چرا ما اونقدر که اعتراض می‌کنیم، قدردانی نمی‌کنیم؟

اعتراض و قدردانی

من خیلی با این مسئله مواجه شدم و به شدت در موردش احساس خطر می‌کنم. مثلا یک استاد فوق العاده درس می‌ده ولی سخت گیره، افرادی که ضعیفن می رن و نامه اعتراضی می‌نویسن (راست یا دروغ) ولی افرادی که کیف کردن و لذت بردن نامه قدردانی نمی‌نویسن. همین مسئله برای شهردار، مسئول، معلم، راننده تاکسی، پدر و مادر… هم صادقه.

خطر این جاست که مردم حاضر نمی شن کارای خارق العاده و جدید انجام بدن، تدریس عالی داشته باشن و … چون هر کاری که متفاوت باشه بیشتر شاکی داره (حتی اگر عالی باشه اون کار).

در نهایت به صورت منطقی شما فکر می‌کنی چه کاریه عالی کار کنی؟ کافیه خوب کار کنی که کلی زمان کمتری رو لازم داره. همین مسئله رو در بسیاری اساتید، کارمندان، قضات، مسئولین، شهردارها و زن‌و‌شوهر ها دیدم.

5 پسندیده
  1. اگه تو کارمون متوجه لذت شاگردا و یا مشتری هایی بشیم، یعنی قدردانی هم در مخاطب هامون وجود داشته. در غیر این صورت این لذت بهمون منتقل نمیشد. شاید قدردانی به شکل مکتوب نبوده، و دلیلش هم اینه که معمولا نقد یه سیستم به قصد ایجاد تغییرش نیازمند پروسه های مشخصی هستن ولی تشکر از سیستم پروسه ای نمیخواد.

  2. اینکه معمولا نقص یه چی پررنگ تر از خوبیش هست، به نظرم طبیعیه. مخصوصا اگه نقصه در عملکرد تاثیر بذاره. یه توپ فوتبال رو در نظر بگیرین که پنچره، حتی اگه از بهترین چرم هم باشه، اول باد نداشتنش دیده میشه. و بهتره دنبال رفع پنچریش باشیم به جا اینکه با شادی باهاش سپری کنیم.

  3. «به چیزی که داریم قانع نباشیم و اون رو بهتر و کامل تر خواستن» خوبه ، فقط نحوه ی بیان این بهتر خواستن هم مهمه. یعنی گاهی همین اعتراض هامون واقعا رنگ و بوی غرغر میگیره به خودش که باعث میشه نه تنها اون چیز بهتر شه، گاهی انگیزه ش از بهتر بودن هم رنگ ببازه.

  4. در کوتاه مدت نقدها دیده و ابراز میشن و در بلندمدت تشکرها و قدردانی ها. حتی گاهی تو تاریخ تشکرات بعد از مرگ افراد اتفاق افتاده :expressionless:!

  5. گاهی اون عملکردی که از نظر ما به عنوان تولید کننده خوبه، از نظر مخاطب یا مصرف کننده، چندان خوب هم نیست. اینجاس که یه حلقه ی فیدبکی لازمه. وگرنه سیستم از تولید خروجی مناسب خارج میشه.

مثال ساده ی ابزاریش: یه کولر که داره کار میکنه و تنظیمش میکنیم دمای هوای اطرافش رو در حد مشخصی نگه داره، سنسوری روی این کولر وجود داره که میتونه خروجی سیستم (دمای هوای اطراف) رو بسنجه، و موتور این کولر با توجه به نیاز هوای اطراف بیشتر یا کمتر کار میکنه.

اگه کارکرد یه استاد یا یه معلم هم مشابه کارکرد یه کولر بشه، یعنی دقیقا بدونه خروجی مورد نظرش چیه، و بر اساس اون خروجی درس بده، مستقل از اینکه کی نقد میکنه و کی شاد میشه، نتیجه ی نهایی بهتر میشه: کولر برای مدت طولانی تری میتونه عملکرد مورد نظرش رو داشته باشه، و کاربر برای مدت طولانی تری از دمای اطرافش شاده.

