چند سال پیش دوستی به من گفت: «خیلی از حرفهایی که میزنیم تحت تاثیر فشار تبلیغاتی روی ما است». آن زمان خودم شدیدا تحت تاثیر اخبار بودم و چند سالی طول کشید تا واقعا منظورش را با تمام وجودم درک کنم. خارج شدن از ایران و گفتگو با ملتهای دیگر در درک این مسئله بسیار به من کمک کرد. با دنبال کردن رسانههای مختلف و مشاهده رفتار دیگر کشورها به این نتیجه رسیدم که جنگ تبلیغاتی شدیدی علیه تمام ایرانیها وجود دارد. البته درک میکنم اگر این گزاره را نپذیرید چرا که خودم همیشه در مقابل پذیرشاش مقاومت میکردم.
زمانی بود که به تدریج از خودم پرسیدم چرا بیشتر رسانههای اروپایی و آمریکایی مدام علیه ایران مینویسند؟ مثلا چرا در مورد عربستان سعودی نمینویسند؟ و یا چرا از احزاب راست افراطی خودشان نمینویسند؟ چرا از دیکتاتورهای آفریقا نمینویسند؟ کم کم برایم روشن شد که ادعای حقوق بشری که غربیها بیان میکنند دروغی بیش نیست. حقوق بشر برای غربیها یک اسلحه برای وارد آوردن فشار سیاسی است. چند مثال میزنم تا منظورم روشنتر شود:
جنگ یمن را که از بهار ۲۰۱۵ شروع شد را در نظر بگیرید. چند کشور عربی با رهبری عربستان در حال کشتن غیر نظامیها هستند. اولین سوال یک عقل سالم این است: چرا آنهایی که نگران حقوق بشر در ایران هستند، نگران مرگ هزاران انسان عادی نیستند؟
تعداد زیادی از رهبران دیکتاتور کشورهای آفریقایی مردم خود را در فقر و فلاکت نگاه داشتهاند. چرا علیه آنها خبری منتشر نمیشود؟ با کمی تحقیق میتوان رابطه نزدیک این حاکمان را با آمریکا و اروپا یافت.
میلیاردها دلار صرف جنگ افغانستان و عراق شد. آیا کسانی که نگران حقوق بشر و انسانیت هستند دخالتی برای پایان این جنگها کردند؟ اصلا مشخص شد هدف این جنگها چه بوده و آیا به هدفشان رسیدند یا این کشورها را در حالتی ویران ترک کردند؟
شاید عجیبترین موردی که میتواند این ادعاهای حقوق بشری را به چالش بکشد استفاده از واژگان مشخصی باشد که برای مقاصد مختلف استفاده میشود. برای مثال زمانی که میخواهند کسی را به زیر بکشند او را متهم به استفاده از سلاح شیمیایی میکنند. در اینجا این پرسش به وجود میآید که «آیا کشته شدن با سلاح شیمیایی فرقی با بمبهای آمریکایی دارد؟» چگونه است که سلاح شیمیایی (اگر واقعا استفاده شده باشد) علیه حقوق بشر است اما سلاحهای آمریکایی ضامن صلح و آسایش است؟
یکی از تاثیراتی که بمباران تبلیغاتی روی ذهن انسان میگذارد، دیدن مسائل فقط از یک زاویه است. مثلا شما میگویید که دولت سوریه با کشتن مردم دچار جنایت شده است اما هیچ وقت نمیگویید که انگلیس، آمریکا و فرانسه با کشتن آدمها در طول سالیان دراز دچار جنایت جنگی شدهاند.
به کمک همین رسانهها است که کشورهایی که در قتلعام ، حمایت از دیکتاتورها و صادرات اسلحه شهره خاص و عام هستند به ما درس اخلاق، حقوق بشر و دموکراسی میدهند.
توضیح: این متن به هیچ وجه در راستای توجیه کاستیهای موجود در کشور نیست.
بسیار عالی گفتید صد در صد موافقم ضمن اینکه اگر از کشورهائی که در راستای سیاست خودشان هستند اگر نقصی ببینند بایگانی می کنند تا زمانی که حداکثر سو استفاده را از آنها کردند و دیگر در راستای مورد نظر آنها حرکت نکردن از آن نواقص بهره جدیدی ببرند
اتفاقا بنده می پذیرم که جنگ تبلیغاتی شدیدی علیه کشور ما وجود دارد و این طبیعی است!!
