چطور دست از سرکوب دیگران یا killer بودن بردارم؟

افراد با روحیه griefer احتمالا بهتر متوجه صحبتم میشن. گاهی کاری میکنی یا حرفی میزنی که هدفش هیچ چی نیست جز کشتن صدای بقیه و برنده بودن! این جور وقتا شخص گریفر معمولا حواسش نیست داره چی کار میکنه، و واقعا با هدف کشتن بقیه نیست که میکشه. ولی خب مهم نیست هدفش چیه، چون نتیجه واقعا اینه که سایرین رو خاموش میکنه و صداشون رو در نطفه خفه میکنه.

و این عملا باعث میشه فرد گریفر نه تنها برنده نشه، بلکه بازنده هم باشه. چون بعد از خفه کردن بقیه، میبینه که هیچ جمعی نمونده که درش برنده باشه!

فرد گریفر چطور میتونه به درک بهتری از موقعیت و یا اثرات سو کار خودش اگاه شه که دست از گریفر بازی برداره؟

دنباله‌ی موضوع چطور با یه فرد با روحیه گریفر (یا killer) گفتگو کنیم؟

8 پسندیده

سوال و موضوع خيلى خوبيه … من خودم قبلا يك گريفر پدر در بيار بودم و واسه همين همه از صحبت با من امتنا ميكردند و همين شد كه من كم كم متوجه اين مشكلم شدم و رفتارم رو تغيير دادم. بهترين راه مقابله با اين افراد اين است كه به وضوح( البته منظور بى ادبى نيست و طورى كه فرد دلخور بشه) بهش نشون بديد كه دوست نداريد با چنين رفتارى مواجه بشيد و مثلا بگيد كه از اظهار نظرش خيلى ممنون هستيد و حالا دوست داريد كه نظر ديگران را بشنويد. اين طورى اون شخص متوجه ميشه كه وقت صحبت او تمام شده و الان نوبت فرد ديگرى است. معمولا اين افراد اين مسله رو متوجه ميشوند و حتى از لحن صحبت شما ميفهمند كه بايد خودشون رو جمع و جور كنند. البته همان طور كه اشاره كردم نبايد دل طرف رو بشكنيد چون اين افراد اين كار را عمدا نمى كنند و درست شدنى هستند مثل خودم :laughing:

3 پسندیده

ممنون از بیان تجربه‌تون، ارزشمنده. از واکنش مناسب فرد مقابل گفتین، که عالیه. دو تا سوال:

  1. خود گریفر قبل کشتن و در لحظه، چطور متوجه شه که چطور تعامل رو پیش ببره؟ شما چطور سبک تعاملی مناسب رو یاد گرفتین؟‌ چه نکاتی رو در رفتارتون تغییر دادین و با چه عادت‌های جدیدی جایگزینشون کردین؟

  2. من هم با شما موافقم که این افراد درست شدنی هستن و عمدا نمیکشن، ولی خب گاهی توان یادگیری افراد اون قدر بالا نیست و ممکنه فرد گریفر متوجه نشه یا دیر متوجه شه و افراد زیادی این وسط در اثر چنین تعاملاتی عزت نفس‌هاشون رو از دست میدن. این جور وقتا حکم چیه؟ چطور به چنین فردی کمک کنیم از فاز گریفری در بیاد؟

2 پسندیده

١. من اول از همه متوجه نارضايتى اطرافيان شدم. چند سال پيش توى جلسه ايي وقتى در حال كشتار جمعى صداى همكارانم بودم يك دفعه متوجه شدم كه چقدر چهره ديگران ناراحت به نظر ميرسه و چقدر كمتر از قبل با حرف هاى من همراهى ميكنند. بنابراين راه حل اول بالا بردن هوش عاطفى و توجه به حالت چهره ديگران است. من وقتى ميبينم ديگران علاقه ايي به حرف هام نشان نميدهند، به انها ميگم كه چقدر نظرشان برام جالب است و خودم را به موضع ان ها نزديك ميكنم. اين الان برام عادت شده كه وقتى احساس ميكنم به اون حالت كشتن دارم نزديك ميشم، سريع به حالات ديگران نگاه ميكنم و سعى ميكنم به احساس ان ها احترام بگزارم و اجازه حرف زدن بهشان بدهم.

٢. اين جور وقت ها شخصى تو جمع بايد خيلى مقتدرانه به طرف بگه كه وقت حرفش تمام شده و الان بايد به نظر ديگران گوش بده. اين راه بسيار خوب كار ميكنه و بى ادبى هم نيست در ضمن اينكه چون پيام مشخص و مستقيمى ميدهد ان شخص سريع متوجه ميشود. يك راه خوب ديگر اين است كه همان كار را با خودش بكنيم تا تبعات اين رفتار را تجربه كند و دركش از احساسات ديگران را بالا ببرد. يك نفر اين كار را با من كرد و من به كل از اون موقع منقلب شدم.

2 پسندیده

باید نوع دیدگاهش رو عوض کنه و با حوصله و تمرین ظرفیتش رو افزایش بده
و اینکه سعی کنه تمرکز رو احوال خودش و روی نکات مثبت دوستانش بذاره

1 پسندیده