##پرسش

  • حلقه ی بازخورد یه سیستم آموزشی چی باشه بهتره؟ (از این لحاظ سیستم اموزشی برام مهمه، که واقعا دور از خروجی متناسبش داره حرکت میکنه و حلقه ی بازخوردی به ظاهر نداره)

  • چه جوری میشه آمار رو وارد جریان این نظرسنجی های مخاطب/کاربر کرد؟
    جمعیت کلاس های درسی معمولا اون قدر کمه که خطای نظرسنجی ها بالاس، و در ضمن اگه بخوایم نظرهای مربوط به کلاس های برگزار شده در زمان های مختلف (مثلا کلاسهای یک استاد در پنج سال اخیر) رو با هم بسنجیم، خودمون خطای دستی وارد داده ها کردیم.

  • چه جوری میشه تاثیر بازخوردهای لحظه ای مخاطبین رو کم کرد؟

در پاسخ شما چند تا مورد مهم از قلم افتاده!
۱- روحیه اون فرد به عنوان یک انسان که باید از طرف جامعه برای کار بهتر تشویق بشه و اطمینان داشته باشه که کارش دیده می‌شود. شما آخرین باری که از یک راننده تاکسی، استاد، کارمند بانک و … تعریف کردید یا شنیدید کی بود؟ در عوض برعکسش تا دلتون بخواد. حالا کی ضرر می‌کنه؟ فرض کنید یه استاد دانشگاه ده تا کار برداره. یه درس ساده می‌ده و کلی پول هم در کنارش در میاره. این استاد کمتر معترض خواهد داشت چون نظامش رو برای نداشتن معترض برنامه‌ریزی کرده و استاد خوب دیگر برای رساندن اطلاعات مفید برای دانشجویان تمام وقتش رو برای دانشجوها می‌گذاره، این آدم حتما کلی معترض خواهد داشت چرا که متفاوته! چرا که وقتی تمام تلاشت رو می‌کنی امکان خطا هم زیادتره، احتمال سوء برداشت هم بیشتره.

۲- فیدبک‌ها برای امور تجربه‌پذیر و تکراری قابل قبول هستند ولی برای چیزهایی که نمی‌تونید بارها و بارها اون رو تکرار کنید فیدبک چنین نیست. بنده با توجه به تجربه‌ای که در تحلیل داده‌های مربوط به نظرسنجی‌ها داشتم این رو می‌گم. به عنوان مثال فرض کنید شما توپ چرمی عالی رو در دستتون می‌گیرید و غر می زنید از این که باد نداره! در صورتی که شمایید که باید بادش کنید، خیلی‌ها توپ رو باد می‌کنند و لذت می‌برند وسایرین اون توپ رو تحریم می‌کنند اگرچه هم کارخانه گفته هدف اینه و هم روی دستورالعمل نوشته. در تدریس معمولا این اتفاق رخ می‌ده. اساتیدی بهتر محسوب می‌شوند که جزوه بهتری بگن و ساده‌تر امتحان بگیرن. آدم قدر اساتید تاثیرگذار در زندگیش رو دیر می‌فهمه. برای خودم همین اتفاق افتاد.

۳- اگر حتی خود فرد رو هم فراموش کنیم، خدمتی که اون شخص می‌تونسته به خاطر تشویق ما ادامه بده قطع شده و تشکر ما بعد از مرگش بوده یا نبوده. نمونش گالوا، گالیله، تسلا و … از یک آدمی که تمام زندگیش برای خدمت به بشر گذشته نمی‌شه انتظار داشت مثل یک بازاری در مقابل فحاشی‌ها و … مقاوم باشه.

۴- گاهی بهتر خواستن ما طمعه یا حسادت. مثلا فرض کن شما به عنوان یک مادر تمام زندگیت رو می‌گذاری برای فرزند تا رشد کنه و اون بچه همسایه رو می‌بینه که تامین‌تره. حالا اون از شما نقد می‌کنه تا پیشرفت کنی؟

مشکل اینجا است که ما وقتی یک کولر عالی (نه خوب) کار می‌‌کنه زنگ نمی‌زنیم و تشکر نمی‌کنیم. اثر افزایش فروش احتمالی دیر اتفاق می‌افته ولی اگر یک آدمی توی اون کارخانه کولر سازی اومده باشه که عالی کار می‌کنه بعد از تلاش و هزینه کرد زیاد و عدم مشاهده خروجی با اخراج اون آدم عالی افزایش فروش به نفر بعدی می‌رسه (در مورد دولت‌ها دقیقا همین اتفاق افتاده!).

من بیشتر نگاهم به خودمون به عنوان مصرف کننده است که چه کار کنیم افراد ارائه کننده محصول یا خدمت رو به انجام کار عالی و خلاقانه تشویق کنیم وگرنه بحث شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) برای سازمان‌ها برای پاسخ به پرسش شما مطرح هستند که البته سازمان‌های کمی به این شاخص‌ها توجه می‌کنند.

