صنعت سینمای ایران در زمینه فیلم های اجتماعی که بازتابی از دغدغه ها و دردهای جوامع مختلف میباشد ،خیلی خوب عمل کرده و فیلم های قویی در این زمینه ساخته و خواهد ساخت.
اما مسئله اینجاس که ما نمیریم سینما که زندگیه خودمون و اطرافمون رو ببینیم ،سینما میریم که ندیده ها رو ببینیم ، فیلم هایی رو ببینیم که تخیل مارو به چالش بکشه ، خنده از ته دل برای خودمون و اطرافیانمون ایجاد کنه و …
چرا سینمای ایران تا به این حد در شاخه های دیگه سینمایی ضعیف بوده ، چی نیاز داره سینمای کشورمون برای پیشرفت؟
ملزوماتش چیه؟ و کلی سوال دیگه که توی ذهن همه شمایی که میخونید این پست رو ایجاد شده.
یکی از دلایلی که سینمای کشور ما اینجوری شده به نظر من استقبال مردم از فیلم های اجتماعی هست.
فیلم های اجتماعی اصولا بر این اساس هستند که بدبختی های مردم رو نشون بدن و مردم ما دوس دارن که این بدبختی رو ببینن و از دیدن اون لذت میبرن.
اکثر آدم ها از فیلم هایی که توش صنحه های چندش آورِ شکنجه یه ادم باشه بدشون میاد. مثلا میگن فیلمش همش خون و خونریزی بود و حتی خیلیا با دیدن این فیلما حالت تهوع بهشون دست میده و حالشون بد میشه.
ولی متاسفانه(البته به نظر من) ما داریم از دیدن شکنجه ی روحی مردم توی فیلما لذت میبریم، از فیلم هاش تقدیر میکنیم و بهشون جایزه میدیم.
تنها تفاوت این دوتا اینه که این داره شکنجه ی روحیه آدم ها رو نشون میده و اون داره شکنجه ی جسمیه آدم ها رو نشون میده.
این که چرا مردم دارن از دیدن شکنجه شدن روحیه بقیه توی فیلم ها لذت میبرن خودش یه بحث دیگه هست که فک نکنم خیلی مربوط به سینما بشه.
فکر میکنم فیلم سازها هم یه محدودیت هایی دارن، مثلا ابزار یا تکنولوژی در دسترس، و یا فرهنگ موجود در یه کشور.
برای فیلم های اکشن، فانتزی، ترسناک و یا علمی-تخیلی، نیاز به جلوه های ویژه ای هست که خب خیلی هاش در دسترس فیلم سازهای ایرانی نیست.
سایر ژانر ها؛ کاراگاهی، کمدی، اجتماعی و درام نیاز به داستان قوی دارن، و خیلی درگیر جلوه های ویژه نیستن. و در نتیجه دست فیلمساز باز هست که به کمک تخیل نویسنده و با ابزار موجود فیلم خوبی در بیاره.
خب در مورد داستان خوب، داستان های اجتماعی ساختنش راحتتره، چون کافیه سراغ دو سر طیف اجتماع بریم و داستان هایی پیدا کنیم که برای ملت جذابیت دارن.
فکرنکنم دلیل لذتی که از فیلم میبریم شکنجه روحی اشخاص داستان باشه.
لذت از اینجور فیلم ها از جایی میادش که کارگردان و بازیگر به قشنگی هرچه تمامتر بتونن حس رو بیننده منتقل کنن.
انتخاب فیلم ساز ها به نظرم مشابه همین کاری هست که خودمون برا مشکلات میکنیم: ایا دنبال راه حل های فضایی بریم که تکنولوژیش رو نداریم یا راه حل های ساده ای که قابلیت اجرا دارن؟
فیلم ساز: ایا دنبال ساخت فیلمی برم که توانش/امکاناتش رو ندارم یا ابتکار عمل رو در ساخت فیلمی در دست بگیرم که عامل محدود کننده چیزی جز ذهن خودم نخواهد بود؟
برای زمانی که هنوز جای ادامه داره این پافشاری روی چیزی که میتونیم اجراییش کنیم ،خوبه این نظر اما وقتی که بازار از وضع موجود اشباع شده و نیازهای دیگه رو داره طلب میکنه ،به نظرم بهترین کار این خواهد بود که غیرممکن ها رو ممکن کنیم ،هم برای ایندگان و هم برای خودمون.
معیار قابل قبولی نیستش میزان فروش فیلم های خوب این ژانر با اینحال بازهم اگر فرض رو براین بگیریم که قاببل قبول باشه.
توی محیط اطرافم نداها و نواهایی رو میشنوم ازین جنس که داد مردم از فیلم های این ژانری داره در میادش .نمونه اش رو توی پست های بالا میتونیم ببینیم.
اگر امسال اشباع نشده ،سال دیگه یا سالهای نزدیک اینده این اتفاق میوفته . به نظرم منطقی اینه که از الان به سمت زیرساخت سازی و سرمایه گذاری روی ژانرهای دیگه باشیم چرا که : پیشگیری بهتر از درمان!
