فیلم ۱۲ مرد خشمگین، رتبه ی پنجم از لیست برترین فیلم های IMDB رو به خودش اختصاص داده، بدون استفاده از هیچ جلوه ی ویژه ای. در این فیلم شما حتی اسم شخصیت های فیلم رو هم متوجه نمیشین! و یا هیچ شخصیت زنی در فیلم وجود نداره. کل فیلم در یک اتاق اتفاق میفتد و نقش آفرین های فیلم ۱۲ نفر هستند. و … .
دو نقطه قوت در فیلم هست: فیلمنامه و بازی.
در سینما و تئاتر ما بازیگر و کارگردان خوب و در سطح جهانی کم نیست. ولی دیالوگ ها و فیلمنامه های قوی چندان یافت نمیشه. مثلا همون طور که دوست خوبمون مطرح کردن، در مهم ترین قسمت فیلم اسکار گرفته ی فروشنده به کوتاه ترین دیالوگ ممکن بسنده میشه:
نقل قول نامعلومی هست که میگه «هنرمند خوب کپی میکنه، هنرمند بزرگ میدزده!»؛ مثل آژانس شیشهای که از فیلم بعد از ظهر سگی تقلید شده.
سوالم اینه که چه نقدهایی میشه به الهام گرفتن از سینمای دنیا و فیلمنامه های برتر، برای تولید فیلمهای ایرانی وارد کرد؟
و در ضمن چه جوری میشه کارگردان های ایرانی رو تشویق کرد به الهام گرفتن (دزدی!) از دیالوگ ها و فیلم نامه های خوب دنیا؟
آلفرد هیچکاک میگه فیلم خوب فیلمیه ک اگه صداشم قطع کنی باز مخاطب رو جذب کنه.ب نظر من مشکل سینمای ایران در این است ک سینماگران و فیلم نامه نویسان ب سینما ن ب عنوان سینما بلکه ب عنوان رمان و نوشته ایی بهش نگاه میکنند ک کلمات اجزای مهم ان است.در حالی ک در سینما تصاویر مهم هستن ن کلمات.با گفتن چند حرف قصار و دهن پر کن.فیلم خوب بوجود نمیاد.ب نظر من سینما گران اول فیلم هایی مثل 12 مرد خشمگین وپدر خوانده و …رو چند بار بدون صدا نگاه کنند تا ببیند تصویر چ قدرتی داره…مثلا همین فیلم دوازده مرد خشمگین بیشتر حرفشو با لنز و دوربین و ترکیب بندی میگه ن دیالوگ.و اگه دیالوگی باشه در راستای همان تصویره…ولی مگه در سینمای ایران میشه حتی دو دقیقه از فیلم رو بدون صدا نگاه کرد؟
این صحبتت نا خودآگاه منو یاد سینمای صامت میندازه. اکثرمون با فیلمای چاپلین خندیدیم و بیشتر از اون بدون اینکه صدایی ازش در بیاد کاملا باهاش همزاد پنداری می کردیم. حتی همین چند سال پیش بود که فیلمی مثل “آرتیست” فوق العاده موفق ظاهر شد.
12 مرد خشمگین عالی نیست بی نظیره تا حالا 5 بار باز تولید شده و 11 بار ازش اقتباس شده
فیلم که فوق العادس هیچ
حالا میرسیم به خودمون
مشکل سینمای ایران در این خلاصه میشه که ابزار ها بر افکار غلبه دارن . مثل فروشنده مثل ایستاده در غبار مثل خیلی از فیلمایی که فقط قشنگن … بعدش میگی خب این چی میخواست بگه؟؟؟
فروشنده و ایستاده در غبار نماد بارز این سینمای قشنگ بی محتوان
کارگردانی و گرفتن قاب زیبا کار کساییه که سالها سختی میکشن یا تکنیک های خاصی رو بلدن
اما فیلم نامه نویسی … هزار تا اسکار بگیری … هزار تا فیلم بسازی … هزار تا مو تو آسیاب سفید هم بکنی باز فیلم نامه نویس نمیشی
حتی اگه اسم خودتو بزاری فیلم نامه نویس یا بازم حتی هزار تا از فیلم نامه هاتو هم بسازی باز این کاره نیستی چرا؟؟؟
چون قلم هنره دل هست و چیزی که از دل بر میاد بر دل میشینه
سینمای اجتماعی ما موفق بوده؟؟؟ بهتر بگیم سینمای عزادار شبه روشنفکری … نق زدن هنر نیست … جامعه ای که منفعل شده و خودش رو آورده به نق زدن مشخصه که از نق هم استقبال میکنه در عوض به فیلمایی که حرف دارن بی میله . ما به نق داریم یه نقد . تفاوتشون تو یه داله که دال دانشه . دانستن . حرفی که از رو فکر نباشه و راه کار ارایه نده صرفا یه مرثیه و نقه
شما تا حالا از یه مرثیه تونستین بهره ببرین؟؟؟؟
از فیلم فروشنده چه استفاده آموزشی - تربیتی میشه کرد؟! شما از نق میتونی استفاده مفید کنی؟؟؟؟
به نظرم این حرفت خودش یه نقه!!! قبول دارم که همه فیلم فروشنده رو شاید نپسندن ولی اینکه فیلمی رو که تونسته رو بقیه(که تو این بقیه داورای جشنواره کن هم هستن!!!) اثر خودش رو بذاره فیلم بی اثری بدونیم کار عبثیه!