1 پسندیده

این رفتار هم در نوع خودش اعتراضی است به اعتراض دانشجوها؛ یعنی چنین استادی بیشتر از اینکه قدردان نقد و اعتراض دانشجویانش باشد، به رفتار آن ها معترض است.

مطلبی خوانده بودم که بی ربط به این سوال نیست:

تعداد کلماتی که ما برا نشان دادن حس های منفی مون داریم از تعداد کلماتی که برای بروز حس های مثبتمون داریم، بیشتر ه. جدا از نتیجه گیری نویسنده پای چنین مطلبی، این امار کلمات مصرفی نشون میده که تمایل ما به بروز احساسات منفی و یا مخالفمون بیشتر از تمایلمون برای نشون دادن حس های مثبتمونه.

کمی به سیستم اموزشی تربیتی ما برمیگرده.
اگه با دقت به دور و بر خودمون نگاه کنیم متوجه میشیم.
#تجربه
بچه ای که مامانش سه روز ترکش کرده بود و به ماموریت کاری رفته بود. لحظه دیدار مجددشون کنارشون بودم. نکته ای که توجهم رو جلب کرد این بود که وقتی بچه داشت برای مامانش پرپر میزد که بپره بغلش، برخورد مامانش با دیدن بچه این بود: وای کی لباست رو کثیف کردی؟

در مدرسه: زمان ما حتی از روی درس خانواده اقای هاشمی بهمون املا می گفتن. گاهی دو صفحه پر، اما اگه این دو صفحه رو همه کلماتش رو درست می نوشتیم و فقط یه تشدید رو جا می انداختیم میشدیم 19 . در حالیکه ما بیشتر از 19 کلمه نوشته بودیم. همیشه توی ذهنم این سوال بود که اگه بیشتر از بیست کلمه غلط بنویسیم چند میشیم(اون موقع اعداد منفی نخونده بودیم)

مساله اموزش الان حساس شده. میگن 45 دقیقه درس اماده کنید، 5 دقیقه درس بدین. همیشه این سوال توی ذهنم هست که چطوری؟ مگه میشه؟ ولی اموزشهایی رو دیدم که میشه. مثلا ما همیشه توی دبیرستان فیزیک رو به صورت انتزاعی یادگرفتیم اما مدارس و دانشگاه هایی هستن که اصلا کتابی دست معلم نیست. بلکه با ابزارهایی که با خودش به کلاس میاره یا از قبل تعبیه شده اموزش داده میشه. که برای خودم من که فیزیک نخوندم دیدنشون جذاب بود و متوجه گذر زمان نمی شدم

2 پسندیده

اعتراض به چی؟ نمی شه هر اعتراضی رو نقد دونست! مثلا اعتراض به اینکه چرا به آدمی که واقعا ۳ می شه ۱۰ ندادی می شه نقد؟ من حتی با همین اعتراض هم مشکلی ندارم، سوالم یک چیز دیگه بود… اصلا هم مسئله من شخصی نیست. طی چندین مثال در جامعه سعی کردم این رو روشن کنم.
سوال اینه: چرا از اون تعداد زیادی که حتی در نظرسنجی به شما ۲۰ می دن و در دلشون و روابطشون با شما رضایت رو نشون می‌دهند در خارج از این حیطه شخصی رضایتشون رو نشون نمی دهند ولی همون چند نفری که معترضند همه جا این موضوع رو نشان می دهند.

مثلا دقت کردید در هر مهمونی می شینید مهمون ها مرتب شروع می کنند غر زدن و اعتراض کردن به تمام سامان‌هایی که باهاشون ارتباط داشتند. خیلی جاها واقعا کارشون رو راه انداختند. وقتی باهاشون حرف می زنم می بینم خیلی جاها بهشون محبت شده کارشون خوب راه افتاده، بعضی سازمان ها و ادارات در حقش لطف کردند. این رفتار اجتماعی باعث می‌شه
۱**- مردم از زندگی در وطنشون یا محیطشون زده می‌شن.** چون مرتب خود ما شدیم کوبنده اطراف خودمون! افتخار و عرق محیطی و ملی از بین بره و فریب مردمی رو بخوریم که از محیطشون فقط تعریف می کنند ولی غر نمی زنند (نمونش افراد خارج نشین)
۲- تفاوتی بین افراد خوب و عالی ایجاد نمی شه! (علت انتخاب عکس تاکید روی همین موضوع بود) ببینید اگر شما در یک سازمانی خوب باشید یا عالی در هر دو صورت وظیفه‌تون رو انجام می‌دید. چی باعث می‌شه شما با شور و شوق، تمام انرژی‌شون رو برای کار بگذارید و کار عالی و نه خوب تحویل بدید به صورتی که این شور و شوق تا سال‌ها ادامه پیدا کنه؟

به نظر من علتش اینه:
چون عموما فکر می کنیم، پیشفرض اینه که همه چی خوب باشه!
در حالی که چنین پیشفرضی کاملا غلطه.