من خودم تو فیلما دنبال معانی نابم
دوست دارم نگاه فیلم دید متفاوتی از چیزایی که هر روز میبینم به من بده حالا این میتونه تو هر ژانری اتفاق بیفته مثلن فیلم جنگی ملکه ازون فیلماست که من دوست داشتم خوب فیلمای جنگی(سینمای دفاع مقدس) زیادی تو کشور ساخته شده ولی مثلن من نگاه انسانی یک افسر عراقی رو نسبت به سربازای کشته شدش فقط تو فیلم ملکه دیدم
سوژه های اجتماعی زیادن ولی خوب خیلیا تکراری میرن سراغش اما فقط بعضیاشون متفاوتن مثلا ابد و یک روز نگاه نفرت انگیز منو به مواد فروشا تغییر داد نه اینکه بگم حس خوبی نسبت بهشون پیدا کردم ولی دیدم باز شد
حالا تو ژانرای دیگه تکنولوژی و پول نداریم وگرنه همه رقابت میکردن و بعد تو اونا هم باید میگشتیم تا چنتا خاص پیدا کنیم
به نظر شخص بنده، دلایل زیادی میتونه رو این قضیه تاثیر گذار باشه:
ابزار و ادواتی که همونجور که دوستان گفتن جزو محدودیت های سینما گرامون هستن. (دقت کرده باشین ما حتی تو پخش مسابقات زنده ورزشی هم با مشکل نبود ابزار مناسب پخش مواجهیم. حتی واسه کارشناسی تو صحنه آهسته هم نمی تونیم درست تشخیص بدیم کی چی کار کرده )
یه قسمتیش بر میگرده به سیاست هایی که مدیرای سینماییمون اجرا کردن و باعث حذف خیلی از ژانرا شده. فکر کنم اون اوایل بیشتر تلاش می کردن سبک سینمای فرانسه رو پیاده کنن که سینمای اجتماعی قوی داشته (این یکی حدس خودمه و زیاد پایه قوی نداره). در ضمن اینکه خیلی محدودیتهای عجیب و غریب بوجود میاوردن.
بحث به وجود آوردن جریان هم هست: خیلی از کارگردانای خوبمون با ساختن یه فیلم تاپ تو ژانر اجتماعی باعث بوجود اومدن یه جریان میشدن و این جریان ادامه پیدا میکرده(یا بوسیله خودشون یا بقیه) ولی تو بقیه ژانرها فیلم جریان ساز و تاپی نتونستیم بسازیم.
به نظرم یکی از مهمترین دلایل هم اینه که سینما از بستر ادبیات تغذیه میکنه. دقت کرده باشین بیشتر کتابهای رمان پارسی هم تو مایه های اجتماعی هستن.
قول میدم آخریش باشه :بعدشم ببینیم سینماگرای ما چجوری دارن مخارجشون رو در میارن. یا از دولت (بنیاد فارابی و شرکت اوج و فلان وبهمان وایکس و ایگرگ) دارن ارتزاق میکنن، یا جشنواره ایند (یعنی فیلم میسازن واسه جایزه گرفتن تو فستیوالها که فیلمهای حوزه درام و اجتماعی خیلی شانسشون بالاست) یا که یه سوپراستار پولساز بذارن تو فیلمشون که فروششون رو ببره بالا.
از حق نگذریم هر فیلمی هم که توی ژانر های مختلف ساختیم خوب از آب در اومده مانندِ نگار، بادیگارد در ژانر اکشن
گناهکاران، 360 درجه در ژانر معمای و فیلم های متفاوت دیگر مثل خفگی، اژدها وارد می شود و…
اگه ریشه ایی بخوایم این موضوع رو بررسی کنیم.اصلا چیزی ب اسم سینمای اجتماعی توو ژانرشناسی وجود نداره.و اینکه ی لفظ ناقصی ب عنوان سینمای اجتماعی بوجود اومده بخاطر نظام سانسوری و فقدان قهرمان در سینمای ایرانه.و باز هم سینمای اجتماعی با اینکه چیزی ابتر است،در سینمای ایران ابتر تر و ناقص تر نشون میدنش.وختی ب ی بدبختی بخوای بگی ک خوشبخته از اون بدبختر رو بهش نشون میدی ،این شده رسالت سینمای ایران.دوستان در مورد کمبود ابزارها حرف زدند ک ب نظر پارامتر مهمی هست ولی در اولویت نیست.
دو نکته که مطرح شده و میخوام پررنگش کنم: ژانر اجتماعی تو سینما نداریم و این چیزی که الان به اسم اجتماعی رواج پیدا کرده، روایت بعضی معضل های موجود در واقعیت امروز ایران هست، و یه سبک درام رئالیستی که بین قهرمان و محیط اطراف فرقی وجود نداره (فقدان قهرمان).
مستقل از ژانر فیلم، سینمای ایران هنوز یه محصول بدون تاریخ انقضا نساخته و تا الان حرف خاصی برای گفتن نداشته و اکثر محصولات سطحی و بدون عمق هستن. استفاده از سبک واقع گرایانه میتونه تلاشی باشه برای اینکه فیلمساز به فیلم عمق بده و حرفی فرای سرگرمی بیننده داشته باشه. ولی همین باعث شده اکثر این فیلمها محتوامحور باشن، و فیلمساز توجه کمتری به نحوه ارائه محتوا داشته باشه.
اتفاقا استقبال مردم از فیلم های کمدی خیلی بیشتر از فیلم های رئالیستی هست.
تو سبک واقع گرایانه، یا همین چیزی که به اسم سینمای اجتماعی میخونیمش، جایی برای خیال وجود نداره! و همه چی به واقعیت بیرونی وابسته س.