دقیقا چون بی نظیره، چون فوق العاده ست باید بتونیم ازش استفاده کنیم. حیفت نمیاد وقتی که خیلیا دارن از این اثر تو کلاسای درسیشون استفاده موردی میکنن، ما فقط درگیر عالی بودن این فیلم بشیم. حتی اگه این استفاده به یه کپی بی فایده ختم بشه هم نشون میده که ما می خوایم کار بزرگایی مثل سیدنی لومت و هنری فوندا رو دنبال کنیم. ولی اگه می خوایم شروع کنیم به کپی برداری باید بتونیم چیزی هم به این کپی اضافه کنیم.
از مشکلات سینمای ایران صحبت کنیم؟ از کجا شروع کنیم؟ از اقتصاد بیمار سینمای ایران شر وع کنیم، خوبه؟ سینمای ایران چرخه اقتصادی درست نداره. یعنی چی؟ یعنی به جای اینکه دست توجیب مبارک کنه فیلم بسازه دست تو جیب بیت المال می کنه می سازه. فرقش چیه؟ وقتی دست تو جیب مبارک کنه بسازه سعی می کنه فیلم خوب بسازه که مخاطب داشته باشه و بفروشه، یعنی دغدغه فروش داره. اما سینمای دولتی و شبه دولتی این جوریه که فرد سودش تو ساخته و نه اکران. یعنی دغدغه اینکه فیلمش بفروشه یا نه رو نداره.
سینمای ایران یک بیماری دیگه داره اینکه محتوازده است و بیماری انتلکت نمایی داره. مساله جدی نداره. از راه سینما وارد نمیشه. اون همه جایزه سینمای ایران رو بریزید دور. وقتی بلد نیستیم با زبان سینما حرف بزنیم و سعی می کنیم مانیفست های عجیبو غریب ارائه بدیم به مشکل می خوریم. از راه فرم وارد نمیشیم و همه ش درگیر محتوا هستیم. ادای اجتماعی بودن درمیاریم. در حالی که همون دغدغه اجتماعی ور هم نداریم.
وقتی چرخه درست شکل نمی گیره فیلمنامه درست و حسابی از طریق یه تهیه کننده حرفه ای و درست حسابی (بدون رابطه ها و رانت ها) به دست کارگردان حرفه ای سپرده بشه و فیلم خوب ساخته بشه اتفاق نمی افته. ما انبوه سینماگرانی داریم که سینما بلد نیستند.
به نظر من جامعه ایران با غرب خصوصا هالیوود فرق داره اولش اینه که در ایران منابع ثروت در دست دولته ولی در غرب جدای از دولت بخش خصوصی هم قدرت مانور زیادی داره پس بخش خصوصی میتونه که سرمایه گذاری کنه و کارهای با کیفیت و پر خرج بسازه ولی تو ایران فیلم هایی که بودجه حکومتی ندارن بیشتر حالت فیلم آپارتمانی گرفتن.وقتی پولی نباشه فیلم ها محدود به شبه فیلم های اجتماعی و آپارتمانی میشه دیگه نه ژانر وحشتی نه اکشنی نه عملی و تخیلی میشه که ساخت چون واقعا هزینه ی تولیدش سنگینه و البته تهیه کننده ها هم به خاطر گسسته شدن ارتباط سینما با مردم جرات ریسک کردن رو اگه منابعی هم داشته باشن ندارن.
ثانیا به نظرم غیر از جریان کارگردان های سفارشی قشر روشنفکر سینما اصلا از بطن جامعه دوره و درگیر مسائل خودشه و دردها و مصائب عمق جامعه رو نمی تونه درک کنه اگر هم فیلم اجتماعی ای میسازه فقط تز روشنفکری و تعهد هنریه.به نظر من خیلی از اهالی سینما اصلا با مردم نیستن و مسائلی براشون دغدغه است که برای اکثریت جامعه دغدغه نیست.
ثالثا هم بحث سانسور و اینکه عوامل سینما خودشون رو باور ندارن و شدیدا غرب زده تشریف دارن. انگار فقط هالیوود میتونه فیلم های بزرگ و تاثیرگذاری مثل جنگ ستارگان بسازه این مسئله قبل از انقلاب هم وجود داشته و چیز جدیدی نیست.
دلیل پنجم هم کمبود تجهیزات و به روز نبودن امکانات چه تو بخش تولید چه بخش عرضه.