هر کشوری به فکر منافع خودش است، سیاست در عرصه ی بین المملی و داخلی جای من بمیرم و تو بمیری نیست!!
طبیعی است که ایران به لحاظ موقعیت جغرافیایی و منابع اش همواره مورد توجه دیگر کشور ها بوده اما دولت ها در سال های اخیر چه کرده اند؟
آیا تلاشی برای کشف منافع مشترک میان کشور ها و ایجاد رابطه ای دو طرفه دیده شده؟
اگر هم چنین تلاش هایی بوده در سایه ی گزافه گویی ها و تندرویی های عده ای همه اش بر باد فنا رفته!
رابطه ی ما با همسایگانمان مشت نمونه ی خروار است.
در مثالی دیگر می توان به اشغال سفارت آمریکا و حوادث بعد از آن توجه کرد.
در چنین مواردی دقیقا اقوال و اعمال تندروها و بی خردان سیاست باعث شد تا تاثیر تبلیغ علیه ایران ملموس تر و گسترده تر شود.
در واقع این مصداق تیشه به ریشه خود زدن است!!
در نهایت پاسخ همه ی پرسش های شما این گونه می تواند باشد:
معلوم است که قدرت های جهان علیه خودشان نمی نویسند چون منفعت شان به خطر می افتد و این مصداق کامل سیاست ورزی است بر خلاف آنچه در کشور خودمان می بینیم!
آن ها علیه خود و آن هایی که منافعشان را تامین می کنند عکس العمل شدیدی نشان نمی دهند و این نوعی عقلانیت است!
چرا باید خطر ناامنی را به خاطر یک سری لفاظی ها که در نهایت هیچ سودی جز ویرانی بیشتر(لااقل برای ملت خودشان) ندارد، به جان بخرند؟
گرچه با همه ی این ها فضای بازِ اطلاع رسانی باعث شده تا بحث اخلاق در سیاست جدی تر شود.
نمونه اش واکنش ها به موضع کاخ سفید نسبت به قتل خاشقچی که اعتراض سیاست مداران جمهوری خواه را هم برانگیخته!
دو پرسش:
آیا چرچیل خوب بود؟
معلوم است، بله! اما برای ملت خودش!
آیا هیتلر خوب بود؟
معلوم است، خیر! چون ملت اش را با جاه طلبی ها و به قول خودش ((سم پاشی)) علیه دیگر ملت ها به فنا داد!
در عرصه ی بین الملل و داخلی اگر می خواهیم از جنگ تبلیغاتی یا هر خطر دیگری مصون باشیم نیاز به چرچیل های داخلی داریم!
و گرنه این تبلیغات منفی همیشه بوده و هست!
من با اصل حرف موافقم ولی دلیل اینکه ما خیلی از این اتفاقها تعجب میکنیم، کار نامناسب بقیه نیست، بلکه دلیل عدم درک درست از مفهوم سیاست بین الملله. ما سیاست رو با اخلاق (ارزشهای غیرقابل ارزشگذاری) میسنجیم، در حالیکه سیاست بیشتر باید با مفهوم بازار سنجیده بشه. توی سیاست شما با مسائل شسته رفته سروکار ندارید بلکه در بسیاری مواقع با مسائل چالش برانگیز سروکار دارید. مهمترین نکته ابهام برانگیز در تصمیمگیری در موقع چالش، اولویتهاست، یعنی وقتی قراره بین منفعت عمومی ملت خودت یا منفعت دیگهای تصمیم بگیرید، کدوم رو انتخاب میکنید.
یه نکته مهم برای تفاوت بین سیاست داخلی و سیاست بینالمللی اینه که ما در جوامع داخلی سیستم جامعه به معنی منفعت مشترک رو داریم. بنابراین در سیاست داخلی، منفعت یک نفر در مقابل منفعت جامعه فدا میشه. در حالیکه عملا به معنی جامعهشناسی، جامعه بینالملل وجود نداره (ساختارهای صوری داریم ولی ابزارهای اجرایی عملا وجود نداره)، در نتیجه در سیاست خارجی هر عضوی منفعت خودش رو به منفعت بینالمللی ترجیح میده.