بعضی تجربه ها توی زندگی ممکنه باعث بشه این پیشفرض توی یک آدم تغییر کنه. اون وقت هست که مشاهده خواهید کرد که به وضوح میزان قدردانی فرد بالا خواهد رفت، مثال:

  • من از دانشگاه دوره کارشناسیم به شدت ناراضی بودم. توی دوره ارشد وارد دانشگاهی شدم که از نظر محیط علمی و روابط انسانی بین اساتید، کارکنان و دانشجویان از دید من عالی بود. پا گذاشتن به این دانشگاه برای من به حدی فرح بخش بود که بزرگترین مشکلات از دید دیگران در نظر من حتی شیرین و جذاب بود! اگر اون دوره ی رنج آور کارشناسی و اون سیستم معیوب رو تجربه نکرده بودم، آیا باز هم همین قدر در محیط جدید لذت می بردم و قدر خوبی هاش رو می دونستم ؟

  • دیدین آدم هایی که زیاد سفر می کنن و جاهای مختلف و متنوع دنیا رو می بینن، آدم های صبورتر و منعطف تری میشن؟ به نظر من پیشفرض این آدم هاست که در طول سفرها با مواجهه ی مشکلات و چالش ها تغییر می کنه و این حالت رو برای اون ها می سازه.
    #ایده
    میشه در مقاطع مختلف آموزشی به خصوص در سنین پایین، آدم ها رو به شکل مهندسی شده ای با چالش ها و وضعیت های دشوار روبرو کرد و بعد اون ها رو رها کرد تا خودشون به نحوی با اون وضعیت کنار بیان.

پی نوشت- قبول دارم که قدردانی نکردن می تونه دلایل دیگه ای مثل تنبلی، ترس از متملق دیده شدن، نداشتن قدرت بیان ، مفید یا ضروری ندونستن قدردانی و در بعضی موارد نبود ساز و کار مناسب برای انتقال بازخوردای مثبت داشته باشه. اما فکر می کنم اینها دلایل دست اول نیستن.

خیلی وقت ها انسان باید خودشو جای طرف مقابل قرار بده، یعنی چه؟ یعنی اینکه من به نظر خودم خوبم آیا بنظر اونها خوبم، من سخت گیرم، خوب این نظر خودمان است، ما باید آنطوری باشیم که باید باشیم نه آنطوری که خودمان فکر می کنیم، ما باید توانایی رفتار با معترضان و نقادان خودمان را داشته باشیم، اصلا هر نقدی ناشی از ضعف خودمان است، چرا فکر می کنیم ما درستیم و دیگران که نقد می کنند ضعف دارند، اینکه من خوب درس میدم و دیگران نقد می کنند شاید ناشی از ضعف رفتاری و برتری طلبی خودمان است باید برویم با مخالفان و نقادان خودمان صحبت کنیم ببینیم مشکل چیه، ما باید در مسیر بهبود حرکت کنیم یعنی در مسیر کاهش جهالت و افزایش دانایی وگرنه چرا باید این شغل را به انبیائ نسبت بدهند، البته باید اینو بگم شاید برخی از نقدها درست و خیلی از نقدها ناشی از جهالت باشد که وظیفه استاد کاهش جهالته و نباید نا امید شد هر چند که خیلی سخته

1 پسندیده

شاید من نتونستم منظورم رو خوب برسونم. اون مسئله تدریس، یک مثال ساده شخصی و برای توضیح بیشتر بود. همانطور که اشاره کردم:

هدف تشویق انسان‌ها برای تبدیل شدن از خوب به عالی است. اینکه شما در یک کاری اشتباه کنی (تمرین تحویل ندی، نمره امتحانیت به میزان بسیار زیادی با دیگران فاصله داشته باشه، خلاف کنی، مسیر مشخصی که برای یک کارمند در انجام یک کار تعریف شده رو حاضر نباشی تحمل کنی) و اعتراض کنی اسمش اعتراض بی‌جا اسمش نقد نیست.

