قطعا حس زیبا دوستی آدم ها قابل تحسینه و این حس در انتخاب ها از جمله انتخاب همسر تاثیر گذار هست.
اماسوال من به طور خاص اینه که آقایونی که اولین معیارشون برای انتخاب همسر زیبایی هست چه جور شخصیتی دارن؟
مثلا می تونیم بگیم خیلی عمیق فکر نمی کنن یا قابل اعتماد نیستن و …
فکر میکنم این زیباپسندی فقط مختص آقایون نباشه ها! اتفاقا برای خیلی از خانوما هم قیافه و مخصوصا تیپ آقایون در اولویت اول هست.
یه قیاس مع الفارق بکنم و بعد نظرم رو بگم:
این تفاوت رو من سر قضیه انتخاب غذا دیدم. مثلا برای من اصلا طعم غذا یا شکلش و یا بوش مهم نیست! فقط میزان مواد غذایی و خاصیتش مهمه. دوست دیگه ای دارم که اصلا خاصیت براش مهم نیست و طعمش مهمه. دوست دیگری که نه خاصیت در اولویته و نه طعم، بلکه قیافه غذا.
و به سختی از روی این اولویت بندی بشه گفت کدوممون عمیق تر فکر میکنیم یا چی! تنها چیزی که نشون میده اینه که میل به خوردنِ ما سه نفر، از چه طریقی تحریک میشه. یکی از طریق چشم، یکی از طریق حس چشایی و سومی از طریق انتظاراتی که از مواد داخل غذا داره! ضمن اینکه ما سه نفر قدرت چشایی، بویایی، و بینایی-تجسم متفاوتی داریم. مثلا من خودم قدرت چشایی م به شدت ضعیفه. برای همین طعم غذا چندان برام در اولویت نیست.
حالا تو ازدواج هم همینه، فکر میکنم افرادی که قدرت تجسم قویتری دارن براشون ظاهر طرف مهمه. چون در موقعیتهای مختلف خودشون رو با فرد تجسم میکنن و خب مهمه که کنار هم چه تناسبی دارن.
خب این یه مورد طبیعیه با ظاهر طرف باید یک عمر زندگی کنه و ازدواج در وهله اول از نظر فرد مقابل با تایید ظاهر همراه میشه و بعد اگر اخلاقیات و مادیات طرف مقابل مورد پسندش شد اقدام میکنه
کاملا درسته! ولی سوالم رو خواستم فقط در مورد آقایون مطرح کنم.
این روزها و مخصوصا نسل های جدید خیلی به ظاهر و زیبایی ظاهری توجه می کنن چه دخترا چه پسرا از طرفی خیلی از متاهل ها هم همین شدن و روز به روز داره بیشتر میشه…
ضمن احترام به نظر شما من فکر می کنم در عمل و وقتی آدم وارد زندگی میشه فقط با سیرت فرد زندگی می کنه و قیافه خیلی خیلی زود عادی میشه و اصلا نمیشه با قیافه فرد یک عمر زندگی کرد حتی اگر خوش قیافه ترین آدم روی زمین باشه…
ضمن احترام به نظر شما من هم میگم ظاهر مورد پسندی که عادی شه بهتر از برعکسشه (:
عامل اصلی شروع ارتباط مرد و زن از ظاهر و زیبایی ظاهری شروع میشه و این مهمترین عامل کشش است. گاهی پیش میاد عوامل دیگری باعث جذب متقابل بشن ولی خیلی به ندرت و استثنا ! میشه گفت همیشه همین بوده و تنها تفاوت ، در معیارهای ظاهری یا زیبایی است. معیارهای زیبایی زمان قاجاریه با امروز تفاوت داره به همین دلیل ممکنه زیبایی گذشته برای من امروزی زشتی باشه! معیار مطلوب یک اروپایی هم با یک ایرانی کاملا فرق میکنه و این حسیات ثانویه بر حسب عوامل فرهنگی و اجتماعی و اندکی فردی تعیین میشه.
آره درسته!
اما مساله اینه که ظاهر زیبا بدون سیرت زیبا تنفرانگیز میشه نه عادی.
یعنی میشه ظاهر بد یه آدمرو به خاطر اخلاق خوبش تحمل کرد و حتی در مواردی میشه دوست داشت اما نمیشه ظاهر خوب و حتی زیبا رو وقتی اخلاقش بده تحمل کرد.
