تفاوت زمان رسیدن دو متروی پشت سر هم تندرو و عادی کرج، ده دقیقه س. پیش اومده مواقعی که ترغیب شدم تو متروی تندرو سرپا و تحت فشار واستم، ولی با متروی عادی که میتونم توش بشینم نرم. چرا مغزم این شکلی انتخاب کرده؟ مخصوصا که میدونم در طول روز ده دقیقه رو خیلی راحت هدر میدم.
تا جایی که من میدونم زمان متروی تندرو اول صبح با غروب خورشید هستش بعضی از افراد بدلیل نداشتن فرصت کافی و دور بودن مسیرشان مخصوصا صبح که میخوان برن سرکار مجبورند که از متروی تندرو استفاده کنند و یا اینکه دوست ندارند ایستگاه ها رو منتظر باشند من خودم شخصا سوار مترو بودم که مردی گفت من حوصله ندارم ایستگاه ها رو وایسم حیف نیس تندرو که بدون ایستادن مستقیم میبره اخر ایستگاه و . . .
بخاطر وقت
وقتی بامترو تند رو میشه زودتر به محل مورد نظر رسید چرا وقتمون رو صرف اتوبوس ها و مترو های معمولی کنیم که وقت گیر هم هستن
من به شخصه از وسیله هایی که وقت گیرو حوصله سر بر هستند استفاده نمیکنم
خوب امروزه وقت برای کسانی که برنامه ریزی دارن خیلی مهمه.متروی تندرو میتوان در برنامه ریزی همه کمک کندتا افراد به راحتی برنامه ی خود را ادامه بدن.واز لحاظ راحتی خوب سریع تر به مقصد میرسیم.
اخه صحبت سر 5-10 دقیقه زمان هست، با در نظر گرفتن این نکته که در طول روز خیلی بیشتر از این زمان ها رو هدر میدیم: مثلا این قدر هول میزنیم که شب ده دقیقه زودتر به خونه و خونواده برسیم، و بعد که رسیدیم میریم پای گوشی مون! در حالی که تو متروی عادی هم میشد این ده دقیقه رو پای گوشیمون صرف کنیم. و واقعا نیازی به ده دقیقه زودتر رسیدن نبوده.
مخصوصا که متروی تندرو خیلی وقت ها شلوغ هست و لازمه فشار جمعیت، و سرپا واستادن، و خستگی ذهنی ناشی از شلوغی رو هم درش تحمل کنیم.
سوالم بیشتر اینه که از لحاظ روانشناسی/انسان شناسی، چه عاملی در سیستم متروی تندرو وجود داره که باعث میشه افراد این قدر متمایل به متروی تندرو شن و سختی های حاصل از این تمایل بالا رو فراموش کنن؟
اون دسته افرادی که اگه با تندرو نرن، از کارشون جا میمونن رو کاری ندارم. و فکر میکنم تعداد چنین افرادی درصد کمی از مشتری های مترو تندرو رو تشکیل میدن.
سوال
چند در صد از مسافرا خبر دارند که تفاوت زمانی مترو کندرو و تند رو دقیقا چند دقیقه هست؟
گاهی وقتها بار کلمه ها تاثیر زیادی در تصمیم گیری ما داره. کلمه های تند رو یا کند رو بودن کمیت رو نمی رسونه دقیقا. اما می تونه بخشی از مغز که کمیت چیزها رو اندازه میگیرن رو قلقلک بده.
سوال
پارامترهای دخیلی در تصمیم گیری بین دو گزینه چه چیزهایی هستن دقیقا؟
چندتاشو میدونم اما اینم میدونم که خیلی پیچده ست. چندتاش: اب و هوا ، احساس شخصی در لحظه، قیمت، وزن (زمان خرید چیزها بیشتر اثر داره) و قدرت بخشی از مغز که شیرینی لحظه ای رو به شیرینی دور ترجیح میده و بلعکس و … …
سوال
پارامترهای دخیل در تصمیم گیری بین دو مترو تند و کند رو چه چیزهایی هستن دقیقا؟
میشه یه مطالعه میدانی انجام داد. کار سختی هم نیست. فقط یه سری ادم اجرایی می خواد که توی ساعتهای خاصی پای مترو باشن. صبح، عصر و شب. این میشه یه پارامتر (اندازه گیری پارامتر زمان در تصمیم گیری) با فرض این که بقیه پارامترها اثر ندارن . هر بار از صد نفر اقا، صد نفر خانم پرسید که فکر می کنند تفاوت قطار عادی با تند رو چند دقیقه است ؟
از بعضیا بهتره نپرسید مثلا کسی که ایران خودرو پیاده میشه همیشه کند رو سوار میشه و براش مهم نیست این تفاوت . از کسانی باید پرسید که مقصدشون کرج، گل شهر و اکباتان (ارم سبز)
سرعت
سرعتی که در متروی تند رو هست بیشتر مردم رو بسمت خودش جذب میکنه
امروزه مردم بخاطره دغدغه های کاری و خستگی و کمبود وقتشون ترجیح میدن سریع تر به محل مورد نظرشون برسن
جالبه من نمیدونستم فقط ده دقیقه فرقشونه
من به شخصه فکر میکردم حدود نیم ساعت تفاوت زمانی دارن
الان که فکر میکنم جنبه روانی داره
چون میگه تندرو مردم این تفکر توی خودشون ایجاد میکنن که خب ما برد کردیم و کلی جلو افتادیم
میشه رو این زمینه ایده زد واسه فروش بهتر محصولات که چجوری میشه یه سنس روانی توی خریدار ایجاد کرد که حس کنه با استفاده از خدمات ما یا خرید محصولات ما برد کرده
بیشتر میره سمت اینکه چجوری برند سازی کنیم
به نظر منم همین جنبه روانی که مطرح شد علت عمده این موضوع هست. ببینین علاوه بر همین بحث مترو تندرو، اتفاقای ریز دیگه ای هم میفته. چیزی که برای من خیلی جالبه اینه که خیلی وقتا خود مردم تعداد رو میبینن و میدونن که همه جا میشن اما باز به سمت صندلی ها هجوم میبرن! بقیه رو هل میدن تا زودتر به صندلی ها برسن. حالا تو اون هل دادن ها چه اتفاقا که نیفتاده بماند!
