چه ارتباطی بین سبک ارتباط و تنهایی در فرهنگ های مختلف می‌بینین؟

میدونیم سبک تعاملی ما ایرانی ها غیرمستقیم و صحبت در پرده هست،‌ مخصوصا نسبت به مردمان اروپا و آمریکا. از طرفی حس میکنم ایرانی‌ها بیشتر از اروپایی-امریکایی ها از تنهایی فرار میکنن و ترجیحشون این هست که تنها نباشن.

به نظرتون ارتباط علت-معلولی و یا همبستگی بین سبک تعامل و نیاز به جمع/فردیت وجود داره؟

5 پسندیده

بین ایران و کشورهای اروپایی یا آمریکایی یک تفاوت خیلی بزرگ وجود داره که این تفاوت باعث میشه ایرانی ها از تنهایی بیشتر فرار کنند و یا بیشتر آسیب ببینند.
همبستگی یک واژه ای هست که برای ایرانی ها زیاد معنی نداره. واژه ای که برای ایرانی ها معنی داره وابستگی هست.

این وابستگی یعنی اعتیاد به چسبیدن به پدر و مادر و به برادر و خواهر
این حالتی هست که در بچه 8 ساله اتفاق می افته و چون فرهنگ ما اجازه رشد بیشتر و نمیده ما با افراد 40 ساله ای طرف هستیم که وابستگی یک بچه 8 ساله رو دارند.
چرا؟ چون این بچه ها برای پدر مادر ها بهتر هستند، پدر مادر ها برده می خوان شخص آزاده نمی خوان.
و 1000 تا مشکل بوجود میاد مخصوصا در ازدواج و دخالت های دیگران و مشکلاتی که شخص با خودش پیدا می کنه.
فرهنگ های دیگه شخص رو به مرحله همبستگی می رسونند و این باعث میشه اشخاص بتونند خودشون و دوست داشته باشند و برای خودشون زندگی کنند.

در ایران پدر مادر ها بچه هارو به صورتی بزرگ می کنند که انگار صاحب این بچه هستند مثل یک کالا و حق هم دارند چون ما اگر 100 سال برگردیم عقب می رسیم به دورانی که افراد از گشنگی می مردند و وضع خیلی خیلی بد بود و داشتن فرزند برای یک خانواده یعنی یک نیروی کار مفت.
همین شرایط بود که باعث شد تعدادی از ما وابسته بار بیام و تعداد اندکی هم یاغی

3 پسندیده

ممنون که پاسخ به این سوال رو با گفتگو شروع کردین :+1:

با قسمتی از صحبتاتون موافق نیستم،‌ هر چند بی ربط به این موضوع هست، ترجیح میدم مخالفتم رو بیان کنم:

پدر و مادرهای ما یه روزی بچه بودن و سبک تربیت فرزند رو از پدر و مادرهاشون و البته جامعه یاد گرفتن. و اگه در بعضی جاها به ما وابسته میشن، دلیلش اینه که روش دیگه ای برای تربیت فرزند بلد نیستن. دقیقا به همین دلیل اگه روزی ما بخوایم بچه‌ای رو بزرگ کنیم، احتمالا دچار همین نقص میشیم.


میخوام گفتگو رو از فرهنگ دربیارم و به چیزی ملموس تر بکشونم: زبان گفتگو.

تو زبان فارسی و سبکی از گفتار که ما یاد گرفتیم، درخواست مستقیم محترمانه نیست. مثال زیر رو توجه کنین:

You need to get to work on time every day.

اگه کسی این طوری با من صحبت کنه، یا با یه مشت میزنم زیر چونه‌ش،‌ یا اگه بخوام احترامش رو نگه دارم با خودم میگم چه قدر رئیس بازی درمیاره! و قضاوتش میکنم.

ولی این دیالوگ رو احتمالا می‌پسندم:

Please be mindful of your arrival time every day.

