به نظر میرسه یکی از خصوصیات ما ایرانیان نصیحت ناپذیری و پند نگرفتن باشه. در عین اینکه شاید اغراق نباشه اگه بگیم نیمی از ادبیات فارسی جنبه ناصحانه داره. اما خب چون نصیحت ناپذیر شدیم تقریبا به اینها توجهی نمیکنیم. فرضا عرض میکنم که در ادبیات ما مثل بوستان و گلستان سعدی یا اشعار مولوی و حتی متونی مثل سیاستنامه از خواجه نظامالملک در باب آداب صحیح مُلکداری نصیحتهای فراوانی وجود داره ولی تقریبا در تاریخ 500 و 600ساله اخیر کمترین حاکم بزرگ و محلی وجود داره که این نصحیتها رو گوش داده باشه ؛ درب همیشه روی همان پاشنه همیشگی میچرخه! در امور فردی ، تجاری و حتی عبادی نیز نصایح فراوانی وجود داره ولی به نظر نمیرسه تاثیری در جامعه (در طول تاریخ) گذاشته باشند.
تا حدی که گاهی اوقات فکر میکنم در زندگی شخصی و جمعی خودمون تا اصطلاحا سرمون به سنگ نخوره عبرت نمیگیریم! البته مواردی هم هستند که سرمون به سنگ خورده و بازم عبرت نگرفتیم.
به نظرتون ما جماعتی نصیحت ناپذیر هستیم؟ چه مزایایی از این ویژگی در طول تاریخ و یا زندگی شخصی نصیبمان شده؟ نصیحت ناپذیری چه معایبی داره؟
بله ولی این مختص جامعه ایران نیست. اساسا عموم جامعه بیشتر بر اساس باور عمل میکنن و نه نصحیت. دلایل روانشناسی زیادی برای این وجود داره که میشه بهش پرداخت، ولی نکته مهمتر اینه که نوع نگاه و تحول باور عمومی تفاوت بین ما و کشورهای پیشرفته ست. چیزی که شما به اون اشاره میکنید بیشتر به این برمیگرده تا ذات نصحیتپذیری.
بهتره برعکس نگاه کنیم: برای تغییر یک روند طبیعی و عمومی باید ببینیم که چه ضررهای نصیب افراد دخیل شده. عموما این اتفاق در ایران منجر به فاجعه شدیدی نشده و همین باعث شده که روند یادگیری عوض نشه.
عیب اون دقیقا نکتهی مخوف داستانه: در طول یک نسل روند اجتماعی تکرار میشه و حافظه بسیار کمرنگ. اگر تنها به یک نسل نگاه کنیم، فرآیند تکرار شوندهای در زندگی افراد و اجتماع دیده میشه که چندان تعجب برانگیز هم نیست.
اینکه امروز من و شما میدونیم که باید به مدت زمانی طولانیتر نگاه کنیم، به دلیل باهوشتر بودن مون نیست، به این دلیله که امکانات وسیع تری در اختیار داریم و نمونههای متفاوتی رو برای مطالعه دم دست. هنوز اینکه کدوم نصحیت به نفع اجتماع خواهد بود و از کجا باید شروع کنیم، بحثی بسیار عمیقه و من هم موافقم که تازه اگر نصحیت پذیر باشیم، با این چه باید کرد:
چیزی که معمولا برای رفع این معضل جایگزین نصحیت میشه، علم هست که در ایران از قدیم به شکل مفهوم با مفاهیم برخواسته از باورها قاطی شده.
حتی اگه ناصح یه شاعر ،فیلسوف یا دانشمند هزار سال پیش هم باشه همینو میگین .
چون معمولا اینکه میگیم به حرفش گوش نمیدم یا اینه که از خود فرد خوشمون نمیاد و یا اینکه محتوای نصیحت در تعارض یا ضدیت با باور و عمل ماست .
حرف فیلسوف، شاعر و دانشمند برای فکر کردن هست، و نه لزوما پذیرفتن.
حتی اگه هم فرض بر پذیرش باشه، شما وقتی بخوای به نصایح سعدی گوش کنی، به حرف هزلیاتش گوش میدی یا غزلیاتش؟ مثلا حاضری برای اوج لذت جنسی از یه الاغ ماده بهره ببری، فقط برای اینکه یه شاعر ۸۰۰ سال پیش چنین گفته؟
این حرفها رو برای یادگار نوشتن به نظرم . البته منظور من یک برداشت کوچیک یه پله کوچیک از باورمون هست نه این که کلا بپذیریم. در ضمن نصیحت آمرانه با نصیحتی که بصورت تجربه فکری تو کتاب و شعر مطرح میشه و هیچ اجباری هم در کار نیست فرق دارند .
به گمانم میشه نصیحتها رو به دو حالت منفی و مثبت تقسیم کرد. نصایح منفی از تجارب منفی حاصل شدن و بر زیانبخش بودن و انجام ندادن توصیه میکنند و نصایح مثبت بر انجام دادن و مفید بودن.
من فکر میکنم نصیحت ناپذیری در مقابل نصیحتهای منفی قویتره. میل ما به رد این نصایح احتمالا بیشتره حتی اگه واقعا انجام اون کار مصداق افتادن در چاهی باشه که صدعاقل ناتوان از چاره باشند(چه فردی ، چه جمعی). در متقابل آن حدس میزنم که نصیحتهای مثبت رو راحتتر میپذیریم و اجرایی میکنیم.
