تو بعضی موقعیتها سؤالی ازمون پرسیده میشه که با جواب دادن به این سؤال، فرد سؤال کننده رو وارد حوزه شخصی و حریم خصوصیمون کردیم.
در این موقعیتها باید بتونیم راجع به جواب دادن یا ندادن و چگونگی اون، سریع و درست تصمیم بگیریم. این تصمیمگیری به هوش اجتماعی، هوش هیجانی و اعتماد به نفس ما در مقابل دیگران برمیگرده که ممکنه یکی از راههای زیر رو انتخاب کنیم:
با نادیده گرفتن مسائلی (مثل: حریم خصوصیمون)، جواب سؤال رو بدیم.
صراحتا به فرد سؤال کننده بگوییم؛ مایل نیستیم به سؤال جواب بدیم.
جملات یا عباراتی رو به کار ببریم که هم جواب سؤال رو ندیم و هم بدون ایجاد حساسیت، گفتوگو رو از سؤال مطرح شده منحرف کنیم. جایی خونده بودم جملهی «برای چی میخوای بدونی؟» تو این موقعیتها میتونه هوشمندانه جریان صحبت رو عوض کنه. امتحانش کردم. جواب میده ولی نه برای همهی آدما. پیشنهاد دیگهای در این مورد دارید؟
یه سوال؛
چرا آدم ها همچین سوال هایی می پرسن؟ آیا تا حالا شده خودتون همچین سوالایی از کسی بپرسید؟
واکنش شما در جواب دادن به همچین سوالی از طرف یه دوست و از طرف یه آدم ناآشنا چی هست؟ منظورم اینه که یکسان برخورد می کنید؟
در فرهنگهای جمعی ادمها بیشتر مشتاق هستن که از گوشه های ذهن هم خبر داشته باشند. مثلا یه شاعری ا میگه که زمانی که موهامو بلند کرده بودم هرکسی بهم می رسید از اولین سوالاش این بود که چرا موهاتو کوتاه نمی کنی؟ انگار که همه مشکلات دنیا حل شده مونده کوتاه کردن موهای من
اما در فرهنگهای فردی محورتر- که گاهی تا این حد پیش میرن که هیچ کسی مهم نیست جز خود فرد- خیلی ادمها به خودشون اجازه نمیدن که از هم هر سوالی بپرسند.
یه دلیل دیگه اش احتمالا اینه که یه راه نوازش کردن ادمها وارد شدن به حریم اگاهیشون هم دیگه هست. اما خیلی ها خبر ندارن چرا وارد حریم هم میشن. یعنی نمیدون که از طریق این پرسشها چی می خوان واقعا؟
یاد نگرفتیم چطوری وارد حریم آگاهی هم دیگه بشیم و وارد حریم کی ها اجازه داریم اصلا بشیم؟ و چرا اصلا وارد بشیم؟
یک راه میانه شاید بد نباشه. اما چطوری؟
#کتابخوانی
نوازش ، در اساسی ترین شکل خود، یعنی وارد شدن به دنیای آگاهی شخص (تامس ای هریس، وضعیت اخر)
به نظرم جواب مستقیم و البته محترمانه هم یه گزینه ی خوبه: «کنجکاویت رو تحسین میکنم، ولی راحت نیستم چنین سوالی رو جواب بدم»، «نمیخوام بی احترامی کنم، ولی ترجیح میدم جواب این سوال رو ندم». چنین پاسخ های مستقیمی به طرف مقابل هم فرصت رشد شخصی میده (گاهی افراد ندونسته وارد حریم خصوصی های همدیگه میشن).
یه گزینه ی دیگه مزاح و شوخیه یعنی یه جوری با خنده و شوخی به طرف مقابل برسونیم که سوال نامربوط پرسیده.
و گزینه ی دیگه ای که به ذهنم میرسه هم اینه که به جا اینکه جواب سوال رو ندیم، یه جواب هوشمندانه بدیم!