اتفاقا من فکر میکنم اصلا طبیعی نیست. به چند دلیل:
این هجمه رسانهای فقط از جانب یک کشور نیست. از جانب اروپا و آمریکا و چند کشور دیگر است که بعضیهایشان هرگز برهمکنشی با ما نداشتهاند. این به این معنی است که صدها هزار خبرنگار در سراسر جهان پول میگیرند (اخلاق را زیر پا می گذارند) که علیه ایران بنویسند. میلیاردها دلار صرف ساختن شبکههای فارسی زبانی شده که بدون پشتوانه مالی حتی یک روز دوام نمیآورند. این همه هزینه برای چیست؟
در چند سال اخیر که ما دولتی میانهرو در عرصه خارجی داشتهایم، هجمهها نه تنها کمتر نشده بلکه بیشتر شده است. این نشان میدهد که مشکل دیگر کشورها با ایران بر سر دولتها و افراد نیست. حتی اگر به قبل از انقلاب برگردیم نمونههای زیادی از دشمنی این کشورها با ایران خواهیم یافت.
این هجوم رسانهای فقط علیه ایران نیست و فقط محدود به سیاست نمیشود. برای مثال هند هم با این مسئله به شکل دیگری روبهرو است. اگر رسانههای خارجی را دنبال کنید حتما درباره تجاوز در هند بسیار شنیدهاید اما هرگز در مورد تجاوز در سوئد نشنیدهاید. جالب این که سوئد رتبه اول در تجاوز جنسی را دارا است و هند حتی جزو ده کشور اول هم نیست.
در پایان میتوان پرسید ناپایداری ایران کدام منافع اروپاییها و آمریکاییها را تامین میکند؟ بعید میدانم فروش اسلحه تنها سودی باشد که از این جریان سازیها میبرند.
اتفاقا بیایید اخلاق را کنار بگذاریم و با نگاه عقلانی سیاست را بسنجیم. به لحاظ عقلانی چرا باید تمام غرب علیه ایران باشد اما نگرانیای بابت خطرات بزرگتر نداشته باشد؟ برای مثال کشورهای اروپایی به ویژه آلمان که از پناهندهها دل خوشی ندارند، چرا طوری عمل میکنند که پناهنده بیشتری در خاورمیانه تولید شود؟
من هم در واقع آمریکا را به عنوان مثال مطرح کردم، و گرنه با بسیاری از کشور ها در دوره های گوناگون بر هم کنش داشته ایم که به دلیل رعایت قوانین اینجا به جزییات آن نمی پردازم اما تنش اخیر با کشور های اسکاندیناوی، آلمان در سال های نه چندان دور، انگلیس و… خود گویای همه چیز است.
در این میان برخی از کشور ها هم به طور کاملا افراطی بر ادامه ی سیاست های گذشته ی خود و حفظ منافعشان تاکید دارند، پس به خود اجازه ی هر کاری را می دهند مثل روسیه.
در واقع لازم نیست با تک تک کشور های جهان تنش داشته باشیم، همین که با کشور های کلیدی تنش ایجاد شود ما را بس!
چون تنش با کشور های شاخص قطعا بر روابط ما با دیگران که تاثیر پذیرفته از آن ها اند، بسیار نقش خواهد داشت.
خیر چنین نیست!
جامعه ی جهانی فرزند رسانه است و خبرنگار از خبرنگار تاثیر می پذیرد!
همین که یک خبرنگار مطرح از ما بد بنویسد، ویروس بدنویسی! را به دیگر همکارانش هم انتقال می دهد.
همه ی این ها در فضایی است که فقط به تعداد محدودی از خبرنگاران و اعضای جامعه ی بین الملل اجازه ی ورود به کشور را می دهیم بقیه هم با برچسب های گوناگون رانده می شوند.
به عنوان نمونه:
جرمی کلارکسون،ریچارد هموند و جیمز می اعضای گروه TOP GEAR فقط چون برای بی بی سی کار می کردند، اجازه ی ورود به ایران را پیدا نکردند!
همه ی این ها به نگاه بد بینانه ی عده ای برمی گردد که بر مواضع نادرست خود پافشاری می کنند.
معلوم است وقتی کیفیت کارهای داخلی پایین می آید، گروهی هم از وضعیت استفاده می کنند تا بر تبل نارضایتی بیشتر کوبیده شود.
اگر بگذاریم همه ی سلیقه ها و همه ی افراد صدایشان شنیده شود، مشکل تا حد زیادی برطرف خواهد شد.
