وقتی بهش فکر میکنم یه دلایلی به ذهنم میاد. اما موضوع برام جذابه.
موجوداتی که نیش میزنند مثل عقرب، کمتر دیده میشن. با وجود قدرت نظامی زیادشون.
شاید بهتره بگم چرا حیوانات نیشزن همه موجودات رو از پا در نمیارن.
یا چرا جمعیتشون کم میشه.
یا اصلا بهتره بگم جمعیت این موجودات چطور کنترل میشه.
ایده خودم اینه که اگر اینها بکشن، خوراکشون میمیره و دسترسی خودشون به غذا کم میشه.
اما آیا این تنها عامل کنترل جمعیت این موجودات هست.
خیلی خوشحال میشم از دیدگاههای بسیار متفاوتتون این موضوع رو تحلیل کنید.
به نظر شخصی خودم [و نه نظر علمی و جامع] این موجودات از نیش برای تغذیه و دفاع استفاده میکنند و نیازی نیست انرژی ذخیره خودشون در نیشها رو با حملات نا به جا به هدر بدن
فکر کنم در بطن ماجرا توان همزیستی هم وجود داره: موجودات شکارچی عموما فضایی مثل قلمرو رو احتیاج دارن و روی اون رقابت میکنن. بنابراین تعداد بسیار محدودتری از موجودات غیرشکارچی خواهند داشت.
از لحاظ معادله شکار و شکارچی هم میشه یک تقریب ساده به دست آورد: اگر هر موجود شکارچی به طور متوسط برای بقا به n شکار در طول عمر نیاز داشته باشه، در طولانی مدت نسبت جمعیتی حداکثر به همین نسبت باید باشه. آمار دقیقی ندارم ولی شاید در مورد گونههای بزرگتر در محیطهای طبیعی هم این برقرار باشه.
یه نکتهای به ذهنم رسید که اگر شکارچیان از بین برن چی میشه.
توی پارک ملی بمو در فارس، گلههای بز و آهو زندگی میکردن و تکثیر میشدن. در این پارک شکارچی وجود نداشت، و منطقی هست که تعداد افراد گله رشد میکنه. اما واقعیت چیزی عکس این هست. بزها و آهوها به دلیل نامعلومی میمردند. وقتی تیم متخصص تحقیق آمد، گفتند علت مردن روزمرگی هست و برای رفع اون چند قلاده گرگ را در محیط رها کنید. همین کار را هم کردند و مرگ بزها و آهوها رفع شد.
یعنی نیاز شکارها به شکارچی برای بقا
یک نکته دیگه در مورد چیزی که یوسف گفت یادم اومد. به نظرم این معادله n در مورد انسان هم صادقه. و انسان علاوه بر داشتن یک رابطه خطی، حیواناتی رو هم تکثیر میکنه و یک رابطه غیرخطی رو ایجاد میکنه.
دو تا نکته رو باید در نظر داشت: منابع مهمن، یعنی رشد شکار تا حدی هست که منبعی مثل گیاه و … در اختیار باشه. بنابراین هنوز جمعیت محدود باقی میمونه. نکته دوم که میتونم به شکل حدسی و نه علمی بگم اینه که سبک زندگی و فرارهای گاه و بیگاه ممکن هست اثری مثبت روی شکار داشته باشه و در نبود شکارچی این باعث معضلی بشه. مثال اینکه ما از ماشین استفاده میکنیم و دچار چاقی مفرط هستیم در حالیکه عملا رفاه بیشتری داریم ولی ممکنه خطرات دیگهای تهدیدمون کنه.
چه استنتاج سطحی!!! بخاطر روز مرگی؟!!!
یه سری مرگ میرها در بین وحوش سال ها پیش اتفاق افتاد که علتش یک نوع مگس بود که طاعون گاوی رو منتقل میگرد و متاسفانه کلی هم خسارت به بار آورد.
کنترل جمعیت گله معمولا توسط شکارچی ها انجام میشه(شکار انسانی یا طبیعی) و در صورت عدم کنترل توسط شکارچی ها، خود طبیعت دست به کار میشه و با کم شدن منابع غذایی، شیوع بیماری و … جمعیت گله به صورت طبیعی کنترل میشه.
فکر میکنم علت روزمرگی نبوده، به سختی میتونم روزمرگی رو برای یک حیوان که ممکنه احساس «حوصله سر رفتن» نکنه و بیشتر دنبال بقاس تا هر چیز دیگه، تعریف کنم. البته قبول دارم که در حضور شکارچی، فیزیولوژی داخلی شکار شامل هورمون ها و آنزیم ها و کلا مسیرهای متابولیکی متفاوت خواهد بود. ولی هنوز به سختی بتونم افزایش مرگ و میر آهوها رو، روزمرگی تعبیر کنم.
اصل داستان رو من برای پارک ملی Yellowstone در آمریکا شنیدم که داستان تحقیقش و ویدیویی ازش در این پرسش در دسترسه: گرگهای اکوسیستم استارتاپی چی هستن؟
حضور گرگ ها به تعادل اکوسیستم کمک میکرده، و قسمتی از این تعادل مربوط به منابع غذایی در دسترس و گونه های مختلف زیستی حاضر در اکوسیستم هست که ممکنه بقا و سلامت آهوها و سایر حیوانات اهلی رو تضمین کنن.
این ایده رو میپسندم و باهاش موافقم. فقط این طوری مطرحش میکنم تا اثری از عقلانیت و دوراندیشی برای عقرب و رطیل نمونه:
وقتی جمعیت موجودات نیش زن زیاد میشه، سایر گونه ها که غذای این جمعیت هستن کم میشه و رقابت بر سر غذا بین شکارچی ها افزایش پیدا میکنه. پس موجودات نیش زن شروع میکنن به کم شدن، به دو دلیل:
غذای کمتری گیرشون میاد و این وسط یه سری از گرسنگی میمیرن.
رقابت بر سر غذا شامل کشته شدن بعضی از این ها توسط هم نوع های خودشون برای رسیدن به غذا، میشه.
حالا نیش زن ها که کم شدن، دوباره غذاها فرصت افزایش جمعیت پیدا میکنن (چون کمتر شکار خواهند شد) و زیاد میشن؛ و همین طور الخ.
روزمرگی تعبیر خود من هست.
اما توجه کنیم الزاماً استفاده از کلمات ادبی به معنی غیر فنی بودن نیست. مثلا در مکانیک از خستگی استفاده میکنیم. اما به این معنی نیست که یک ستون در اثر خستگی دستش رو به کمرش بزنه. خستگی یک اصطلاح هست برای اتفاقاتی که در بین مولکولها رخ میده.
روزمرگی و موارد مشابه در اثر تغییرات هورمونهای بدن رخ میده که اصطلاحاً بهش روزمرگی، افسردگی و غیره میگیم.
به علاوه رفتارهایی از جمله حوصله سر رفتن دقیقاً در بین حیوانات دیده میشه. از جمله مثلاً زمان آموزش به سگها.