اولی خیلی شفاف‌تره، جایی برای سوتفاهم نمیذاره، مستقیم اصل مطلب رو بیان میکنه و حتی کار مخاطب رو ساده میکنه، چون دیگه نیازی به ترجمه نداره. ولی دومی رو میشه هزار جور تفسیر کرد، میشه دورش زد، نیاز به فکر داره که مخاطب بفهمه طرفش چی گفت، … .

اولی رو فقط مدیری ممکنه به کار ببره که ترسی از نایس دیده نشدن و قضاوت شدن نداشته باشه. مدیری که نگران نیست تو سازمان خودش تنها بمونه. و مدیری که براش خروجی نهایی مهمه. و دومی برعکس.

مثال مدیریتی زدم چون راحت‌تر بود، تو زندگی روزمره هزارتا از این دیالوگا بین دوست و آشنا رد و بدل میشه، کلی ذهن خرج میشه که این دیالوگای غیرمستقیم ترجمه و تفسیر شه، کلی سوتفاهم و سوتعبیر به وجود میاد، و البته چون دیالوگ غیرمستقیم جای دررو میذاره، میشه هر جایی مشکلی پیش اومد سریع تعبیر دیگه ای رو جای منظور اصلی زد و موقعیت رو در جمع دوست و آشنا حفظ کرد.

سوالم اینه: آیا با تغییر سبک گفتگو و سبک ارتباط برقرار کردن؛ ممکنه افراد خودشون و لحظات تنهایی شون رو بیشتر دوست داشته باشن؟

4 پسندیده

خب چه فرقی می کنه، اصلا مهم نیست پدر مادر ها با نیت خوب این کار و انجام میدن یا بد یا خواسته یا ناخواسته در هر صورت نتیجه مهمه که اونم خوب نیست.

این همه مشکل که واقعا وجود داره آیا ساخته زبان ماست؟ یا ساخته ذهن ما؟
صد البته با گذاشتن یک لطفا یا خواهشا قبل از هر جمله ای ، کار خیلی خوبیه ولی سوال اصلی اینه چرا ما اینطور فکر می کنیم و اینطور جمله می سازیم.
اصلاح زبان ، کار کردن روی سطح ماجراست. زبان فارسی صد البته ذهن مارو شکل داده ولی بد؟ یا خوب ؟
من می دونم تو زبان فارسی بیشتر از زبان های دیگه کلمات بد و ناامید کننده وجود داره برای انواع و اقسام شرایط، بیشتر از هر زبانی
مثلا فلک زده ، بیچاره ، بدبخت ، …
این کلمات و ما ساختیم چون تو شرایطش بودیم و تجربه کردیم زبان که به تنهایی کاری انجام نمیده.

حالا من بگم لطفا ، چطوری بگم؟ پیش خودم می گم به این بچه بگم لطفا که چی بشه؟ خب این فکر منه که مشکل داره و الا من می تونم به فلان شخص بگم بتمرگ یا بگم عزیزم لطفا بشین.

فکر ژاپنی طوری تربیت شده که همیشه با ادب باشه و کلمات زیادی هم داره که این قابلیت و بهش میده مثلا اگر اول هر جمله بگی (او) یعنی خیلی با احترام صحبت کردی.

هر دو این عبارات، «بشین» و «عزیزم لطفا بشین»، در سبک ارتباط مستقیم میگنجن. حالت غیرمستقیم برای درخواست از یه نفر برای نشستن چیزی مشابه این میشه:

«اگه بشینی، هم بد نیست».

اینجا طرف مقابل خودش باید تصمیم بگیره که آیا شما ازش صریحا میخواین که بشینه یا نه به میل خودش میتونه بشینه یا نه.

2 پسندیده

نه سوال من اینه. مگر زبان ما قابلیت احترام و خوب صحبت کردن و نداره؟ مثلا کلمات خوب و کم داره؟
خب چرا ما خوبش رو استفاده نمی کنیم؟

سوال خوبیه :+1: . البته چند تا مثال که نشون بده ما واقعا خوبش رو استفاده نمیکنیم، جاش خالیه.