اینا بعد از شروع کردن زندگی و عادی شدن خیلی چیزا که در ابتدا تازگی داشته خودش رو نشون میده…
این تمایل گونه انسانی ، به خاطر تولید مثل است و باید انگیزه و تحرکی باشه تا ما انسانها منقرض نشیم و به نظر میرسه در طول تاریخ بشر این توجه ظاهر مهمترین عامل کشش متقابل بوده. امروزه با وجود اینکه مفاهیم و خواستههای متعددی به موضوع انتخاب همسر توسط زن و مرد اضافه شده اما همچنان ریشه و اساس این روابط تولد مثل است و همچنان مهمترین معیار آن ظاهر افراد. ترشح هورمونها و غدد درونی بدن در چنین مواقعی هم نشون میده این روند به عنوان یک پیشفرض در درون ما تنظیم شده.
اما خب وقتی بخواهیم این مفهوم رو به خانواده بسط بدیم و اهداف متعددی براش قائل بشیم اونوقت میشه گفت ظاهر یک معیار اصلی است اما اصلیترین میتونه نباشه. مثلا ممکنه فرد زیبا باشد اما انواع بیماریهای روانی خطرناک رو هم داشته باشه ! در مقابل ممکنه مثل سقراط زشترو اما صاحب خردی عظیم و عمیق باشه.
اینکه یک مرد یا زن صرفا به ظاهر اهمیت میده رو نمیشه بازخواست کرد به هرحال از خوی غریزی خودش تبعیت میکنه و اگه هدف صرفا برطرف شدن همین غریزه باشه شاید داشتن همین معیار براش کافیه باشه. پس میشه گفت به نوعی تقلیلگراست. در مقابل فردی که اهداف معنوی و انسانی هم داره و هدفش صرفا برطرف شدن میلی در کوتاهمدت نیست.
اولین عاملی که مقدمات رابطه ای رو شکل میده خوشایند اومدن ظاهری هست. هم برای پسر هم دختر. دختر ها هم اگه بیشتر از پسرا به این موضوع اهمیت ندن، کمتر نمیدن. به خصوص در زمان حاضر که دخترا میگن یا با اونی که دوست دارم ازدواج میکنم یا اصلا ازدواج نمیکنم. که بنظرم حرف خوبیه. در کل سخت پسندی دخترا بنظرم از پسرا بیشتره. چون در معرض خواسته شدن هست ممکنه دچار کمال گرایی منفی شن.
اما درباره ظاهر، اگه طوری نباشه از طرف بدت بیاد و یه خوشایندی نسبی وجود داشته باشه، در صورت سازگاری اخلاقی و عشق، چنان علاقه بسیار شدیدی در ادامه ایجاد میشه که ظاهر رو در چشم طرف بهترین میکنه.
به نظرم متوسط صورت افراد چه خانم و چه آقا حداقل استاندراد های زیبایی رو داره. آقایون جوان شاید بیشتر درگیر قیافه باشند ولی مردان جا افتادهتر، علاوه بر معیارهای زیبایی، به معیارهای مهمتر هم توجه ویژهای دارند. خیلی از آقایون جذابیتهای یک دختر، اولویت مهمتری براشون. جذابیت برای یک نفر میتونه اجتماعی بودن دخترخانم باشه و …
اجتماعی بودن. وابسته نبودن به خانواده ولی دلبسته بودن. دختری که حال خوب رو خودش داشته باشه و نخواد این حال رو پسر براش فراهم کنه چون بعد مدتی طرفش خسسسسته میشه. دختری که اصطلاحا خنگ مو طلایی نباشه.
بیشتر شخصیت و نوع نگاه آقایونی که زیبایی ظاهری براشون دارای اولین درجه اهمیت هست برام جای ابهام و سوال داره ؟؟؟؟
کتاب یا مقاله ای در این مورد اگر در نظر دارید لطفا معرفی کنید.
اشتباه شما اینجاس که جنس مذکر بالغ و آماده رو به عنوان یک آبجکت نگاه میکنید. در حالی که پارامترهای مختلفی از جمله سن و سال، تجربه، خانواده و اجتماعی که داخلش رشد پیدا کرده، باید بررسی کرد.