یه مورد دیگه هم هست اینه که گاهی وقتا جلو پله برقی شلوغ میشه و بعضی ها مجبور میشن از پله عادی برن. اتفاق جالبی که میفته اینه که گاهی اونهایی که درست در مجاورت پله برقی دارن از پله بالا میرن، سرعتشون رو زیاد میکنن طوری که از اون بقلیه که رو پله برقی ایستاده عقب نیفتن!!!
دو تا پدیده هست که من خیلی درکشان نمی کنم.
پدیده اول عجلهای هست که مردم در شهرهای بزرگ دارن. عجلهای که واقعا تفاوت خاصی در کیفیت زندگی ایجاد نمیکنه. مثلا راننده تاکسیها در تهران دیوانهوار رانندگی میکنند در حالی که در شهری مثل زنجان اینطوری نیست و رانندهها عجلهای ندارند. قدم زدن با آرامش در تهران داره کم کم فراموش میشه و من کمتر کسانی رو میبینم که آرام در خیابان قدم بزنند. در عوض در شهرهای کوچک مردم با آرامش و به آرامی در خیابانها قدم میزنن و خرید میکنن باز هم مثالش بازار سنتی زنجان هست. شک دارم دلیل این عجله این باشه که مردم شهرهای بزرگتر کارهای مهمتری برای انجام دادن دارند.
پدیده دوم عجلهای هست که به نظرم ریشه در رقابت بین آدمها داره. من این نوع عجله رو خارج از ایران و در شهرهای کوچک هم دیدم. مثلا وقتی راننده قطار اعلام میکنه که داریم به ایستگاه بعد نزدیک میشیم جمعیت زیادی زودتر از جاشون بلند میشن و دم در قطار تجمع میکنن تا بتونن زودتر پیاده بشن. در حالی که تفاوت نشستن تا لحظه آخر و بعد پیاده شدن کمتر از سی ثانیه است.
اگه به زمانهای گذشته برگردیم و به زندگی فیلسوف بزرگی مثل ایمانوئل کانت نگاه کنیم منشا این پدیدهها بیشتر برامون سوال برانگیز میشه. کانت رو از این جهت مثال میزنم که بسیار آدم پرکاری بوده و تالیفات زیادی هم داشته. کانت به خاطر پیادهرویهایش معروف بوده و روزانه مسافت طولانیای قدم میزده. بقیه دانشمندها از جمله ورنر هایزنبرگ، نیلز بور و آلبرت آینشتاین هم همین ویژگی رو داشتند. این در حالیه که این آدمها زندگی با کیفیتی داشتند و انسانهای مولدی هم بودند.
این که چه چیزی در زندگی شهری ما رو به این سمت سوق داده و این که چرا ما عجله داریم، همیشه برای من جای سوال بوده. به خصوص این که زمانهایی که با عجله کردن ذخیره کردیم رو صرف کارهای بی اهمیتی میکنیم و دوباره هدرشون میدیم.
تقریبا مشابه این رفتار رقابتی در سایر جانورها هم وجود داره، مثلا دو تا جوجه داریم (!) که وقتی یکی شون یه چی میگیره تو نوکش، حتی یونولیت و چیزای الکی که دیده میشن، اون یکی میفته دنبالش که از نوک این یکی بقاپش. یه جور تمایل برای برتری!
پیشتر ها فائزه راجع به مودهای مختلف اندیشیدن گفته بود، و این نکته که دو جور فاز فکر کردن داریم : متمرکز و پراکنده. و استفاده از مود فکر کردن پراکنده، که مشابه همین قدم زدن هایی هست که مطرح کردی، کمک میکنه بعضی قسمت های ذهنمون درگیر مسئله شه:
«شاید الان بتونیم بفهمیم که چرا مردم بعضی مسایل رو زیر دوش حمام حل می کنند. و یا به همین خاطره که نیچه میگه: تمامی افکار خوب حین پیاده روی متولد می شوند.»