ابتدا باید پرسید که دولت های میانه رو، از این میانه روی چه دستاوردی داشته اند؟
مثلا در مورد برجام همه ی طرف های درگیر در پاسخ به کارشکنی آمریکا کنار ایران ایستادند.( گرچه در عمل کاری پیش نخواهند برد اما یقینا بازتابش مثبت بوده، کافی است وضعیتی را تصور کنید که دولتی غیر میانه رو بر وزارت خارجه تسلط داشت.)
در ضمن درباره اینکه می فرمایید هجمه ها علیه ایران زیاد شده من که هنوز هیچ تحقیق درستی در این مورد ندیدم جز نوشته های سراسر بی پایه ی عده ای از رسانه های داخلی مخالف دولت.
با همه ی این ها در نظر داشته باشید که ما در ایران چندین صدا از صحنه گردانان داریم!!
پس یگانه راهبرد، راهبرد مورد نظر دولت نیست!
بله!قبل از انقلاب هم سیاست خارجی در دوره هایی شکننده بود، کافی است فقط به رفتار متکبرانه ی شاه در برابر رسانه های خارجی و کشور های خارجی نگاهی بیندازید، آنگاه در خواهید یافت که اگر هم رابطه ی خوبی بوده، شکننده تر از آن بوده که بخواهد دولت های دیگر را از تبلیغات علیه ایران باز دارد.
همه ی این ها از این ناشی می شده که شاه حتی به مخالفان و صداهای داخلی هم توجه ای نداشته است.
تا حالا چند مصاحبه از شاه با خبرنگاران داخلی دیده اید؟
و در مورد خارجی ها کافی است تنها به خاطرات خبرنگارانی که با او مصاحبه داشته اند نگاهی بیندازیم.
البته این گفته نیاز به مدارک مستدل دارد.
اما همین قدر که شما به راحتی به آمار بالای تجاوز در سوئد اشاره می کنید نشان می دهد که آزادی گردش اطلاعات چقدر می تواند موثر باشد.
آیا به اندازه ای که شفافیت اطلاعات در سوئد وجود دارد در هند هم هست؟
یا مثلا در مورد ایتالیا که با قاطعیت در مورد آمار بالای جنایت در این کشور صحبت ها می شود،آیا می توان در مورد نقاط دیگر دنیا هم چنین نظر قاطعی داد؟
مسلما خیر! زیرا هر آمار قاطعی بستگی زیادی به گردش آزاد اطلاعات دارد.
نفع اش اینست که ایران از پیشرفت باز می ماند و نمی تواند سیاستی بر ضد قدرت ها اعمال کند.
چون در سیاست بین الملل همانطور که گفتم فقط و فقط منافع یک کشور مهم است و بس!
با این همه هنوز هم اعتقاد دارم که تبلیغات منفی علیه ایران زیاد است و چاره ای جز اصلاح تفکر و ساز و کار های داخلی وجود ندارد.
آلمانی های پس از جنگ هنوز هم در اروپا با وجود همه ی خویشتن داری شان منفور تلقی می شوند، اما چطور به جایگاهی بین المللی رسیده اند؟
با اصلاح ساختار های داخلی و تلاش برای بهبود اوضاع. آگاهی در همه ی زمینه ها کلید حل مشکلات است نه نسبت دادن شقاوت های یک ملت به خارجی ها و شِکوه از ناکارآمدی ساز و کار های داخلی.
این استدلال اصلا درست نیست. من در این باره تحقیق کردم. دلیل به تعریف تجاوز در سوئد برمیگرده که عملا هر زوجی از روابط جنسی ناراضی باشن، به عنوان تجاوز اون رو ثبت میکنن . به همین خاطر تعداد پروندههای تجاوز در این کشور به شکلی بسیار نامعمول بالاست. اگر میخواید با این تعریف قیاس کنید، در عمل به تعداد زوجهای متاهل هر کشور با درصدی معقول (مثلا ۵۰ درصد)، هفتگی یا ماهانه، پرونده تجاوز در اون کشور خواهید داشت.
ببینید مسئله خیلی تکنیکی به نظر میاد. خبرنگار دروغ نمینویسه، چون راستیآزمایی در این دوران چندان سخت نیست. ولی با واقعیتها بازی میکنن این رو قبول دارم و این جزئی از بازی سیاسته. مثلا در مورد خشکسالی در ایران مینویسن، ولی طرف این رو نمیگه که همین اتفاق در همه جای دنیا در حال افتادنه، به همین خاطر خلائی در ذهن خواننده ایجاد میشه که انگار فقط ما هستیم که دچار این معضل شدیم!