پسر نوجوان و جوانی به اقتضا سن و سال ممکنه پر از هیجانات جنسی باشه. همان فرد اگر تجربیات جنسی داشته باشه، مطمئنا نگاهش به این موضوع عوض خواهد شد. همین فرد اگر در بین دوستان مذهبی اجتماعی شده باشه، اولویت بندی دیگه ای برای انتخاب همسر ممکنه داشته باشه و دهها پارامتر دیگری که یک فرد مذکر در طی زندگی خودش متاثر از آن خواهد بود.
کدوم آقایون مد نظرتونه؟
همونی که تو سوال مطرح کردم
من فکر میکنم دو تا عامل موثر در اهمیت زیبایی برای هم آقایون و هم خانمها وجود داره:
-
فرهنگ و عقاید عرفی در این مورد. این تاثیر بسیار بیشتری روی اهمیت آقایون داره بویژه در ایران. در عموم فرهنگهای ایرانی، زن با زیبایی تعریف میشه و نکته جالب اینجاست که در بسیاری مواقع این زیبایی صرفا یک کلمهست بدون تعریف مشخص. به هر صورت، وقتی فرد در موقعیتی برای انتخاب و اقدام قرار میگیره، ذهن به این ناخودآگاه فرهنگی رجوع میکنه. البته مقدار بسیار زیادی استدلال هم در ذهن شکل میگیره ولی ته داستان به همین فرهنگ عرفی برمیگیرده.
-
سنِ جنسی اهمیت بالایی داره. این رو چطور تعریف کنیم؟ به طور عمومی ارتباط با جنس مخالف در یک سنی وسیعتر میشه مثلا در ایران برای دهههای ۶۰ و ۷۰ بیشتر بعد از ورود به دانشگاه اتفاق میوفتاد. بنابراین عملا سن جنسی از ۱۸ سالگی حساب میشه. بعد از کش و قوسهای فراوان و تجربیات ارتباطی متنوع، زمانی فرد به بلوغ جنسی میرسه. این زمانی هست که عملا انتخاب براساس اون چیزی که براش مهمه، اتفاق میوفته و نه براساس هر چیزی که پیش اومد! برای دهههای ۶۰ و ۷۰ میشه گفت که برای اکثر افراد این بلوغ در ۲۸-۳۵ سالگی اتفاق میوفته.
وقتی این بلوغ جنسی شکل میگیره، فرد میتونه با معیاری مثل زیبایی یا براساس معیاری متفاوت مثلا همزیستی موثر یا … تصمیم بگیره.
بنابراین اگر فردی به بلوغ جنسی نرسیده، به نظرم صرفا با پس زمینه ذهنی-فرهنگی استدلال میکنه و نه لزوما انتخاب با بلوغ فکری. بعد از بلوغ، اگر هنوز معیار زیبایی باقی بمونه، به نظر میاد که شخص دارای شخصیتی معتقد به نُرم جامعهست. من فکر میکنم یک ISTJ بیشتر به این حالت دچار میشه تا یک INTJ یا INFJ.
تفاوت بین نسلهای جدید میتونه از همین طریق قابل بحث باشه. ولی من برخلاف شما، فکر میکنم که نسلهای جدید کمتر به زیبایی به عنوان معیار اصلی اهمیت میدن. چرا پس بیشتر صدای این اهمیت نسل جدید شنیده میشه؟ دلیل انتخاب آزادانهتر نسل جدید هست و نه اهمیت بیشتر. یعنی این نسل رو باید با بخشی از نسلهای گذشته مقایسه کنین که توان انتخاب داشتن و نه کل نسل گذشته!!
من فکر نمیکنم که از نظر غریزی هم پشتوانهای برای این رفتار وجود داشته باشه، چون زیبایی ربطی به بقای اصلح هم نداره. این صرفا یک «رفتار لوکس» ناشی از مدرنیتهست که به دلیل انتخابهای بیشتر در جوامع بزرگتر، یک معیار غیرطبیعی برای انتخاب درست شده!! اساسا از لحاظ طبیعی، زیبایی معنی بنیادی برای انسان نداره و به همین دلیل هست که هم با زمان عوض میشه و هم تعریفی مشخص و یکسان نداره.
برخلاف اون، اتفاقا معیارهای مثل خوشاندامی یا قدرت بدنی، کاملا پیشزمینه انتخاب طبیعی داره و قابل درکه.
