید شهریه بپردازند، حین تحصیل به کار هم مشغول میشن. ضمن اینکه دانشجویان پسر سعی می کنند
وابستگی خودشون رو نسبت به خانواده کمتر کنند و چون به نوعی نگران زندگی آینده شون هستند به اشتغال حین تحصیل رو میارن.
می تونیم اینجا در مورد تجربه شخصی افراد از زمان تحصیلشون صحبت کنیم. هم کسانی که مشغول به کار بودن و هم کسانی که فقط درس میخوندن.
میتونم تو یک کلمه بگم بزرگترین عیب دانشگاه پرورش تک بعدی ادماست!ماها داخل دانشگاه یاد میگیریم که بشنویم!بدون علت!بپذریم!بدون هیچ ابهام و سوالی!محیطی امن که هیچ وقت ماهارو با ترس ها و واقعیت های بیرون آشنا نمیکنه!ای کاش داخل دانشگاه جلساتی برگزار میشد تا ما طرز درست فکر کردن یاد بگیریم.طرز برقراری ارتباط با ادم های بزرگ تر و مهمتر از دوستانمون. اینکه چطور بتونیم یک متقاعد کننده باشیم(اختراعاتی که هیچ وقت به تولید انبوه نرسیدن) و و و.البته دانشگاه ماها میسازیم.ماهایی که یک زمانی تو صف ورود به رشته ریاضی بودیم و الان تو صف تجربی!این مشکلات دو طرفه است نمیشه فقط گردن اموزش و سیستم اموزشی انداخت.
تازه با رشته شون اشنا میشن و کاخ ارزوهاشون به کف واقعیت تبدیل میشه
نگرانی های آینده شغلی و تحصیلی
عدم مطابقت محیط دانشگاه با تصوراتشون که فرمودید
عدم مطابقت اساتید با حداقل های مورد انتظار!
درباره ی این نکته چهارم باید خدمتتون بگم که اتفاقا دانشجوها تصور فضایی ای از استاد ندارن! اونها یکسری توقعات منطقی دارن! مثل اینکه استادشون روی اون مطلبی که داره اموزش میده تسلط داشته باشه، توانایی انتقال مطلب رو داشته باشه و از لحاظ اخلاقی متناسب با جایگاهش رفتار کنه. تجربه شخصی
استادی داشتیم که علاوه بر عدم توانایی در انتقال مطلب، کل وقتشو به تمسخر فامیلی و ظاهر و حرف زدن دانشجویان میگذروند!
استاد دیگر علاوه بر ریتم خواب آور و کند حرف زدن که هرگونه رغبتی رو در دانشجوش میکشت، از لحاظ اخلاقی مشکلات عدیده ای داشت.
استاد دیگر به دلیل فعالیت های جانبی خود در موسسات دیگر، بارها در کلاس درس غیبت داشت و هیچوقت نمیرسید مبحثشو کامل کنه!
استادی داشتیم که با استاد دیگر کارد و پنیر بودند و این مشکلات شخصیشون رو در جلسات دفاع دانشجویی و غیره با کنف کردن و ازار دادن دانشجوی طرف نشون میدادن!
خب البته اساتید خوب هم داشتیم. ولی واقعا این سطح رفتاری و عملکردی رو از ادم های عادی هم نمیشه پذیرفت چه برسه به شخصی در جایگاه استادی هست و مثلا اومده تا چیزی رو به شما اموزش بده. با این اوصاف چه انگیزه ای برای دانشجو میمونه؟
دانشگاهت چطوره؟
من
استادات چطورن؟
من
بعدا چکاره میشی؟
من
کی؟ مدرسان شریف کجا؟ مدرسان شریف که چی؟ مدرسان شریف
همونطور که دوستان مجموعه ای از مشکلات را بیان کردند، باید موضوع عدم انگیزه و کار بی کیفیت دانشجویان یا حتی اساتید را در ظرف شرایط دید، یعنی ما با یک اکوسیستم معیوب مواجه هستیم که یک سر آن اساتید با حقوق ناکافی و شرایط ارزیابی نامشخص هستند، یک سر آن عدم تناسب تعداد دانشجویان با امکانات دانشگاه هست، یک سر سیستم جذب سلیقه ای و بسیار غیر شفاف اساتید دانشگاه است و در نهایت تعریف رشته ها و دروسی که با نیاز جامعه تناسبی ندارد.
در این سیستم ناکارآمد خروجی قابل قبول نخواهد بود و اساتید با نیازهای جامعه و نوآوری های آموزشی ناآشنا هستند یا اصولا اهمیتی نمیدهند. سوال این است که در این کلاف در هم تنیده از کجا باید شروع کرد؟ حدس من این است که تغییر موسسات آموزشی و دانشگاههای فعلی بسیار دشوار باشد و ایجاد موسسه جدید با مناسبات کارامد انرژی کمتری بطلبد همانطور که مثلا دانشگاه خاتم طبق شنیده ها تا حدی عملکرد دارد.