وقتی میخواد بازار-طور به قضیه نگاه کنید، تک به تک نباید در نظر بگیرید. همه مشتریها با هم سنجیده میشن. اروپا منفعت بیشتری از رابطه با آمریکا میبره، بنابراین با وجود حرفی که در مورد پناهندهها زدید، ترجیح میده در این شرایط با آمریکا باشه. حتی عربستان و اسرائیل هم این وسط مهمن و داستان رو کمی پیچیده میکنن.
چرا فکر میکنید فروش میلیاردها دلار جنگافزار به عربستان، انگیزه کافیی برای رفتار آمریکا با ایران نیست؟
در مورد هند و چین با @Tahmoores_Masoudi موافقم که داستان رقابت اقتصادیه و با این فشارها میخوان سرعت رشد حریفهای خودشون رو کم کنن. ولی در مورد ایران این انگیزه چندان متصور نیست، چون از این نظر اونقدر مدیریت افتضاحی داریم که نیاز به اقدام بیرونی نیست و خودمون برای خودمون کافی هستیم!
این بحث دقیقا به همان جایی رسید که فکرش را میکردم. به نظرم بحث تازه جذاب شده است.
من هم مثل شما فکر میکنم که اشغال سفارت آمریکا خیلی عمل عجیب و خلاف منافع ملی بوده است. در این شکی نیست و فقط خود اشغال کنندگان ممکن است کار خود را توجیه کنند. اما آیا این وحشتناکترین اتفاقی بوده که در آن دوران افتاده است؟
به نظر شما کدامیک وحشتناکتر است؟
حمله به سفارت یک کشور و آزاد کردن گروگانها بعد از چند ماه.
حمله به یک هواپیمای مسافربری و کشتن سیصد غیرنظامی و دادن مدال افتخار به ژنرالی که این کار را کرده است.
من فکر میکنم دومی چندین مرتبه بزرگی وحشتناکتر است. دومی به قدری سهمگین، عجیب و غیر قابل باور است که فکر میکنم مقایسه اشتباهی انجام دادهام. اما خبرنگاری که اخلاق و شرافتش را زیر پا گذاشته به موضوع اولی بیشتر میپردازد و دومی را مخفی میکند. چنین اتفاقهایی فقط مختص گذشتهها نیستند.
چند مثال از فجایع جدید میگذارم که از مخفی شدن در امان ماندهاند:
در سال ۲۰۱۵، آمریکا به یک بیمارستان در قندوز افغانستان حمله میکند و بیش از ۴۰ غیرنظامی را میکشد. (منبع)
در سال ۲۰۱۷، آمریکا ۲۰۰ نفر شهروند عادی را در جریان حملات هوایی به شهر موصل عراق در یک روز میکشد. (منبع)
و…
فکر میکنم دلیل این که ما این فجایع بزرگ را نمیبینیم و رویدادهای به مراتب کوچکتری را در کشورمان بزرگتر میبینیم، همان فشار تبلیغات است که از آن حرف زدم.
به نظرم این مسایل مربوط به فشار تبلیغاتی نمی شود بلکه مربوط به جایگاه نابرابر دو کشور ایران و آمریکا است.
هیچ وقت نمی توان قدرت رسانه ای آن ها را با ایران مقایسه کرد.
اگر ایران هم قدرتی برابر با این کشور داشت می توانست با گسترش هوشمندانه ی رسانه هایش این اخبار را مخابره کند(مقابل به مثل)
اما اگر بخواهیم گذشته ها را مکررا در عالم سیاست بازگو کنیم، هیچ گاه چنین اتفاقی نخواهد افتاد.(پیشرفت رسانه ای ایران)
یک سیاست مدار واقعی، اول از همه به مشکلات کشورش فکر می کند و سعی می کند با پیدا کردن نقاط مشترک با کشور هایی که قبلا با آن ها تنش داشته اند، مشکلات را حل و فصل کنند و حداقل به آینده ای بهتر امیدوار باشند آن هم بر مبنای منافع مشترک.
پس باز هم همه چیز به سیاست باز می گردد.
آیا امروز ژاپن مکررا خاطره ی هیروشیما و ناکازاکی را دستاویزی برای بر هم زدن روابط اش با آمریکا می کند؟
به نظرم در عالم سیاست اگر فرصتی برای گشایش روابط به دست آمد، باید گذشته های بد را دور بریزیم و سعی کنیم تا به نقاطی مشترک برسیم.