تا جایی که من کلاس هایی رفتم و دوره هایی گوش دادم چنین چیزی بعنوان یه ویژگی بصورت صریح ندیدم. به خصوص در قشر بافرهنگ تر معیارها از جنس معنا و مسائل دیگه ای هست. البته دکتر شیری یه چیزایی بعضی وقتا میگه دخترا مینالن پسرا دنبال زیبایی هستن و پسرا مینالن دخترا دنبال پول پسر هستن. ولی در غالب یه ویژگی چیز خاصی ندیدم و در قالب خوش آیندی فیزیکی-هورمونی مطرح میشه که مساله مهمی هم هست و بدون اون مسائل دیگه جلو نمیره. ولی خب نباید دچار کمال گرایی شد. شاید بشه گفت افرادی که رو این چیزا حساسن کمال گرایی دارن
تحقیقات علمی نشان میدهد که دلیل زیبا دیدن یک چهره به سه عامل بستگی دارد: تقارن، تناسب و سلامت.
در یک چهره متقارن دو سمت صورت بسیار به یکدیگر شبیهند. گرچه تقارن صورت امری صد در صدی نیست و همواره تفاوتهای اندکی بین آنها وجود دارد، اما هرچه تقارن صورت یک فرد بیشتر باشد، چهره او در نظر افراد بیشتری زیبا به نظر میرسد.
عامل دیگر موثر بر زیبا دیدن چهرهها تناسب است. دانشمندان نشان دادهاند که رابطه بین تناسب و زیبایی را میتوان به صورت فرمولهای ریاضی و هندسی نشان داد. به عنوان مثال فاصله میان مرکز دو چشم از یکدیگر میتواند بر زیبایی فرد موثر باشد. اگر این فاصله از نصف پهنای صورت کمتر باشد، فرد در نظر مردم جذابتر دیده میشود. مثال دیگری در این زمینه فاصله بین چشم و دهان است. به نظر میرسد اگر این فاصله بیش از یک سوم ارتفاع صورت باشد، فرد زیباتر جلوه میکند.
ارتباط بین تقارن، تناسب و زیبایی یک مساله ذهنی و روانی است. مغز انسان با دیدن چهره متقارن و متناسب آن را طبیعی تشخیص میدهد و این طبیعی بودن به زیبایی تعبیر میشود.
عامل سوم موثر بر جذابیت صورت افراد با سلامت آنان مرتبط است. تحقیقات جدید نشان میدهد افرادی که چهره آنها به صورت طبیعی از چهره همسالانشان جوانتر و در نتیجه زیباتر به نظر میرسد، از سلامت بیشتری نیز برخوردارند. دلیل این مساله را باید در فاکتورهای سلامت جستجو کرد. تعادل میان عواملی چون قند، چربی و فشار خون که بر سلامت سیستم قلبی-عروقی و در نتیجه سلامت کل بدن موثر است در میزان زیبایی چهره افراد اثر دارد چرا که تغذیه پوست و موی آنها از طریق خون و رگها به نحو بهتری صورت میپذیرد.
از سوی دیگر تحقیقات نشان میدهد که افراد با صورت متقارنتر و متناسبتر سیستم ایمنی قویتری دارند و از لحاظ ژنتیکی دچار اختلالات کمتری هستند
میتونین مرجعی برای این تحقیقات بگین؟ چون این استدلالها درسته که میتونه موثر باشه و نه لازمه و نه کافی! بخصوص اینکه مطالعه ارتباط خصوصیات کلی با سیستم طبیعی بدن، بسیار بعیده که چیزی بیشتر از یک تحقیق آماری باشه تا اینکه رابطهی علیتی بین این فاکتورها برقرار باشه.
بسیار بعید میدونم این ناشی از طبیعت و غریزی باشه، بیشتر از این ناشی میشه که ما ذهن انسان علاقه وافری به سادگی داره. تقارن نوعی سادگی و قابلیت درک رو به ذهن القا میکنه: مثلا ما به روندهای تکرار شونده بیشنر علاقهمندیم تا روندهایی که قابلیت پیشبینی در خودشون ندارن. حس رضایت رو میتونم درک کنم ولی زیبایی رو نه.
مثال خیلی ساده از تحول مفهوم زیبایی در نگاه به انتخاب همسر در همین ایران هم قابل درکه: به تاریخ ایران نگاه کنین، معیار زیبایی زنان دچار تحولی شده که به هیچ وجه براساس نظریهای بنیادی در مورد زیبایی قابل درک نیست.