نظرتون در این مورد چیه، فکر نمیکنید که شاید این نصیحتناپذیری ما در مقابل نصیحتهای منفی(منعها) قویتر باشه؟ و نصیحتهای مثبت رو راحتتر قبول میکنیم؟ و آیا اینجوری میشه برای بالا بردن نصیحتپذیری ، یک نصیحت منفی رو در شکل یک نصیحت مثبت مطرح کنیم؟
پ.ن: اگه دو نکته تجربه شخصی و بلوغ فکری که لاله @lolmol مطرح کرد رو در نظر بگیریم ، نصایح منفی عمدتا در مقابل این دو قرار میگیرند چون منع میکنند. اما یک نصیحت مثبت تشویق بر انجام یک کار است که میتونه ذیل کسب یک تجربه قرار بگیره.
نصیحت به دیگران، چه مثبت و چه منفی، نه فایدهای داره و نه ارزشی. سوال بهتر از نصیحت هست. نصیحت مثل «امر به معروف و نهی از منکر» هست، ذهن رو قفل میکنه؛ ولی سوال اتفاقا ذهن رو باز میکنه و کمک میکنه فرد خودش به راه مناسب برسه. ولی هر کسی نمیتونه سوال بپرسه، چه برسه به اینکه سوال درست رو بپرسه!
اگه فرد مقابلمون، همون بابای نصیحتکننده رو میگم که ناخوداگاه اینقدر گارد گرفتم بهش، به اندازه کافی مجرب باشه و قصدش واقعا کمک به ما باشه، میتونه تو موقعیت مشخص، سوال مناسب رو ازمون بپرسه.
بحث ایرانی بودن این ماجرا هم به نظرم چیزی از این جنسه: «یکی از خصوصیات ما ایرانیها اینه که زیاد میریم تو جلد نصیحت دیگران!» دلیلش هم مشخصه، به لحاظ دینی ازمون خواسته شده و اصلا برای این کار تربیت شدیم.
حالا هر چی ما بیشتر بریم تو جلد نصیحتکننده، خود به خود آمار افرادی که نصیحت رو نمیپذیرن هم میره بالا.
یه تجربه شخصی هم در این باره بگم: تو دوران کار استارتاپی، منتورها و مشاوران زیادی داشتیم. هر کدومشون تلاش میکرد یه خطی بهمون بده و بگه فلان کار رو بکن! [خواستههای مشاورا از جنس بکن-نکن یا همون نصیحت بود].
در این مسیر، همراهی کوتاهمدت یه نفر بود که همراهیش با اینکه کوتاه، ولی اثربخش بود: سارا یوزینگر! ایشون تنها کاری که میکرد این بود که سوال میپرسید و سوالهای خوبی هم میپرسید. هیچ قضاوت یا بکن-نکنی تو کارش نبود. من چنین سبک مشاورهای حتی از بهترین مشاورها که به سازمانهای حرفهای و جاافتاده مشاوره میدن ندیدم.
فارغ از این حرفها، نصیحت به خود رو میپسندم. نصیحت به خود از جنس یادگیری و سیستمی کردن فکرها هست. یه نگاه به نصیحتهای آدما به خود جوونترشون بندازین، هیچ کدوم از این نصایح به درد من نمیخوره، مگه نصیحتی که خودم به خودم کردم! شما چی؟
به دو دلیل فکر میکنم این حرف درسته.
دلیل اول مرتبط با همون حرفیه که زدین: نصحیت منفی، در برابر تصمیم فرد که بر اساس باور اون هست قرار میگیره بنابراین احتمال فراوان با واکنشی بسیار سخت روبرو خواهد شد. در حالیکه نصحیت مثبت در بسیاری از افراد حالت خنثیای داره بخصوص اگر به کاری اشاره کنه که انجام ندادنش بر اساس دلیل و باور شخصی نباشه. فقط این نکته که این اثرپذیری برای تیپ شخصیتها متفاوته، مثلا تیپ شخصیتهایی که جنبه قضاوت قوی دارن (J در تیپشناسی شخصیت)، معمولا برای انجام ندادن کارها هم دلیل قوی دارن و احتمالا تفاوت بین مثبت و منفی بسیار کمتر از بقیه تیپ شخصیتهاست.
نکته دوم، کمی غیربدیهی و صرفا یک دیدگاهه. اگر بخوایم با دیدگاه ریسکپذیری مقایسه کنیم، گوش دادن به نصحیت منفی، مثل انجام دادن کاری با ریسک منفی و گوش دادن به نصحیت مثبت مثل ریسک مثبته. در روانشناسی اقتصاد، دیدگاه افراد، نسبت به این دو حالت تقارن نداره و یک عدم تقارن قوی وجود داره که اثر ریسک منفی را بسیار قویتر میکنه. این مبحث که پرهیز از زیان (loss aversion) نامیده میشه، میگه که افراد ترجیح میدن چیزی رو از دست ندن تا اینکه ریسک کنن و همون چیز رو به دست بیارن.
یک نکته مهم دیگه: نصحیت مثبت، تا حدی یک برنامه عملی برای فرد ارائه میده، یعنی یک مسیر رو مشخص میکنه و در نتیجه برای اکثر افراد دلچسبتر هست تا نصحیت منفی که صرفا مسیری رو میبنده و در مورد جایگزین اون حرفی نمیزنه.