فشار تبلیغاتی الان برای من یه شوخی خنده داره. رسانه خیلی وقته تاثیرگذاریش رو روی من از دست داده و فرقی نمیکنه رسانه کجا باشه یا چی بگه. وقتی رسانه آزاد نباشه (رسانه آزاد بی معنیه در نظام کنونی کره زمین) دیگه رسالتی رو انجام نمیده پس کلا باید بوسیدش گذاشت کنار. حتی در کشور های آزاد و پیشرفته هم رسانه ها تحریف میشن و دلیلش هم پول هست.
حالا چرا علیه ایران انقدر تبلیغات منفی زیاده؟
چند تا دلیل داره.
۱. ایران ۱% مساحت دنیا و ۱% جمعیت دنیا رو داره اما ۵% منابع دنیا رو داره.
۲. استراتژیک ترین منطقه کل کره زمین به حساب میاد.
۳. داره تبدیل به ابر قدرت میشه (با اینکه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی ابر نصرت هم نیستیم!) و شروع کرده به کشور گشایی.
۴. ایران به عنوان مرکز تشیع خطر بزرگی برای یهودیت و فراماسون به حساب میاد. (یهودیت و فراماسون در یک جبهه هستند)
در حال حاضر ایران از نظر نظامی غیر قابل درگیر شدن هست یعنی اگر کشوری بخواد با ایران وارد جنگ بشه صرف مالی نداره و ایران وارد کشور هایی شده که پیروزی در جنگ بر اونها نشدنی حساب میشه. (مثل آمریکا، روسیه، چین، سوییس و و…)
پس از راه های دیگه ای سعی شد که تخریب ایجاد بشه.
حمله سایبری کردن به ایران، ایران هم در جواب اطلاعات چندین بانک آمریکا رو به کلی از بین برد.
جنگ های برون مرزی راه انداختند که اونها رو هم ایران دخالت کرد و چند تایی رو جمع کرد و الان در یمن به صورت غیر مستقیم درگیر هست.
واقعا دیگه راهی براشون نمونده که بتونن نفوذ کنن.
تا یکی دو سال دیگه موشک های قاره پیما و جت های جنگنده داخلی رونمایی میشه و باز توان مقابله کشور های خارجی کمتر میشه.
فقط کاش ایران بمب اتم میساخت (علنی میساخت).
پاکستان رو ببینید. دیگه نه جنگی هست نه درگیری نه تجاوزی. تنها دلیلش هم این بود که اعلام کرد ما بمب اتم داریم هرکس دخالت کنه میزنیمش. شاید بگید مگه خاله بازیه اما واقعا همینه.
کشوری که توانایی دفاعی و هجومی نداشته باشه بهش تجاوز میشه. این هدف سیاست خارجی بعضی از کشور های دنیاست که کشور های ضعیف تر رو صاحب بشن و از منابع استفاده کنن. نمونه اش در تاریخ اسپانیا و انگلیس که در گذشته به بسیاری از کشور های دنیا حمله کردن.
خوشبختانه در حال حاضر ایران در حال کشورگشایی غیر مستقیمه و میبینیم که تا ۸۰ کیلومتری اسراییل هم پایگاه نظامی داره. از نظر توان نظامی و امنیتی در این مدت ۴۰ سال نظام جمهوری اسلامی خیلی قوی عمل کرده.
مطمعنا میتونست از نظر اقتصادی و رفاهی هم خوب عمل کنه اما فکر میکنم نه اقتصاد خوب و نه رفاه زیاد به مردم نادان نمیسازه نمونه اش سال ۵۷ که از روی شکم سیری خیلی اتفاقات افتاد و این نظام اون اشتباه رو تکرار نمیکنه.
اصلاح فرهنگی و اجتماعی کار زمانبری هست و فکر میکنم تا حدودی در نسل های جدید انجام شده. ۲۰ سال دیگه ایران با چیزی که الان هست قابل مقایسه نخواهد بود. هرچند بعضی چیزها هیچگاه تغییر نخواهند کرد.
با مفهوم حرف موافقم، هرچند روی حس با هم اختلاف داریم.