مسئله همین جاست که چه جواب هوشمندانه ای میشه تو اینجور وقت ها داد؟ اصلا شاید اون موقع مغز آدم کمک نکنه که در جا جواب هوشمندانه بده.گفتم این سوالو اینجا بپرسم که چند تا جواب آماده برای این موقعیت ها تو آستینم داشته باشم
اسمش ترس نیست. همون نگه داشتن حریمی هست که توضیح دادین. راستش میشه مستقیم گفت و اینو رسوند که نمیخوایم جواب بعضی سوالارو بدیم.
فقط میخواستم بدونم راهی هست که بدون حساس شدن طرف مقابل از جواب دادن طفره رفت؟
من فکر میکنم نه گفتن به خیلی از سوالایی که به هر دلیلی دوست نداریم جوابشو بدیم برمیگرده به قدرتی که باید داشته باشیم
و این قدرت و جسارت رو پدر و مادر در اختیار فرزند میزارن
به نظرم ادم باید انقدر محکم و رو راست باشه که توان نه گفتن رو داشته باشه اما با رعایت ادب و احترام
من خودم به سوالاتی که نخوام جواب بدم به راحتی میگم چطور مگه …
طرفم شاید اولین جوابی که بخواد بده این باشه که …هیچی همینجوری و دیگه من ادامه نمیدم به همین راحتی اونم متوجه میشه که تو حریمی پا گذاشته که بهش ارتباطی نداره
و بعد طرح یه سوال جدید یا بردن موضوع به سمت پاسخ سوال بالا
این جور وقتا یه خنده ی بلند یا یه حرکت مشابه (که به ادم فرصت فکر کردن بده) هم موثره. مخصوصا که خنده کمک میکنه به خارج کردن نفس به صورت عمیق، و نفس عمیق هم منجر میشه به راحت تر فکر کردن.
یه دیالوگ نوعی:
یوسف چقد حقوق میگیری؟
چطور مگه؟
هیچی میخواستم بدونم کار کردن تو آموزشگاه خوبه یا نه.
آره شکر خدا، طوری هست که بتونم از پس زندگیم بربیام. اوضاع تو اداره چه جوریه؟
…
به این سوال من اینطوری جواب میدم با عرض پوزش
بعضی وقتا بعضیا از شما سوالاتی میکنن که تحقیرتون کنن
و میخوان شما رو زیر سوال ببرن ؛
به نظر من این مواقع دروغ کناه نیست
چون جلوی اینجور آدما که فقط هدفشون ضایع کردن شماست
باید کم نیارید
یه مثال عینی اینکه یه بنده خدایی به من خیلی وقت پیش گفت
که ماهیانه چقدر حقوق میگیری ،من گفتم یک میلیون و اون به من
به خنده گفت الان که گداها بیشتر از این حرفا میگیرن …
همینطور که گفتم هدف بعضیا تحقیر کردن هستش
واسه این جور آدما باید یه کم خالی بندی کرد
بارها شده يه نفر منو گير مياره و از كل خونوادم سوال ميكنه و خوب واقعا دونستن يه سري چيزاي خانوادگي به زندگي هيچكس كمك نميكنه! و شده كه طرف سوالشو پرسه و من گفتم چه طور مگه و همون سوالشو در شكل هاي مختلف ديگه پرسيده و من هم چند بار پشت سرم هم گفتم منظورتون چيه ى اينا تا فهميد كه بهش مربوط نيست و دقيقا رفت سر اينكه چرا ازم چنين سوالي ميكنه و منم خيلي ساده جواب دادم و تموم شد!
دوستی داشتم که به خاطر تحصیل در فرانسه زندگی می کرد، بهم می گفت اروپایی ها توی این مقوله بسیار استاد هستند (یعنی پاسخ ندادن به سوالهایی که دوست ندارن پاسخ اون رو بیان کنند) و یک بار به خاطر یادگیری توی یه مساله کاری از همکارش در مورد یه مساله نسبتا شخصی سوال می کنه، و اون شخص همکار بهش جواب میده که اگه اجازه بدی بعد از تموم کردن این پروژه در مورد مسائل غیرمرتبط صحبت می کنیم و اینطوری از کنار پاسخ به سوالی که دوست نداشته به نوعی فرار کرده.