امروز در جلسه ای با یه بیزینس-من شرکت داشتم. بالتبع به دلیل متفاوت بودن زبانمون (زبان دانشگاهی در برابر زبان کسب و کاری) خیلی راحت متوجه حرف هم نمیشدیم. روحیه ایشون تا حد زیادی گریفر یا killer بود. و این کارم رو سخت میکرد. چون به سختی میتونستم متقاعدشون کنم حرفم رو گوش بدن: قبل از اینکه من جمله م تموم شه، ایشون شروع میکردن به رد کردن حرف.
شما چنین وقتایی استراتژی تون چیه؟ چطوری میتونین افراد رو از فاز killer خارج کرد و همراه کرد؟
چون روحیه خودم بیشتر به این سمت میره، میتوان بگم عملا غیرممکن هست که بشه متقاعد کرد طرف رو که بخواد به حرف گوش کنه، بویژه در حالتی که بحث رقابتی در میان هست. هدف گریفرها پیدا کردن نقص در طرف و حمله از طریق اون هست. به همین خاطر تا آخر به حرف گوش نمیدن، با اولین نقص در مکالمه شروع به حمله میکنن
میشه استراتژیهای زیادی رو در نظر گرفت. کاربردی ترین راه، نزدیکی از طریق اعتمادسازی هست. یعنی گفتگو از طریق فردی قابل اعتماد انجام بشه که حس واکنش ایجاد نکنه. این البته در تعامل بیزینس ممکن نیست.
نکته ای که شاید مفید باشه، برش مکالمه به قسمتهای کوتاه مناسب هست. این میتونه موثرترین راهکار باشه. چون امکان اشتباه رو میاره پائین و گریفر از حالت حمله خارج و وارد فاز اعتماد میشه. خوبی این روش به نظرم اینه که پیشرفت ترکیبی در بحث ایجاد میشه، که سهم افراد با هم قاطی شده، واسه همین فرد مقابل تمایل به حمله زیادی نداره، چون حس میکنه که انگار به خودش ایراد میگیره.
تجربه در مورد خودم میگه که در بسیاری موارد، این رفتار ناشی از احساس در حاشیه رفتن هست. وقتی مکالمه طولانی انجام میدید، طرف حس ضعف میکنه و واکنشی برای توقف انجام میده. مکالمه های کوتاه این حس رو کاملا از بین میبره.
توصیف خیلی خوب و درک شده ای از موقعیت جلسه ی دیروز بود که کمک میکنه دنیا رو از زاویه دید طرف مقابلم ببینم، ممنون.
استراتژی مکالمه به شکل برشهای کوتاه هم جالب و کارامد بود. اتفاقا دیروز لحظات کوتاهی اخر مکالمه بود که گفتگومون به این شکل پیش رفت و اون حس گریفری و سرکوب در این برهه از زمان دیده نمیشد.
یه نکتهی دیگه در این لحظاتِ غیرگریفری از گفتگومون این بود که مکالمه به شکل سوال پرسیدن از ایشون بود. نمیدونم این هم تاثیر داشته یا نه.
اگه آشنایی قبلی با فرد نداشته باشیم؛ در شروع یه مکالمه، چطور میشه تشخیص داد فرد گریفر هست یا نه؟ از دوستان در مورد طرف مقابل تحقیق کرده بودم، و نتیجه ی تحقیق این بود که ایشون نکتهبین هستن و از روحیات گریفری چندان باخبر نبودم.
پ.ن. جلسه به این شکل بود که اول من پنج دقیقه برای توصیف موقعیت وقت داشتم، و تلاشم در جلسه این بود که در این ۵ دقیقه توضیحات لازم و کافی رو منتقل کنم. ولی نکته ای که در بالا مطرح شد و تجربه ی دیروز، داره بهم میگه که بهتر بود در همون ۵ دقیقه شروع کنم به مکالمه ی یک به یک (مثلا شاید پرسش و پاسخی).
تیپ سئوال به نظرم در این موردها خیلی مهمه. مثلا: تیپ نظرخواهی جذابه چون که عملا صحبت رو میده دست طرف و با پرسش درست میتونید اطلاعات بگیرید، در حالیکه پرسش مستقیم برای اطلاعات میتونه بسیار خطرناک باشه.
خوب این اطلاعات خوبیه. من فکر کنم با گریفرهای زیادی روبرو شدید، ولی قدرت و تسلطی که دارند تفاوت مهمی هست. این خاصیت به نظرم نشون میده با استراتژی خوب میشه باهاش تعامل کرد، چون خاصیت تدافعی نیست.
رابطه نکته بینی و گریفر بودن جالب بود. میشه به عنوان یه تجربه بهش نگاه کرد.
سلام بیشتر اوقات میشه با اقرار به نقص اونم بصورت واقعی نه نمایشی
فرد رو در گفتگوی سازنده همراهی کرد.
ممکنه فرد گریفر یک تضادی رو دیده
(مثلا اجبار فرد مقابل به قبول کار به هر صورتی)
و مقابل اون تضاد تبدیل شده به نقطه مقابل و حالت تدافعی!
راهکار دوم اینه که به سخنان فرد مقابل از دریچه ای که خوشایند و اخلاقی هست گوش بدید (گوش دادن با شنیدن فرق داره؛ صرف شنیدن بدون تأمل برای جوابی بی طرفانه کار رو درست نمیکنه و شنیدن به نیت رد کردن یا قطع کردن کلامش باعث میشه احتمال اینکه همون فرمول رو روی شما
اجرا کنه بالاتر باشه)