حتی نقد هم باید سنجیده باشه. وقتی یک استاد در کلاس تدریس می‌کنه نمی‌تونه فقط با کوبیدن و اعتراض دانشجو رو. تربیت کنه، باید کارهای عالی دانشجو رو تشویق کنید… نمی‌تونه بگه وظیفشه، اصلا هرچی یادمی‌گیره برای خودشه، اصلا نقد بلد نیست و …
به نظر شخص بنده هر کدام ما به عنوان شهروند همانقدر که باید با نقد اصلاح کنیم دوبرابرش باید در مقابل کار خوب اطرافیانمان قدردان باشیم. اگر کتابی خوب است بخریم، تئاتری خوب است بریم، کارمندی عالی است با نامه‌ای به رئیسش قدردانی کنیم. اگر استادی عالی است تقدیر کنیم. در واقع باید عالی بودن را در دوستانمان تبلیغ کنیم. هم تشویق است و هم امید به زندگی در دوستانمان افزایش می‌یابد.

با این سبکی که شما می‌گی استاد می‌تونه بچه‌ها رو قلع و قمع کنه، ندونستن اون درس قبل از تدریس (که براشونن طبیعیه) اعتراض کنه،‌ برای خطاهای کوچکش نامه بنویسه به پدر و مادرش و مرتب در میان اساتید از بدی‌های دانشجویی که فرضا یک خطای کوچک انجام داده بگه و … با توصیف شما،

۱- این یک نقده و برای پیشرفت دانشجو خوبه (حتی ممکنه واقعا باشه)
۲- دانشجو از کجا می‌دونه طبیعیه که بر مطلبی که هنوز درسش رو نگذرونده مسلط نباشه شاید باید باشه
۳- شاید خودش فکر می‌کنه دانشجوی خوبیه و این‌که مرتب داره تلاشش رو می‌کنه تا تمام کارها رو انجام بده، تمرین و امتحان رو خوب تحویل بده لزومی نداره نمره‌ای بالاتر از ۱۱ رو انتظار داشته باشه.
۴- دانش آموختن و اصول احترام به استاد هم بارها با شرایط بسیار سختی در اسلام توصیه شده و حتی در حوزه هم درسی برای همین اصل اخلاقی گذاشته شده…
۵- اینکه دانشجویی فعال و درس‌خون و پرتلاشه و نمره‌ای بالاتر از ۱۱ می‌خواد شاید ناشی از ضعف رفتاری و برتری طلبی است.
اصلا هر نقدی ناشی از ضعف خودمان است، چرا فکر می کنیم ما درستیم و دیگران که نقد می کنند ضعف دارند،

من با همین ۵ مرحله‌ای که دیدید و شما دارید با مسئله برخورد کردید می‌تونم در راهنمایی رانندگی، بانک، ادارات، نیروی انتظامی و … هم راهکار بدم. حالا شما به عنوان کسی که قانون رو تا حد توان رعایت می‌کنه، به دیگران احترام می‌گذاره و درمقابل هر بار هر کسی با توجیه‌های اینچنینی شما رو آزار می‌ده و تحقیر می‌کنه چه حسی دارید.

نکته آخر:
زمانی که شما تمام انرژی و توانتون رو برای انجام یک کار عالی می‌گذارید، این کار ممکنه انرژی خیلی زیادی ببره، سال‌ها طول بکشه (مثل توانایی تدریس بهتر، کسب دانش بسیار زیاد در یک حیطه،‌ )ِ، زمان زیادی در روز رو از شما بگیره، همه این‌ها باعث می‌شه خطاهای کوچکی هم از شما سر بزنه!! حالا فرض کنید برای عالی شدن سال‌ها باید علاوه بر اون همه زحمت، غرغر رو هم تحمل کنید، تازه اگر سیستم شما رو از گردونه خارج نکنه!

سوالی که از خودم می‌پرسم اینه که: ما در ایران با این غرغرها و اعتراض‌های بیجا چقدر آدم رو از عالی شدن بازداشتیم؟ چقدر آدم‌های استثنایی رو به آدم‌های معمولی تبدیل کردیم؟ چقدر آدم‌های عالی رو خسته و افسرده کردیم؟ چقدر فرصت‌ها رو از چنین آدم‌هایی گرفتیم؟

1 پسندیده