ولی موضوعی که من در این پرسش دنبالش هستم رو از اصلش پرت میکنه. اگه مایلین راجع بهش گفتگو بشه در قالب یه سوال جدید مطرحش کنین.

1 پسندیده

خیلی ساده برای هر درخواستی می تونیم بگیم لطفا ، اگر میشه ، خواهشا ولی اصلا استفاده نمیشه و تازه تاثیر خیلی زیادی داره.
چون اکثر افراد جامعه ما حس می کنند اونطوری که حقشونه ازشون تشکر نمیشه و استفاده از این کلمات خیلی می تونه کمک کنه.
به نظر من سوال مثل بیشتر سوالات نامفهومه. صورت سوال ساده است ، توضیح هم خوبه ولی اون عکس خیلی حرف برای گفتن داره و ظاهرا صورت سوال تو اون عکس خلاصه شده.

اره این خیلی مهمه لاله…حرف زدن و آروم جمله جمله فکر کردن و جواب دادن به سوالات دیگران بهترین کمک در این زمینه هستش.نمیدونم ربطی داره یا نه (که بیشتر فکر میکنم نداره)اما من به این نتیجه رسیدم یعنی هر چیزی ازم پرسیده میشد زودجواب نمیدادم وراحت میگفتم بزار فک کنم. سبک گفتگو و اینکه طرف مقابلت رو همیشه یکی هم سطح خودت ببینی و نه پایین تر و نه بالاتر خیلی موفق میشی در این نوع ارتباط.
من خودم یه دوستی دارم(تو پادپرس نیس وگرنه معرفیش میکردم)حدودا دوساله دوستیم و نوع مکالمات ما باعث شد معنا و مفهوم خیلی چیزا رو بفهمم که تنهایی یکیش بود.
شاید حرفام جواب سوال نباشه ولی نظرمو گفتم :blush:

2 پسندیده

یک رابطه علت و معلولی، حداقل به شکل حدس، میشه دید بین پیچیدگی گفتگو در فرهنگ و ترس از تنها شدن. یعنی چون مستقیم نمیتونیم تعارض ایجاد کنیم، با یک پیچیدگی ظاهری، باعث کلی مسائل جانبی میشیم. ولی این سئوال به شدت سخت و گنگه:

منظور اینه که اگر این پیچیدگی‌ها نباشه، افراد به قول شما خودشون رو درگیر تعبیر و تفسیر مکالمه در تنهایی نمیکنن و میتونن مطمئن باشن که چه اتفاقی در حال افتادنه، در نتیجه زمان تنهایی مفیدی‌تری خواهند داشت؟

بخوام کمی بازتر و علمی‌تر حرف بزنم، میتونم درک کنم بین ترس از تنهایی و پیچیده حرف زدن همبستگی به معنی علیتی وجود داره، نتیجه اینکه نترسیدن از تنهایی میتونه عامل صراحت باشه. ولی بعید میدونم گسترش فرهنگ صراحت بتونه ترس آدمها از تنهایی رو تحت تاثیر قرار بده (حداقل به طور مستقیم).

البته شاید دیدگاه من روی این مسئله تمرکز کرده که تنهایی حس عمیقتری از ارتباط هست و قاعدتا به طور مستقیم نمیتونه تحت تاثیر حس بالادستی قرار بگیره! ممکنه دیدگاهی متفاوت به جایگاه این دو حس، نتیجه متفاوتی رو ارائه بده و باید با این نتیجه با داده‌های اجتماعی سنجیده بشه! البته باید در این سنجش یادمون باشه که همبستگی تمایزی بین جهت رابطه علیت قایل نمیشه و به آزمون قویتری نیاز داریم.

3 پسندیده