یکی از رموز موفقیت غرب که خیلی به چشم نمیاد در یک نکته بسیار ظریفه: اونها سلاح، دفاع و جنگ رو تبدیل به یک کسب وکار کردن! یعنی دخالت در کشورهای دیگه به نوعی کسب وکار برای جامعه به حساب میاد! برای مثال به رابطه ترامپ با عربستان نگاه کنید: یک آمریکایی نه تنها از این رابطه شاکی نیست (به خاطر فروش سلاح و نتایج اون) بلکه به این رابطه به چشم فرصت شغلی نگاه میکنه.
اگر این هوش وجود داشته باشه که حداقل دفاع به یک کسب وکار تبدیل بشه، فرصت شغلی برای آدمها در صنعت، دانشگاه و جاهای دیگه ایجاد کنه، اون موقع این حس منفی نسبت به توسعه نظامی نه فقط از بین میره بلکه تبدیل به یک حس مثبت تبدیل میشه.
البته، افرادی هم هستن که از نظر معیارهای پایه انسانی به این داستان نگاه میکنن و این رو یک خطر میبینن ولی واقعیت اینه که جامعه جهانی بیشتر براساس قدرت و ایجاد منفعت متقابل درست شده نه براساس معیارهای پایه انسانی. برای بقا در این جامعه نیاز دارید که بیرحم باشید البته باهوش!
من با تاثیر تبلیغات علیه ایران موافقم ولی دلیلش رو اعتقاد مردم به این تبلیغات نمیدونم. به نظرم بیشتر بسته شدن تعامل بین مردم، دولت و نهادهای مختلف باعث شده که این تاثیر به چشم بیاد. این عدم تعامل باعث بیاعتمادی دوطرفه شده و فعلا راه به روی هر نوع راهحل تعادلی برای مشکلات ایران بسته شده. بدتر از اون، مردم دولت رو با جامعه و بنیان طبیعی اون یکسان میبینن و فکر میکنن با ضربه زدن به این ساختار اجتماعی و طبیعی میتونن حال دولت رو بگیرن.
من برخلاف شما برای جامعه ایران شانس بقای به این شکل رو بسیار پایین میبینم. چون مثلث مردم، طبیعت (خشکسالی، آب، محیط زیست و …) و دولتمردان به طور کامل در تضاد با هم هستن و با تمام همت مشغول بازی باخت-باخت. اینکه کدومیک سرانجام از پا میوفته، سرنوشتهای بسیار متفاوتی برای آینده رقم میزنه. ولی یک چیزی در همه اینها مشترکه و اون درد و رنج بسیار زیاد برای مردم عادیه.
میدونم نومیدانه حرف زدن هنری نیست، هرچند توی این وضعیت امیدهای بسیار زیادی وجود داره، امیدهایی که برای استفاده از اون نیاز به جامعه نسبتا متعادل داریم نه جامعهای که دنبال متهم کردن این و اون به هر بهایی و امید به معجزه برای رسیدن به رویایی قدیمیه. شاید همین دنبال رویا بودن و ندیدن واقعیتهای جامعه به شکل یک مسئله اجتماعیه که اثر فشار تبلیغاتی بر مردم رو بیشتر کرده. خود این مسئله که بفهمیم دچار گسست اجتماعی هستیم و به جای استفاده از ابزارهای معمولی اجتماعی برای خالی کردن عقدههای شخصی، به دنبال همگرایی جمعی باشیم، یکی از مهمترین شانسهایی که میتونیم داشته باشیم. هرچند در جامعه عصبانی، امید به این کار بسیار پایینه!
به نظر من اتفاقا این هجمه ها و حملات به خاطر حکومت (نه چندان دولت) است. جمهوری اسلامی طبق نظم جهانی بازی نمیکند و به دنبال شکل دادن نظم جدیدیست ( به هر دلیلی). این کار متاسفانه هزینه زیادی را بر کشور تحمیل میکند.
صحبت در مورد تجاوز جنسی در سوئد و هند باید دقیقتر مطرح شود چون طبق قوانین سفت و سخت سوئد در مورد تجاوز، حتی عدم تمایل نسبی همسر در رابطه هم میتواند شاملش بشود در حالیکه وضعیت هند بسیار متفاوت است.