در واقع در این لحظات به مغز اجازه میدیم خودش هم مانور بده.
##پرسش
حالا که ما میدونیم در شرایط مختلف ممکنه سوار بعضی امواج محیطی شیم و به اصطلاح جوگیر شیم، چه جوری میشه ازش بهره ی مثبت برد؟ ایا میشه به نوعی مسئله ی سوار شدن به مترو رو با چنین دانشی بهبود ببخشید؟
متروهای عادی در روز تعطیل و یا وقتی که متروی تندرو پشتشون نیست، ۴۰ دقیقه طول میکشه تا از کرج به تهران برسن.
و وقتی متروی تندرو در مسیرشون هست، بین ۵۰ تا ۶۰ دقیقه!
یعنی در اثر وجود متروی تندرو، ده دقیقه زمان مسافران یه مترو به دست میارن و ده دقیقه زمان مسافران متروی دیگه از دست میدن.
نکته ی دیگه ای که ممکنه جالب باشه همینه که متروهای عادی الان کمتر از حد مسافر میزنن و متروهای تندرو بیش از حد. و در اثر این اتفاق، و استهلاک ناشی ازش طول عمر متروها کم میشه.
همه ی اینا جدا از آسیبی که به مردم میرسه در اثر سرپا واستادن ها و تحمل فشار جمعیت.
###پرسش
فلسفه ی وجود دو جور مترو: عادی و تندرو چیه؟ و چرا تصمیم گیران، در ابتدای ماجرا به فکر به وجود اوردن چنین روندی در حرکت متروها افتادن؟
اگه همه متروها عادی باشن موثرتر نیست؟
به نظر من مهمترین موضوع آرامش ذهنی هستش.
وقتی شما در مترو تندرو هستید، تعداد ایستگاههای کمتری میایستید، اما در مترو کندرو بیشتر!
پس پردازش ذهنی شما خیلی کاهش پیدا میکنه، و با آرامش بیشتری به مسیر میرسید حتی اگر سرپا ایستاده باشید.
شاید بگید پردازش ذهنی برای چی؟ نکته اینجاست، ایستادن در هر ایستگاه کلی رخداد برای ثبت در ذهن ایجاد میکنه، الان کجاییم، چقدر شلوغ میشه یا خلوت میشه و از این دست.
برای اثبات حرفم یک آزمایش مطرح میکنم:
فرض کنید در عقب تاکسی (با یک نفر دیگه) نشستید، اگر شما بخواهید راحت در سمت راست بشینید،باید مرتب نگران نشستن مسافر جدید و جابهجایی و سختتر شدن موقعیتتون باشید. اما اگر همون سفت و سخت وسط صندلی جدید بشینید، به لحاظ فیزیکی اوضاعتون سختتره، اما به لحاظ ذهنی کلی کارتون راحتتره (نیازی نیست خودتون رو برای احتمال سوار شدن مسافر کنار خیابون به لحاظ ذهنی خسته کنید)، من خودم معمولا همون وسط میشینم تا ذهنم آرومتر باشه!
دلایل اصلی من برای ترجیح متروی تندرو به عادی ایناست:
1- اکثرا داخل متروهای تندروی مسیر تهران کرج دست فروشهای کمتری دیده میشه (ولی بجاش اکثرا شلوغه)
2- من به شخصه مترو تندرو رو جای بهتری برای چرت زدن میدونم(چون توقف ندارن راحت میگیرم نیم ساعت میخوابم)
3-به مرور زمان واستفاده بیش از حد از مترو ترجیح میدم اون مسیر زودتر بگذره
ولی این ترجیح همیشگی نیست ،مثلا من تو مترو خیلی بهم میچسبه کتاب بخونم و این چسبیدن هرچه تایم بیشتری ببره بیشتر خوشحال میکنه منو. وهمین باعث میشه که روزایی رو اختصاص بدم به استفاده از این سبک (منظورم مدل عادیشه:wink:) مترو سواری
به نظر من فکر درین خطاست که در حالت انتظار وقت برای انسان دیر تر میگذرد بناءً چون گذراندن وقت زیاد در حالت انتظار برایش خسته کننده است میکوشد که زود تر به مقصد برسد انسان ها همیشه برای رسیدن به مقصد عجول هستند و دلیل هم خطای فکر است که بر این میاندیشند که در حالت انتظار زمان دیر میگذرد و خسته کننده است و رسیدن زود تر به مقصد همیشه خوشایند است، انسان فطرتاً هدفمند است و زود رسیدن به هدف و مقصد را میپسندد بناءً مغز ما ناخود آگاه ما را ترغیب میکند که خودروی را انتخاب کنیم که زود تر به مقصد برسیم.