ساخت بمب اتمی به توسعه کشور کمک چندانی نمیکنه اتفاقا شرایط بد پاکستان همین را نشان میدهد. ایران نمیتواند از تهدید حمله اتمی استفاده خاصی بکنه به عقیده من همانطور که کره شمالی نتوانسته و بیشتر رجزخوانی کرده. کشوری که حمله اتمی بخواهد بکنه (در واقعیت) کل جامعه جهانی را بر علیه خود بسیج خواهد کرد. خیلی خیلی بعیده که ما در چند سال آینده از لحاظ نظامی بتوانیم قدرت نمایی خاصی بکنیم و در کل مسیر مناسبی هم نیست.
امروزه واضحه که اختلاف ایران و غرب سر موضوعاتی پیشپا افتاده مانند هستهای و موشکی و … نیست. ایران امروز با غرب یک اختلاف جدی عقیدتی دارد. یک نمونه آن عدم پذیرش نظم فعلی توسط ایران است. نظمی که پس از سخنرانی جورج واکر بوش تحت عنوان “نظم نوین جهانی” مشهور شد. نظمی که در پایان تاریخ فوکویاما بر جهان مسلط میشود و پایان نبرد/برخورد تمدنهای هانتینگتون ، غلبه همین نظم نوین بر رقباست (خصوصا اسلام). به معنایی دیگر ایران و ایدئولوژیاش مانع جدی تحقق آخرالزمان غربی است.
انقلاب اسلامی در سال 1979 برای جهان گیجکننده بود. به همین علت فوکو انقلاب ایران را روح یک جهان بیروح دانست. در یک نمونه ، انقلابی که برخلاف پیشگویی لیبرالی و مارکسیستی نه تنها ضددین نبود بلکه اساسا بر محوریت شعائر دینی و رهبری عالم دینی به وقوع پیوست و از همه مهمتر نگرشی تمدنی ارائه داد. نه تمدن کمونیسم را پذیرفت نه تمدن لیبرال_کاپیتالیسم را و برساخت تمدن نوین اسلامی تاکید داشت (نه شرقی ، نه غربی ، جمهوری اسلامی).
به همین علت تا زمانی که ایران بدیل حکومتی و ایده تمدنی را پیگیری کند ، فشار و جنگ روانی و تخریب ایران ادامه پیدا میکند زیرا ایدههای تمدنی محدود به یک جغرافیا نیست و میتواند گسترش پیدا کند. و بدیهی است در فردای فرضی تسلیم شدن ایران ، غرب ، ایرانیان را عقیمسازی تمدنی کند تا بار دیگر فکر ایجاد تمدن به ذهن ایرانیان خطور نکند و یک بار برای همیشه تمدن روم را بپذیرند و مطیع آن شوند.
البته به نظر میرسد که برخلاف شعارهایی که در گذشته وجود داشتند، جامعه ایران به لحاظ اقتصادی شباهت بسیاری به آمریکا دارد. حقیقتا من تفاوت چندانی میان نظام اقتصادی ایرانی و نظام سرمایهداری نمیبینم.
بله و در ابعاد مختلف ساختاری چنین مواردی رو میشه مثال زد. چندین علت میشه برای این مسئله درنظر گرفت.
یک مورد اینکه انقلاب ایران از ابتدا درگیر بحرانهای شدید و در برخی موارد با حمایت خارجی شد. تجزیهطلبی مسلحانه ، تهاجم همهجانبه نظامی ، ترور متفکرین و شخصیتهای انقلاب و تحریمهای اقتصادی. به همین علت بیشتر تمرکز روی دفع تهاجم طرف مقابل بوده تا تغییرساختاری و از همه مهمتر نظریهپردازی.
یک مورد دیگه میتوان به انتخاب راه آسانتر بازسازی ساختاری به جای تحول ساختاری توسط برخی مسئولان اشاره کرد. به عنوان مثال ایده بازسازی و توسعه سریع براساس متدها و روشهای ارائه شده توسط صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی در زمان مرحوم هاشمی که برخلاف انتظار مردان آن روز ، به بحران اقتصادی منتهی شد. ساختار فعلی اقتصادی ، آموزشی و فرهنگی تداوم ساختارهای ایجادشده در زمان رضاپهلوی است و طبعا خروجی کار همان است.
به هرحال ساخت یک تمدن مشکل است و گاهی با آزمون و خطا همراه است تا منجر به یک روش موفق شود و خرابکاری و اهمالکاری داخلی و خارجی نیز وجود دارد هرچند که نتیجه آن میتواند یک قدرت عظیمی ایجاد کند به علت استقلال ساختاری و درونی بودن عوامل قدرت.